سیاست و عملکردهای سیاسی در افغانستان و مناطق دیگری از جهان به فریب، دسیسهسازی، توطئه و نیرنگ تعبیر میشود. بنابرین برخلاف آموزههای علمی، سیاست در میان لایههای جامعه به شدت بدنام گردیده و مردم از سیاست و سیاستمدار نفرت و انزجار پیدا کردهاند. بدون تردید، شکلگیری ذهنیت منفی نسبت به سیاست و سیاستمدار، متاثر از عملکردی است که مردم و جامعه از سیاستورزان و افراد سهیم در راس هرم قدرت تجربه کردهاند. سیاستگران در کشورهایی همانند افغانستان، برای دستیابی به خواستههای مشروع و نامشروع شخصی و گروهی شان، از مردم به عنوان ابزار سوء استفاده کردهاند و آنان را نردبابی برای بالا رفتن و ترقی خود ساخته و در نتیجه نگرش و برداشت منفی و بدبینانهای را در میان جامعه شکل دادهاند.
در دنیای سیاست که امروزه در تمامی حوزههای زندگی دخالت و تاثیرگذاری وسیعی دارد، ساختار منطقی وجود ندارد، از سلسله مراتب ارتباطات سوء استفاده میگردد و اختیارات قانونی نادیده گرفته میشوند. بنابرین قوانین دنیای سیاست هرگز نوشته نمیشوند، بلکه هر سیاستمدار با قانون نانوشتهای که خود در افکار خود ترسیم کرده است، در دنیای سیاست عمل میکند و به پیش میرود. درین آشفتهبازار اما، بازیگرانی موفق هستند و میتوانند بهخوبی از قدرت و نفوذ خویش در میان مردم و جامعه استفاده کنند که از مهارت سیاسی بالایی برخوردار بوده و دارای هوش سیاسی باشند.
به باور دانشمندان، هوش سیاسی به معنای توانایی بسیار فعالانه مدیریت کردن واکنشها در برابر تغییر و اهرمهای قدرت و نفوذ است. تعدادی هم هوش سیاسی را به توانایی ایجاد یک شبکه ارتباطی خوب تعبیر کردهاند که میتواند ایتلافهای غیر رسمی را به مانند ایتلافهای رسمی ایجاد کند.
افراد برای اینکه هوش سیاسی را کسب کنند، نیاز دارند تا پایهها و منابع قدرت اثرگذاری خود و دیگران را بهخوبی بشناسند و مهارتهای ارتباطی و مذاکره شان را توسعه و انکشاف دهند. افراد دارای هوش بالای سیاسی، میدانند که در مسیر به دستآوردن منافع در تغییرات باید برچه کسی اثر بگذارند. آنان همچنین بهترین زمان و بهترین روش را برای به دستآوردن پذیرش افراد نسبت به تغییرات میشناسند.
در افغانستان اما، بازیگران سیاست، کمترین بهره را از هوش و مهارت سیاسی دارند و یا با خیال اینکه مردم بیسوادند و توانایی درک درست از مسایل را ندارند، به گونهای عمل میکنند که مردم به عنوان صاحبان اصلی سرزمین و عامل اصلی قدرت و نفوذ سیاستمداران، همواره بعد از اینکه توسط آنان استفاده شدند و آنان را به مقاصد شان رسانیدند، به فراموشی سپرده میشوند و کاملا به حاشیه میروند.
با توجه به مدلهای علمی که در حوزه هوش و مهارت سیاسی ترسیم شدهاند و استفاده میشوند، سیاسیون افغانستان در اغلب موارد، کاملا فاقد هوش سیاسی هستند. به این معنی که آنان هوشیاری اجتماعی ندارند که بتوانند آنچه در اطراف شان جریان دارد را درک کرده و دیگران را به درستی مشاهده کنند. آنان از قدرت نفوذ فردی بیبهره هستند و از داشتن یک شخصیت متقاعدکننده و دارای سبک خاص که برای مردم خوشایند باشد، محروم هستند. توانایی شبکهای در آنان به شدت ضعیف است و قادر نیستند شبکهای از ارتباطات سالم و موثر که به آنان کمک کند را شکل بدهند. مهمتر از همه این که سیاستگران افغانستان با ویژگی صداقت آشکار بسیار فاصله دارند. به این معنی که توانایی ابلاغ و انتقال برداشتهای صادقانه و صمیمانه و پرهیز از دورویی و فریب دادن افراد را ندارند و یا عمدا آن را نادیده میگیرند.
بنابرین آنانی که میخواهند در سیاست افغانستان به موفقیت برسند و به حضور شان در قدرت تداوم بخشند، نیاز دارند تا هوش سیاسی لازم را کسب کنند و در آن عقلانیت و خرد بر محوریت مردم و شهروندان را در اولیت قرار دهند تا زمینه موفقیت فردی و بهبود وضعیت مردم را فراهم گردد.
24 آگوست 2024
22 آگوست 2024
18 آگوست 2024
24 آگوست 2024
26 آگوست 2024