28 سپتامبر 2023  
 فریبا هاشمی  

کارگاه هنری به‌جای صنف مکتب؛ ترسیم آرزوهای درخشان در تاریکی زندگی

کارگاه هنری به‌جای صنف مکتب؛ ترسیم آرزوهای درخشان در تاریکی زندگی

روزی که مکتب و دانشگاه را به‌رویم بستند و از ادامه تحصیل محروم شدم، دروازه رویاپردازی‌ها نیز به‌رویم بسته شد، اما من اهل تسلیم‌شدن و کوتاه‌آمدن نیستم و به تعبیر دیگر «من نه آن بید ضعیم که ز هر باد بلرزد!» به همین دلیل برای پیش‌رفت در زندگی‌ام و نزدیک‌شدن به آرزوهایم از هر فرصت، هر دریچه و هر روزنه‌ای سود خواهم برد.

من امروز به هنر نقاشی رو آورده‌ام و تمام عشق و انرژی وجودم را بسیج کرده‌ام تا در این راه به موفقیت برسم. روزی که بتوانم به کمک هنر آن‌چه در ذهن دارم را عاشقانه به تصویر بکشم، به جهانیان نشان خواهم داد که چقدر توان‌مندم و اگر راه را بر من نمی‌بستند و استعدادم را لگدمال نمی‌کردند، می‌توانستم قله‌های بلند و دشوارگذر دانش و دانش‌اندوزی را زیر پا بگذارم.

این واژه‌ها، دردنامه دختری­ است که در کنارم نشسته بود و در حالی که به آسمان نگاه می‌کرد تا مانع سرازیر شدن اشک‌هایش به‌روی گونه‌هایش شود، دسته کیفش را محکم می‌فشرد و با من سخن می‌گفت.

دخترک در میان قصه­‌هایش جمله قشنگی را بارها تکرار کرد: «من در دیار خویش بیگانه‌ام»؛ حقیقت سخت و سنگینی که برای تمام دختران مستعد افغانستانی به‌ویژه بانوان بامیانی قابل درک است. حقیقت محض همین است که رویاهای بلندپروازانه دختران بازمانده از مکتب و دانشگاه یک‌شبه پرپر شدند و  به خاکستر نشستند.

اسمای شانزده‌ساله نقاشی می‌کند و می‌خواهد روزی با هنرش به مردم خدمت کند و خودش را از نابودی مطلق نجات دهد. به باور او «اگر انسان امید نداشته باشد مرده است.» او دوست دارد روزی بتواند رویاهایش را به تصویر بکشد و پیام‌های خوب و مثبتی برای مردم انتقال دهد. در این دوسالی که او از درس بازمانده است، خودش را با نقاشی و فراگیری زبان، مصروف نگهداشته است تا سایه محدودیت‌های فزاینده در زندگیش کم‌تر تاریکی بیافریند. هنر نقاشی برایش دل‌چسپ است، آن‌گونه که خودش می‌گوید: «هنر زیباست!»

 او در ادامه گفت­و­گو با من، در حالی که چشمانش را به اطراف می‌چرخاند گفت: «دوست دارم روزی وضعیت افغانستان را به تصویر بکشم.» سپس گلویش را عقده می‌گیرد و هق‌هق‌کنان می‌گوید، زمانی که زیاد دل‌تنگ مکتبم می‌شوم با خودم می‌گویم ای‌کاش این صنف، صنف مکتب می‌بود.

نادیه چهارده­‌ساله نیز در کنار رفتن به صنف آموزش زبان انگلیسی، بخشی از زمانش را صرف فراگیری هنر نقاشی می‌کند. او برای این‌که از دردهایش بکاهد، می‌خواهد هنر بیاموزد، تا با ایجادکردن فضای سرگرمی و مصروفیت، بتواند هم شرایط را برایش قابل تحمل‌تر بسازد و هم از وقتش استفاده درست کرده باشد.

او که در هنگام صحبت‌کردن گاهی لبخند معصومانه‌ای برلبانش نقش می‌بست و صحبت‌هایش را شیرین­‌تر نیز می‌کرد گفت: «می‌خواهم ناگفته‌های درونم را به تصویر بکشم. آن‌گاه که نقاش ماهری شوم، آن‌چه در افغانستان می‌گذرد، سوژه نخستین اثر هنری‌ام خواهد بود.»

 نادیه دلتنگ روزگار قشنگی است که با دوستان و هم‌صنفان مکتبش داشته است. او همواره وقتی نقاشی می‌کشد با خودش می‌گوید، «چه خوب است که حداقل اینجا را دارم.»

محرومیت دختران از آموزش، تاثیرات منفی زیادی بر زندگی آنان گذاشته است. بسته‌ماندن دروازه‌های مکاتب و دانشگاه‌ها، آنان را تحت فشار روانی شدیدی قرار داده است. از همین رو، آنان سعی دارند تا مسیر رشد خود را با یادگیری هنرها و مهارت‌های جدید از طرق دیگر، ادامه دهند.

ستاگیدیا

در این میان هستند کسانی که اقداماتی در راستای حمایت از دختران محروم از آموزش انجام می‌دهند تا آنان را در سپری کردن این وضعیت دشوار، یاری رسانند.

رضا حسینی، آموزگار یکی از هنرکده‌های شهر بامیان که از دانش‌کده هنرهای زیبای دانشگاه کابل فارغ شده و بیش‌تر از پنج‌سال است که در حوزه‌های هنری فعالیت می‌کند، مدعی است که از هنرش در مسیر کسب درآمد و یا منفعت شخصی استفاده نمی‌کند، بلکه  دلیل گشایش هنرکده‌اش، ایجاد زمینه مصروفیت برای دختران و حمایت معنوی از آنان می‌باشد.

بیشتر افرادی که حسینی آموزش می‌دهد دختران هستند، ولی تعداد آن‌ها در حال تغییر است،  زیرا با هر محدودیت تازه‌ای که اعمال می‌شود، کمیت هنرآموزان دختر در صنف هم کاهش پیدا می‌کند.

ام‌البنین هفده­ سال دارد و از دوماه بدین‌سو در یک کارگاه هنری با دیگر دوستانش خلق تصویر می‌کند. در مدتی که او در این هنرکده هنرنمایی می‌کند، همه از کارش راضی هستند. او دوست  دارد این حرفه را مسلکی‌تر و بیش‌تر فرابگیرد. به‌همین‌دلیل در تمام  روزهای کاری، روی سفارشات مشتریان با استادش همکاری می‌کند.

این دختر نوجوان، دانش‌آموز صنف دهم بود که دروازه مکتب به‌رویش بسته شد و او را به برهوت نا­امیدی راند. او برای این‌که بتواند از زمان و فرصتی که در اختیار دارد به‌خوبی استفاده کند، نقاشی و خطاطی می‌کند و روی تخته‌های چوبی حکاکی انجام می‌دهد. محرومیت از تعلیم و آموزش، ام‌البنین را به‌لحاظ روحی اذیت می‌کرد و این موضوع برای او تبدیل به کابوس وحشت‌ناکی شده بود. اما به باور او، نقاشی کاریست زیبا که روح و روان انسان را آرامش می‌بخشد. از همین‌رو، او از زمانی که به نقاشی روی آورده است، به گفته‌ خودش آرامش را در خود احساس می‌کند. با این حال، این دختر دانش‌آموز، هیچ‌گاهی دغدغه رفتن به مکتب و دردی که بسته‌شدن مکاتب بر او تحمیل کرده است را فراموش نکرده است. ام­البنین در پاسخ به این پرسش که نخستین اثر هنری‌اش را چه سوژه‌ای شکل خواهد داد، می­‌گوید: «نخستین اثر حرفه‌ای‌ام، دختری خواهد بود که به آرزوهایش رسیده است.»

فاطمه صالحی که دانش‌­آموخته دانش‌کده توریزم دانشگاه بامیان است، از دیگر دخترانی است که از یک‌سال به‌این‌سو مصروف آموختن نقاشی است. او دوست دارد نقاشی بکشد تا همیشه روحش را آرام نگهدارد. او به این باور است که با نقاشی می‌تواند پیام‌های زیادی را به مردم انتقال دهد و تصویری را که دوست دارد نقاشی کند.

حرف‌های این دختران که هرکدام آرزوهای بزرگی را در کنار اندوهی وصف‌ناپذیر در ذهن و سینه خود حمل می‌کنند، به شدت ناراحتم می‌کند. با این وجود، پشت‌کاری که در آنان دیدم برایم تحسین‌برانگیز است و نویدبخش تغییر و دگرگونی در آینده، زیرا آنان با همه محدودیت‌هایی که بر زندگی‌شان سایه سنگینی افکنده، هنوز امیدوارند، استوار گام برمی‌دارند، هدف‌مند تلاش می‌ورزند و آرزو ترسیم می‌کنند؛ چیزی که به‌یقین باعث خواهد شد تا روزی همگان جدا از تعلقات قومی، مذهبی و تباری، فارغ از نسبت‌داد‌­شدن به گروه‌های جنسیتی و محدود شدن به لحاظ عقاید و باورهای سیاسی، فرهنگی و … استعدادهای‌شان را با شایستگی تمام بروز دهند و به سوی اهداف و آرزوهای‌شان آزادانه گام بردارند.