25 ژانویه 2021  
 ستاگیدیا  

چرا برخی قرائت‌ها از اسلام در تقابل با دنیای مدرن قرار دارند؟

چرا برخی قرائت‌ها از اسلام در تقابل با دنیای مدرن قرار دارند؟

جواد فلسفی- دانش‌آموخته فلسفه

بارها دیده و شنیده شده است که مراکز علمی و فرهنگی در افغانستان مورد حمله قرار گرفته‌اند. معمولا هر زمانی که فرد انتحاری انسان این سرزمین را به خاک و خون می‌کشد، بی‌درنگ از خودمان می‌پرسیم که چرا؟ چه عواملی ممکن است وجود داشته باشند که انسان حاضر می‌شود خودش را در میان جمع منفجر کند؟ وقتی پای اسلام‌گرایی و مراکز علمی در میان باشد این سوال‌ها تشدید می‌شوند. قتل‌عام دانش‌آموزان و آموزگاران توسط اسلام‌گرایان یک معنی می‌تواند داشته باشد و آن دشمنی با علم و معرفت است. این مساله در تاریخ اسلام پدیده جدید هم نیست، در گذشته‌های دور نیز دانشمندان و اندیشمندان در جهان اسلام اعدام و آواره شده بودند. اما زمانی که  اسلام با دنیای مدرن مواجه شد، تضاد میان علم و دین که در واقع مواجهه‌ اسلام و مدرنیته است هم در جهان اسلام پررنگ‌تر شده است.

اگر اسلام را «قرآن و سنت» تعریف کنیم، قرآن و سنت هر دو پدیده‌هایی‌اند که حدودا 1400 سال پیش پدید آمده‌اند. اساس آن‌ها بر ایمان و تعبد استوار است. مدرنیته اما محصول اندیشه خاصی است که در جهان غرب از قرن هفده‌هم و هژد‌هم به‌این‌سو زاده شده است. جریان فکری‌ای که مبتنی بر آن، انسان با استفاده از عقل و توانایی و تجربه خودش دست به تولید و توسعه فناوری برای بهبود و تغییر محیط زندگی‌اش می‌زند؛ فرایندی که با نگرش عقلانی ابزار شیوه زند‌گی جدید را به مردم عرضه می‌کند. به عقیده ماکس وبر‌: «عقلانیت ابزاری بر تمام شئون جامعه سیطره می‌اندازد به تبع آن سنت‌ها و خرافات و توهمات (آن‌چه که خرافه و توهم شمرده می‌شود) از جامعه زدوده می‌شود». در دنیای مدرن، مفاهیم و آرایی به وجود آمده است که با بعضی از آموزه‌های اسلامی هم‌خوانی ندارند. اگر بگوییم اکثر مشکلات در جهان اسلام از همین‌جا آغاز شده است سخن اغراق‌آمیز نگفته‌ایم. گفته می‌شود یکی از دلایل به‌وجود آمدن بنیادگرایی اسلامی در تقابل «اسلام» و «مدرنیته» نهفته است، زیرا اگر به تاریخ اسلام مراجعه کنیم، می‌بنیم که اسلام گذشته چندان بدی نداشته است که بعضی‌ها می‌گویند «مرزهای اسلام خونین است.» در اسلام سنتی چیزی بنام بنیادگرایی وجود ندارد. این پدیده در عصر مدرن به‌وجود آمده است و از مقوله‌های‌ مدرن است و ریشه در دنیای جدید دارد. قبل از مواجهه مسلمان با مدرنیته، آنان در دین‌شان هیچ مشکلی نمی‌یافتند، یعنی اعتقادات، اخلاق، فقه و شریعت‌شان را درست می‌یافتند و در مواجهه با مسائل مختلف مشکلی احساس نمی‌کردند.

تقابل علم و دین تقربیا یکصد و پنجاه سال پیش در دوران گالیله در غرب وجود داشت. اکنون اما جهان در غرب میان این دو آتش‌بس برقرار است. اما در جهان اسلام چنین رویکردی وجود ندارد، زیرا مردم هنوز به قول اقبال لاهوری «تک منبعی» هستند، یعنی همه مسائل زندگی‌شان را از دین می‌خواهند. اگر مشکل درسیاست باشد یا در اجتماع و فرهنگ و یا  دنیای پیرامون تمامآ راه حل آن را از دین می‌خواهند. دنیای مدرن اما منبع دیگری نیز به آدمیان عرضه کرد که مشکلات‌شان را بهتر حل و فصل می‌کند. و آن به کار بستن عقل‌ در همه زمینه‌ها است. به قول کانت، «انسان‌ها جرئت اندشیدن پیدا کردند.» علوم سیاسی برای پاسخ دادن و حل‌و‌فصل مسائل مربوط به اداره جامعه به‌وجود آمده و علم تجربی برای پاسخ نیازهای مادی انسان‌ها و برای پاسخ به مسائل و گره‌های دنیای پیرامون به‌میان‌ آمده است. یا مثلا هنر جدید برای پاسخ به نیازهای احساسی و عاطفی انسان‌ها عرض وجود کرد. در جهان اسلام تمام مشکل از آن‌جایی آغاز شد که کم‌کم نقش دین در جامعه محدود می‌شد، مردم دیگر به روحانیون کم‌تر مراجعه می‌کردند و به عقل‎ خود زیادتر بها می‌دادند. این مساله باعث شد که مبلغان مذهبی در مقابل این مسائل بر مبنای آموزه‌های دین بایستند.

با ورد جهان به عصر مدرن و جدید و  پیشرفت‌های جهانی، مسلمانان خودشان را در برابر دیگران بیچاره و ضعیفت احساس کردند. آنان اگر مدرنیته را انتخاب می‌کردند باید به بسیاری از گزاره‌های دینی پشت‌ پا می‌زدند و اگر آن را نفی می‌کردند از بسیاری پیشرفت‌های صورت گرفته جهان باید دست می‌کشیدند.  مدرنیته تعریف جدیدی از توسعه ارائه داد که بر مبنای آن بسیاری از گزاره‌های دینی با دستاوردهای تمدن جدید ناسازگار می‌نمود. به تدریج دامنه‌های این ناسازگاری بسیار عمیق شد. آرام‌آرام این دست‌آوردهای تمدن جدید و محصولات مدرنیته به عرف زمانه و اصطلاح فنی‌تر به سیر عقلایی این دوره تبدیل شد و گزاره‌های دینی در تقابل با این عرف و سیره عقلایی قرار گرفت. نخستین عکس‌العمل مبلغان دینی تخطئه مسائل و ضوابط  مدرنیته بود، زیرا تجدد و مدرنیته را کوششی سازمان‌یافته و توطئه‌ای شیطانی برای انهدام اساس اسلام دانسنتد و مقابله با این پدیده را از جمله فرایض دینی شمردند. این مساله کم‌کم به خشونت گرایید و اسلام‌گرایان افراطی با تبلیغ «جهاد مقدس» علیه پیشرفت‌های جهانی و ضوابط مدرنیته، به تشکیل گروه‌های تروریستی‌ به نام‌های مختلف دست یازیدند. به‌عنوان نمونه داعش  با الگوگیری از حکومت‌های اوایل ظهور اسلام تصمیم به فتح سرزمین‌ها و اسیر کردن زنان و اطفال پرداختند.