در بحران سیاسی و امنیتی افغانستان که سالیان درازی است این کشور با آن درگیر است، هزارهها بهعنوان آسیبپذیرترین قشر اجتماعی شناخته میشوند. به لحاظ تاریخی، این وضعیت بعد از قتل عام و کشتار جمعی هزارهها توسط امیر عبدالرحمن؛ شاه جابر افغانستان، ابعاد گستردهتری بهخود گرفته است، زیرا پس از نسلکشی بیشتر از 62 فیصد از هزارهها و مهاجرت گسترده آنان به مناطق و کشورهای دیگر، شیرازه جامعه از هم پاشیده شد و تمام نیرو و توانایی آنان به تحلیل رفت. پس از آن، هزارهها در وضعیتی قرار داشتند که هرگز نتوانستند لایههای دفاعی و محافظتیشان در حوزههای سیاست، امنیت و اجتماع را بهگونهای شکل دهند که از آسیبهای احتمالی جلوگیری نمایند.
در نزدیکترین مقطع زمانی، یعنی دو دهه گذشته که حکومتی بهظاهر مردمسالار و باورمند به حقوق شهروندی و مشارکت فعال همه شهروندان در کشور روی کار بود، هزارهها همانند گذشته، از یکسو تیغ سیاست حذف حکومتهای انحصارگر و قومگرا را بر گلو داشتند و به تدریج از صحنه قدرت و مشارکت سیاسی به انزوا رفتند و از سوی دیگر، بهعنوان یکی از اهداف آشکار گروههای تروریستی و تکفیری، کشتارهای وسیع و پرشماری را تجربه کردند.
جان کلام آن است که هزارهها آسیبهای چندبعدی را در فراروی خویش میبینند و همین امر سبب شده است که هیچ ساحه و نقطه امنی در هیچ بخشی از جغرافیای افغانستان برای آنان وجود نداشته باشد. زندگی افراد این جامعه به وضعیتی میماند که در آن فردی بر روی جادهای ساختهشده از تیغ و خنجر راه میرود و او ناچار است با پای پیاده از روی تیغهای تیز و خنجرهای برنده عبور کند تا به مقصد برسد. حاشیههای جاده نیز پر است از حیوانات وحشی و درندهای که با اندکی انحراف، عابر پیاده را تکه تکه کرده و به کام خویش فرو میبرند. نتیجه بحث این است که با درنظرداشت تجسم چنین شرایطی برای هزارهها، نجات آنان از ورطه بلا و رسیدنشان به ورطه نجات و رهایی، امری است قریب به محال و تصوری است نزدیک به خیال.
در چنین وضعیت ناگواری، هستند افراد و گروههایی که ابزارها و ترفندهای پرشماری را بهکار میبندند تا شاید یکی از آنان کارگر بیفتد و هزارهها بهگونه جمعی قربانی شوند و به سمت نابودی مطلق بهپیش روند. میدانیم که گروههای تروریستی همچون داعش و …، هزارهها را بهدلیل باورهای مذهبیشان واجبالقتل میدانند و بههمین دلیل از بدو پیدایششان تاکنون، در موارد زیادی اقدام به انجام حملات تروریستی کرده و هزاران تن را به کشتارگاه فرستادهاند. افراد و حلقات معلومالحالی همچون سیدعیسی حسینی مزاری، با درک حساسیت و اهمیت این امر، بهدنبال ذهنیتسازی در میان تروریستان تکفیری هستند تا جاده را برای آنان به نحوی هموار سازند که قتل عام و نسلکشی هزارهها در طرز فکر و ایدئولوژی آنان بیشتر از پیش و آسانتر از همیشه قابل توجیه گردد. درین مسیر، چه چیزی بهتر و کاراتر از بستن اتهام فحشا و ارتداد میتوان سراغ داشت؟ تروریست انتحاری که خون شیعه هزاره را حلال میداند و کشتن او را واجب، اگر به واسطه یک روحانی به ظاهر شیعه آگاه شود که هزارهها و شیعیان غرب کابل و افغانستان، هزاران فاحشهخانه را میزبانی میکنند و با گرایش به مسیحیت، از دین اسلام روی گردانیده و در قالب صدها کلیسا به تبلیغ و ترویج مسیحیت میپردازند، بدون تردید انگیزه مضاعف و دوچندانی را در وجود خویش احساس میکند و بیشتر از همیشه آماده انتحار و انفجار میگردد تا بتواند با کشتن هزارهها و شیعیان، ثواب و اجر کثیری را بهدست آورده و ورود به بهشت را برای خودش مسجل نماید.
بنابراین، آنچه از زبان عیسی مزاری به خورد جامعه داده شده است، بدون شک بخشی از جنگ پیدا و پنهانی است که در برابر هزارهها در حال وقوع میباشد. بدون تردید این افراد بهدنبال آن هستند که بههرشکل ممکن و با بهرهگیری از هرگونه ابزاری، ماشین کشتار هزارهها را فعالتر از همیشه نگهداشته و کار ناتمام عبدالرحمن را به کمال برسانند.
هزارهها اگر بقایشان در این سرزمین را میخواهند، در نخستین گام، بایستی با جدیت تمام، جادهصافکنهای تروریسم را از سر راهشان بردارند و به هر قیمت ممکن بقا و امنیتشان را تامین و تضمین نمایند.
13 اکتبر 2024
19 اکتبر 2024
15 اکتبر 2024
19 اکتبر 2024
13 اکتبر 2024