مرگ ناگهانی و شوکآور علیرضا آساهی قهرمان اسطورهای پرورش اندام افغانستان، از آن دسته مرگهایی است که نه تنها یک خانواده و چند فرد، بلکه میلیونها انسان را در سرزمینی نفرینشدهای بنام افغانستان متاثر و اندوهگین کرده است. این تاثیرگذاری برای درگذشت یک انسان نیست، زیرا در آغوش گرفتن فرشته مرگ، امری است که همگان ناگزیر به پذیرش آن هستند و راهی برای گریز و رهایی از آن نیست، بلکه رفتن و پرواز آساهی بدان جهت ناگوار و دردناک است که او با وجود آنکه بلندترین افتخارات در سطح جهان را برای کشور به ارمغان آورده بود و در میان انبوهی از اخبار و رویدادهای ناخوشایند و ناامیدکنندهای که از افغانستان به دنیا مخابره میشود، نام و پرچم افغانستان را با نیکی و سربلندی به جهان یادآور شده بود و بخشی هرچند اندک از دردها و رنجهای مردم این کشور را کاسته بود، اما در دنیایی از مشقت و دشواری میزیست و فقر و تنگدستی شانههای پرتوانش را خم کرده بود. دانههای اشک آساهی حکایتگر روزهای تلخ و سختی بود که او در زندگیاش تجربه کرده بود و همچنان ذهن و ضمیرش را میفشرد و توانش را میکاست. تکتک از واژههایی که آساهی در گفتگوهایش با رسانهها بیان میکرد، بارانی از درد و اندوهی بود که او با خود حمل میکرد و در هر گامی از زندگیاش با او همراه بود.
آساهی بهانهای برای لبخند بود و دلیلی برای بالیدن. او برای نسل جوان و آینده کشور، انگیزهای برای تلاش و پشتکار بود و الگویی برای رسیدن به قلههای افتخار و کامیابی. علیرضا آنگاهی که تندیس قهرمانی جهان را بالای سر برد و اشک ریخت، میلیونها انسان دردمند و منزوی در افغانستان یکجا با او اشک ریختند و همگام با او به خود بالیدند. قهرمانی دومرتبهای آساهی در رقابتهای جهانی پرورش اندام، الهامبخش، هزاران جوانی شد که میخواستند بسان او بر بام جهان بایستند و برای خود و کشور شان افتخار کسب کنند و شادی بیافرینند.
با اینوجود، او پرواز کرد و ملتی را در سوگ سنگین فرو برد. سنگینی این اندوه، زمانی فراتر از یک امر عادی میرود که او بسی غریبانه رفت و با وجود شهرت و محبوبیت شگفتانگیزی که بدست آورده بود، نتوانست بر دشواریها و نداریهای زندگی فایق آید و رفاه نسبی برای خانوادهاش فراهم کند. اندوه و سنگینی این مرگ در آن است که قهرمانان دیگر ملتها، در شمار ثروتمندان جامعه خویش هستند و زندگی چندین نسل بعد از خود را تامین و تضمین میکنند، اما آساهی قهرمان ما، “سینه مرغی” را که با هزار مشقت و سختی بدست میآورد، پنهان از بچههای کوچکش میخورد، چون به لحاظ مالی توان آن را نداشت که برای همه خانواده حتی گوشت مرغ تهیه کند. رفتن آساهی به این لحاظ دردآور و اندوهناک است که کیهان و کیوان آساهی هنوز نوجوانان معصومی هستند که بایستی از زندگی لذت ببرند و شور و شعف زندگی را تجربه کنند، نه اینکه در فراق پدر بگریند و بار تامین هزینههای یک زندگی و خانواده را به دوش بکشند.
دردآورتر از همه اما این است که ادارات و نهادهای مسئول، قدر فداکاریها، زحمات و افتخارآفرینیهای آساهی عزیز را ندانستند و او را در دریایی از مشکلات و سختیها به حال خودش رها کردند، تا اینکه دردهای زندگی او را از پا درآورد.
اما این تنها زندهیاد آساهی قهرمان نیست که داستان زندگی او دردناکتر از داستان فیلمهای سینمایی ساخته ذهن انسانهاست، بلکه نسلی از نخبگان، آفتخارآوران، ورزشکاران و قهرمانان این مملکت به همین حال و روز گرفتارند و با دشواریها دست به گریبان هستند.
بهتر نیست، از همین حالا آستین بالا بزنیم و در کنار آنکه قهرمانان گذشته خویش و خانوادههای آنان را تکریم کنیم، فکری به حال قهرمانان زنده خویش نیز داشته باشیم، تا پیش از آنکه در سوگ شان مویه کنیم، آنان را به جایگاهی که شایستگی آن را دارند برسانیم؟
یاد “علیرضا بروسلی”؛ قهرمان نامآور ما جاودانه باد!
17 دسامبر 2024
18 دسامبر 2024
11 ژانویه 2025
26 دسامبر 2024
9 نوامبر 2024