محمدزمان سیرت، دانشآموخته فلسفه و جامعهشناسی
هربرت مارکوزه
مارکوزه برای این که بیان نماید انسانها درجریان زندگی چگونه ازخودبیگانه میشوند، عناوینی چون «انسان تکساحتی» و «جامعه تکساحتی» بیان میکند. منظور از« انسان تکساحت» این است که بر مبنای تجربه تاریخی، «همواره قدرتهای انسان ارزشهای حاکم بر محیط انسانی را تعیین کردهاند. از این رو، چه در محدوده هویت دورنی و فردی و چه در مرزهای بیرونی و در جهان ارتباطات و اجتماعات بشری، اصالت دادن به دسته معینی از ارزشها و گردونه قدرتها را بر آن محور چرخاندن نتیجهای نخواهد داشت، جز این که جهان انسانی نیز بر همان صبغه رنگآمیزی گردد، ابعاد و ارزشهای دیگر فانی شوند و یا در ظرف سرپوشیده غفلت نهاده شده و انسان موجودی گردد یکبعدی و تکساحتی.»
انسان تکساحتی عبارت از انسان کاهش یافته است که در حلقه نظام فنآورانه و تکنالوژی محدود گردیده است از این رو میتوان گفت که انسانها نمیتوانند در عملکردهای روزمره خود تصمیمگیرنده نیست و آنچه فعالیت و زندگی روزمرگی فرد را رقم میزند همان فن، تکنالوژی و صنعت است. این عوامل و فاکتورها تعین میکنند که انسان چگونه باید حرکت کند. پس هرگاه فرد در زندگی برای خود و فعالیتاش خودت تصمیمگیرنده نباشد و سمتوسوی برای حرکتهایش از جای دیگری تعیین گردد، نشان از آن دارد که فرد دچار از خودبیگانگی است. مویدی، 1362:ص37)
بنا به گفتههای مارکوزه، هرگاه زندگی تحت تاثیر صنعت و تکنالوژی باشد خود فرد قادر به مدیریت حرکاتش نباشد و زندگیاش بهطور قالببندیشده از طرف نظام تکنالوژی فنآورانه تعیین شده باشد، این حالت نوعی ازخودبیگانگی به حساب میآید.(مویدی،1362)
ازخودبیگانگی دینی
بحث اساسی در این نوشتار، بحث ازخودبیگانگی دینی است، یعنی اینکه چرا انسان از آنچه اصل است دور شده و راه خلاف حقیقت را در پیش میگیرد؛ چیزی که از آنچه دین واقعی بیان میکند دوره بوده و انسان را از آن بیگانه میکند. این امر در واقع به از خودبیگانگی دینی اطلاق میگردد. پس میتوان ازخودبیگانگی دینی چنین تعریف کرد: چیزی که انسان را از مسیر تکامل فطریاش در جهت شناسایی قدرت فوق طبیعی «خدا» باز دارد یا از آن مسیر منحرف کند، ازخودبیگانگی دینی محسوب میگردد.
برای شناخت درست و دقیقتر ازخودبیگانگی دینی، نیاز به مطالعه پیرامون نظریات حاکم درباره این موضوع است. در پی به برخی از این نظرات پرداخته میشود:
ازخودبیگانگی در قرآن کریم
قرآن درباره ازخودبیگانگی به صراحت بیان میکند که انسانها در صورتی که راه راست را در زندگی انتخاب نکند، هم از خویشتن و هم از دین خود بیگانه میشود؛ دین واقعی را رها نموده و به مسائل دیگری به عنوان معیود تمسک میجوید.
هرچند مباحث بسیاری در قرآن در خصوص ازخودبیگانگی دینی وجود دارد اما این نوشتار گنجایش آن را ندارد که به تمام آنها پرداخته شود. بهطور نمونه به دو آیه قرآنی که مطابقت با ازخودبیگانگی دینی دارد اشاره میگردد. قرآن میفرماید: قَد خَسِرُوا أنفُسَهُم وَ ضَلَّ عَنهمُ مَّا کَانُوا یَفتَرُون (اعراف: 53). ترجمه: آنها سرمایههای وجودی خود را از دست دادهاند و معبودهایی که به دروغ ساخته بودند، همگی از نظرشان گم میشوند، نه راه بازگشتنی دارند و نه شفیعانی. و در جای دیگر میفرماید: نَسُوا اللَهَ فَأنسَاهُم أنفُسَهُم (حشر:19). ترجمه: از خدا غافل شدند، پس خدا خودشان را از خودشان غافل ساخت.
از آیات قرآنی چنین برمیآید که هرگاه انسانها در مسیر نادرست گام بردارند، نه تنها به معبود واقعی خود نمیرسند بلکه از قدرت واقعی خدا دور شده و خلاف ارزشهای دینی حرکت میکنند. این یعنی کسانی که به نام دین از مسیر واقعی آن منحرف میگردند، دچار ازخودبیگانگی دینی هستند.
مرتضی مطهری
مطهری درباره انسانهایی که دچار ازخودبیگانگی دینیاند، گفته است که این افراد به یک فرد معین نظر ندارند؛ نمیخواهند بگویند که به وسیله یک فرد معین این کار صورت گرفته است. ملحدین قدیم که به آنها «زنادفه» میگفتند و منکر دین و خدا و همهچیز بودند، توجیهاتشان در باب پیدایش دین، متوجه انبیا بود، یعنی دین را صددرصد اختراع پیغمبران میدانستند. بعضی از آنها که نسبت به پیغمبران خوشبین بودند، میگفتند که پیغمبران یک سلسله مردمان مصلح و نابغهای بودهاند که قصدشان اصلاح بشریت بوده است و طرحهایی برای بشریت داشتهاند، ولی صرف برای اینکه مردم به طرحهایشان گرایش یابند و آنها را بپذیرند، آمدند این دروغ مصلحتی را گفتند که آنچه میگویند، از طریق وحی بر آنها نازل شده است. از این رو سخنان خود را به مبادی غیبی مستند کردند و گفتند که دنیایی قبل و بعد از این دنیا وجود دارد و … آن گروهی که حتی این موضوع را هم قبول نداشتند، بدین باور بودند که پیغمبران به خاطر منافع خودشان مسائلی را طرح کرده و با آنها برای خود تامین منفعت میکردند.
با این حال، در دنیای جدید، دیگر چنین اظهار نظری نمیشود، یعنی افراد دچار ازخودبیگانگی دینی، در زمینههای کلی اجتماعی یک فرد را مسئول نمیدانند، لهذا میروند روی زمینههای روانشناختی و بعد میگویند که ظهور پیغمبران هم در این زمینهها است. آن که مثلا ریشه دین را جهالت میداند، میگوید که این زمینه، اول در جامعه به وجود میآید، بعد در بستر آن پیغمبران به وجود میآیند (مطهری،1387).
30 نوامبر 2024
1 دسامبر 2024
18 دسامبر 2024
17 دسامبر 2024
9 نوامبر 2024