آنچه در طول تاریخ بر هزارهها رفته است و صفحات تاریخی آکنده از تاریکی و سیاهی افغانستان نیز به روشنی گواهی میدهد، هیچ شک و تردیدی باقی نمیگذارد در اینکه آنان همواره نه تنها به عنوان شهروندان درجهچندم مطرح بودهاند و در تمامی حوزههای زندگی از تمامی حقوق و امتیازات شهروندی شان دور و محروم نگهداشته شدهاند، بلکه در بسا موارد، حتی حق زندگی و نفس کشیدن در سرزمین آبایی خود شان را نیز نداشته و به اشکال گوناگون با سیاست حذف روبرو بودهاند. تاریخ را نمیتوان کتمان کرد، به ویژه پارههایی از آن را که بهسان روز روشن است و صدها قرن دیگر نیز اگر بگذرند، هرگز بهتیرگی نمیگرایند و از دیدها محو نمیشوند و از یادها نمیروند.
بارزترین نمونه قتل و کشتار جمعی هزارهها و کوچ اجباری و بردهسازی آنان در دوران امیر عبدالرحمن جابر که در حقیقت مصداق یکی از بارزترین جنایتهای بشری میتواند به حساب آید و در کنار آن سایر مصادیق نسلکشی هزارهها را اگر کنار بگذاریم و به جهت جلوگیری از اطاله کلام، فقط بررسی و بازخوانی رویدادهایی که در حوزه زندگی هزارهها در دو دهه گذشته اتفاق افتادهاند را روی دست گیریم، بازهم زنجیره وقایع و آنچه عملا تجربه شده است، به حدی روشن و هویداست که هیچ منطقی را یارای آن نیست که سیاست عامدانه حفظ و تداوم محرومیت تاریخی هزارهها و ”نسلکشی“ هزارهها را کتمان کرده و آن را نادیده بگیرد.
با وجود آن که با روی کار آمدن حکومت به ظاهر مردم سالار در 2001، امیدها و آرزوهای دیرینه و چندقرنه هزارهها مبتنی بر دستیابی به حقوق شهروندی و زندگی همسان و همپایه با سایر شهروندان افغانستان اندکی جوانه زده بود، اما دیری نپایید که تمامی رشتهها پنبه شدند و امیدها جای شان را به یاس و سرخوردگی دادند. حذف تدریجی و آرام هزارهها از بدنه حکومت و قدرت در زمان حکومتهای به ظاهر دموکراتیک حامد کرزی و اشرف غنی احمدزی را بدون واسطه تاریخی و با چشم سر دیدهایم. واگذاری پنج وزارتخانه به هزارهها در مطابقت با فیصلهنامه اجلاس بن، در اوایل حکومت حامد کرزی به خوبی عملی شد اما در گذر زمان، همه را کنار زدند و به خانههای شان فرستادند. این امر هیچ منطق و هدفی به جز حذف هزارهها و دور نگهداشتن آنان از هستههای قدرت و مشارکت سیاسی نمیتواند به همراه داشته باشد. این سیاست دقیقا در حکومت اشرف غنی نیز تکرار شد و هزارهها به گونه آشکار و علنی از صحنه قدرت کنار گذاشته شدند.
چندسالی در اوایل حکومتهای موقت و عبوری زیر حاکمیت آقای کرزی، وضعیت زندگی هزارهها اندکی با آرامش و سکون همراه بود، اما ظهور داعش و انفجار هولناک زیارت ابوالفضل در کابل، ماشین کشتار جمعی و نسلکشی هزارهها را به حرکت درآورد و بعد از آن، هزارهها به عنوان هدف همیشگی و دایمی تروریستانی قرار داشت که بدون هیچ ملاحظهای و بدون درنظرداشت هیچ معیار و ارزشی، فقط با ریختن خون هزاره ارضا میشدند؛ انگار ادامه زندگی شان به وابسته به جاری شدن سیل خون هزاره وابسته است. از یاد نبردهایم که چگونه هزارهها در میدان دهمزنگ، شفاخانه صدبستر برچی، ورزشگاهها، صف دریافت کارت انتخابات، مساجد، مکاتب و آموزشگاهها و موترهای مسافربری قتل عام شدند و این روند در حال حاضر نیز جریان دارد. آن گاهی که جوان نخبه هزاره فقط به دلیل دادخواهی از حق مسلمی که نسبت به منابع و ثروت ملی کشور خویش دارد و توسط دولتمردان غاصب و تبعیضگر نادیده گرفته شده است، در هنگام اعتراض و حقخواهی کشته میشود، چه دلیلی به جز هزاره بودن و برای هزارهها حق خواستن وجود دارد؟ زمانی که بانوی هزاره در هنگام ولادت و زایمان همراه با نوزادش در اثر حمله انتحاری قربانی میشود، مگر ممکن است دلیل دیگری به جز کشته شدن به جرم هزاره بودن برای آن تراشید؟
در شرایط کنونی نیز، در کنار آنکه هزارهها سهمی در مطابقت با شعاع وجودی شان در بدنه حکومت ندارند و مشارکت سیاسی شان نزدیک به صفر است، روند قتل عام و نسلکشی آنان همچنان تداوم یافته است و قربانی میگیرد. کمپاین و دادخواهی در مبارزه با نسلکشی هزارهها در سطح جهان، امری است که صدای همیشه خفهشده هزارهها را در جهان پخش میکند و گستره معلومات و آگاهی جهان از وضعیت اسفبار و هولناکی که هزارهها در آن به سر میبرند را بیشتر میسازد. از آنجایی که نوع بشر، بدون هیچ امتیاز و برتری نسبت به همدیگر، فقط به خاطر انسان بودن، از کرامت و حقوق انسانی یکسان و برابری باید برخوردار باشند، تمام جهان مسئولیت دارند تا در قبال نسلکشی آشکار و غیر قابل انکار هزارهها موضعگیری نموده و در راستای جلوگیری از استمرار فاجعه اقدام نمایند.
هزارهها نه برده غرب بودهاند و نه وابسته به شرق، بلکه میلیونها شهروند سرزمینی بنام افغانستان هستند که برای به دستآوردن حق زنده ماندن، حق مالکیت سرزمینی و حق مشارکت سیاسی شان میرزمند و درین راستا اعتراض دارند؛ این امر حق مسلم هر انسان در هرگوشهای جهان است و نسبت دادن آن به غرب و شرق و سیاستهای این ابرقدرت و آن قدرت برتر، در حقیقت نوعی از کتمان حقیقت است و جفای بزرگی در حق میلیونها انسان این سرزمین به شمار میرود.
غرب، آمریکا و ناتو نیز در قضیه فلسطین و غزه با تمام وجود از اسرائیل و کشتاری که به راه انداخته است پشتیبانی میکند و با توجه به قدرت و تاثیرگذاری عمیقی که بر جهان و سیاست بینالملل دارد، نیازی نمیبیند تا کشتار فلسطینیان را با کمپاین مبارزه با نسلکشی هزارهها کمرنگ نشان داده و توجه دیگران را از آن منحرف کند. جعل کردن این رابطه میان هزارهها و غرب، در واقع اهداف و اغراض پشت پردهای را دنبال میکند که در آن منافع عدهای محدودی نهفته است که از هزاره ها به عنوان ابزار سیاسی سود میبرند.
موضوع مهم دیگر این است که اعتراضات و مبارزات مدنی هزارهها و حقخواهی آنان، برخلاف آنچه ادعا شده است، هیچگونه آسیب و ضرری به منافع ملی، همبستگی ملی، وحدت ملی و ارزشهای ملی وارد نمیکند و زمینهساز به وجود آمدن هیچ نوع اختلاف و تفرقه در میان شهروندان افغانستان نیز نمیشود، بلکه بر عکس نتیجه مثبت در پی دارد، زیرا خواست آنان این است که همه شهروندان کشور به شمول هزارهها از ارزش و حقوق برابر و مساوی باهمدیگر برخوردار باشد و اندیشه و طرز فکر برتریجویی و درجهبندی شهروندان که در اسلام نیز مجاز نیست و مورد مذمت قرار گرفته است، از میان برداشته شود. درین صورت، افغانستان به سوی ثبات و آرامش در حرکت میافتد و روندهای ملی به معنای واقعی آن شکل میگیرند. بنابرین ادعای صورتگرفته، از مبنا و اساس، ادعای مضحک و خندهآوری است که هیچ منطقی در حمایت از آن نمیتواند وجود داشته باشد.
3 آگوست 2024