13 ژانویه 2021  
 ستاگیدیا  

مشارکت سیاسی زنان در افغانستان-بخش سوم

مشارکت سیاسی زنان در افغانستان-بخش سوم

حبیب‌الله محمدی

مشارکت سیاسی

مشارکت سیاسی و درگیر شدن فرد در سطوح مختلف فعالیت در نظام سیاسی از عدم درگیری تا داشتن مقام رسمی سیاسی است. به‌طور اجتناب ناپذیری مشارکت سیاسی با اجتماعی شدن سیاسی رابطه نزدیک دارد، اما نباید آن را تنها در امتداد یا نتیجه اجتماعی شدن در نظر گرفت. علاوه براین، مشارکت سیاسی با تعدادی از نظریه‌های مهم در جامعه‌شناسی سیاسی ربط دارد؛ برای مثال هم در نظریه نخبگان و هم در نظریه کثرت‌گرا نقش اساسی دارد، اگرچه نقش آن در هریک از این نظریه ها عمیقا متفاوت است.

نظریه نخبگان، مشارکت سیاسی قابل توجه را به نخبگان محدود می‌کند و توده‌ها را عمدتا غیر فعال و آله دست نخبگان می‌داند. اما برای نظریه کثرت‌گرایی، مشارکت سیاسی کلید رفتار سیاسی است، از این جهت که عامل مهمی است در تبیین توزیع قدرت و تعیین سیاست‌ها. مشارکت سیاسی دقیقا به همان اندازه در نظریه مارکسیستی دارای اهمــیت است: آگاهی طـبقاتی سرانجام به‌صورت انقلاب، به عمل یا مشارکت منجر می‌شود، در حالی که نومارکسیست‌ها مانند (گرامشی و آلتوسر) بقای سرمایه‌داری را در توانایی‌اش برای مشارکت از طریق سرکردگی طبقه بورژوا تبیین می‌کنند. نظریه لنینی بر نقش مشارکتی حزب کمونیست به منزله ( پیشتاز پرولتاریا) تاکید می‌ورزد. در واقع مـی‌توان گفت که مشارکت سیاسی اگر به‌صورت محدود، به مترادف دموکراسی تعریف نشود پدیده‌ای جهانی است، نه به این معنا که همه افراد لزوما به فعالیت سیاسی می‌پردازند و نه این‌که از نظر شکل و یا وسعت در همه جوامع به یک اندازه معمول است، بلکه به این مفهوم که در همه جوامع یافت می شود. (مـایکل راش، 1992 ص. 123)

جیرینت پری (1972) معتقد است که باید ســه جنبه مشارکت سیاسی یعنی شیوه مــشارکت، شــدت آن  و کـیفیت آن را برسی کرد. منظور ایشان از شیوه مشارکت این است که مشارکت چه شـکلی به‌خود می‌گیرد، آیا رسمی است یا غیررسمی و استدلال مــی‌کند که شیوه مــشارکت برطبق فرصت، میزان علاقه (هم کلی وهم ویژه) منابع دســترس فــرد و نگرش‌های رایج نسبت به مشارکت در جامعه مربوط و به‌ویژه این‌که آیا مشارکت تشویق می‌شود یا نمی‌شود، فرق خواهد کرد. منظور از شدت، سنجش تعداد افرادی است که در فعالیت‌های سیاسی معین شرکت می‌کنند و نیز تعداد دفعات مشارکت آن‌هاست که باز هم ممکن است بر طبق فرصت‌ها، مـنابع فرق کنند. کیفیت به میزان اثربخشی‌ای که در نتیجه مشارکت به دست می‌آید و سنجـــش تأثیر آن بر کســـانی است که قـدرت را اعـــمال می‌کنند و به سیاست‌گذاری مربوط می‌شود. این نیز برطبق فرصت‌ها و منابع از جامعه‌ای به جامعه دیگر و از موردی به مورد دیگر فرق می‌کند.

اما مشارکت سیاسی، از دیدگاه ساموئل هانتینگتون، به پنج گونه تقسیم می‌شود: 1- مشارکت خود به خودی، 2- مشارکت برانگیخته‌ای خارجی، 3- مشارکت تحصیلی درون‌زا، 4- مشارکت سنتی ریشه‌دار معیشتی، جمعیتی، اقتصادی و 5- مشارکت ارادی و آگاهانه که در شکل‌هایی نظیر انجمن‌ها، جماعت‌ها، اتحادیه‌ها، شوراها، احزاب و… بروز می‌کند. هانتینگتون باور دارد که بدون نهادینه شدن، مشارکت و از جمله مشارکت سیاسی امکان‌پذیر نیست (هانتینگتون، 1370، 92). روشن است که مشارکت، گستره و ابعاد گوناگونی دارد که عدم توجه به آن‌ها ضعــف پـــژوهش را به‌دنبال خواهد داشت. تمایل گـسترده آحاد مردم به نیل به دموکراسی و مشارکت آنان، به‌ویژه زنان در امور سیاسی، یکی از شاخصه‌های مهم جهانی شدن در ابعاد سیاسی است. بنابراین مشارکت زنان در هــمه‌ی فــعالیت‌های فــرهنگی و اجتماعی مانند سیاست ضروری است، تاجایی که می‌توان گفت اقلیت بودن زنان در امور ســیاسی، مـوجب ناتمام بودن دموکراسی در جامعه می‌گردد. بنابراین، مشارکت را می‌توان  یکی از معیارهای موفقیت در توسعه فراگیر محسوب نمود. زنان به عنوان نیمی از نیروی انسانی در جوامع بشری، خود یکی از مهم‌ترین منابع و عنصر توسعه‌اند،  این نیرو می‌تواند نقشی بسزا در توسـعه جوامع انسانی ایفا کند. چنانچه تاریخ گواه آنست که مردان  نتوانسته‌اند به طور کافی از منافع زنان دفاع نمایند. بنابراین، مشارکت زنان در همه فعالیت‌های اجتماعی، مانند سیاست ضروری است.

در آخر قـرن بیستم، با گسترش فرایند جهانی شدن و در پی آن، تمایل گسترده ملت‌ها در جوامع مختلف جهت دست‌یابی به دموکراسی، تحرکات سیاسی از سوی زنان برای درگیر شدن در امر سیاست و دخالت در فرایند تصمیم‌گیری درکشورهای مختلف دیده می‌شود. این حضور در عرصه امور سیاسی به عنوان یک پدیده عام در جوامع بشری در حال گسترش است، اما کیفیت و کمیت آن در جوامع مختلف متفاوت است. چنان‌چه آمارها نشان می‌دهند که کشورهای غربی دارای بالاترین میزان مشارکت زنان در امـور سیاسی را دارا هــستند و زنان سـهم فــعالی در فرایند تصمیم‌گیری در سـطوح خرد و کلان امور ســیاسی دارند. در مقابل کشورهای عربی مانند عربستان سعودی، کویت … قرار دارند که زنان در این کشورها حتی از حق رای برخوردار نیستند، و هم‌چنان در سایرکشورهای اسلامی نقــش زنان در امـور سیاسی و سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری‌های سـیاسی کم‌رنگ است و محدودیت‌هایی فراراه زنان در امر مشارکت در امور سیاسی وجو دارد. ولی از آن‌جایی که زنان نیمی از نیروی انسانی را در جوامع بشری تشکیل می‌دهند، لازم به ذکر است که مشارکت سیاسی زنان فراتر از شرکت در انتخابات، رای دادن و کاندیداتوری است و به شرکت گسترده و عمومی زنان در فرایند تصمیم‌گیری در تمامی ابعاد زندگی سیاسی اشاره دارد.

مشارکت سیاسی، پدیده‌ای پیچیده و دارای ابعاد متعدد است و بر همین اساس به طریق متفاوت قابل تعریف است. بنا بر تعریف آبرکرامبی، شرکت در فرایندهای سیاسی که به گزینش رهـبران سیاسی می‌انجــامد و سیاست عمومی را تعیین می‌کند و یا برآن اثر می‌گذارد، مشارکت سیاسی نامیده می‌شود. (آبرکرامبی و دیگران، 1367: 276). از این دیدگاه فعالیت‌های اجتماعی دلوطلبانه افراد یک جامعه اعم از زن و مرد، که در آن افراد احساس می‌کنند که مشارکت مستقیم و یا غیرمستقیم در سیاست‌گذاری‌های عمـومی و یا انتخاب رهبران مشارکت دارند، مشارکت سیاسی نام دارد و این از اصول اساسی دموکراسی به‌حساب می‌آید. بنابراین، مشارکت سیاسی به عنوان یک کنش اجتماعی ارادی در نظر گرفته می‎شود که با فرایند تعـامل مردم با حکومت ارتباط دارد. در این پروسه شهروندان در فرایند مـشارکت سیاسی، مطالبات خود را به مقامات سیاسی انتقال می‌دهند. اندیشمندان و نظریه‌پردازان علوم سیاسی، در رابطه بحث درباره مشارکت سیاسی، عموما بین روش‌های قراردادی و غیرقراردادی تمایز قائل می‌شوند. اما مشارکت در تمامی عرصه‌ها به‌خصوص در فعالیت‌های سیاسی، حق اولیه و ضروری در یک سیستم و نظام سیاسی دموکراتیک محسوب می‌شود که از دیگر ویژگی‌های دموکراسی مانند رضایت و مسئولیت همگانی، حقوق اکثریت و اقلیت‌ها، برابری، آزادی و… جدایی‌ناپذیر است.