3 آگوست 2023  
 سلیمان احمدی  

قتل کودک هشت‌ساله، جرمی وحشیانه است و نابخشودنی

قتل کودک هشت‌ساله، جرمی وحشیانه است و نابخشودنی

آمار خودکشی، قتل و ترور در بامیان رو به افزایش است. در کنار چندین مورد خودکشی جوانان و نوجوانان در نقاط مختلف این ولایت، رخ‌دادن چندین مورد قتل‌های مشکوک و ترور افراد به‌خصوص شخصیت‌های متنفذ اجتماعی، مفقودی و قتل یک طفل هشت‌ساله به شدت نگران‌کننده و پرسش‌برانگیز است. انتشار خبر مفقودی این کودک خردسال در حدود یک هفته پیش و به‌دنبال آن نشر خبر پیدا شدن جسد بی‌جان وی که درحالی که گلویش به‌صورت وحشیانه بریده شده، اوج وحشت و بی‌رحمی جانیان بی‌وجدان را به‌نمایش می‌گذارد.

باید پرسید چه کس و کسانی در پشت پرده این‌گونه قتل‌ها پنهان شده‌اند؟ آنان با چه هدف و انگیزه‌ای دست به چنین جرایم غیر انسانی و غیر اسلامی می‌زنند و چه سودی از ارتکاب این‌گونه جنایت‌ها می‌برند؟

مگر یک کودک هشت‌ساله که تمام زندگی و دنیایش به تفریح، سرگرمی، بازی و شادبودن محدود و خلاصه می‌شود، چه جرمی را می‌تواند مرتکب شود که سزایش کشته‌شدن باشد؟ اساسا کودکی که در چنین سنی قرار دارد آیا توانایی انجام کاری و یا ارتکاب جرمی را دارد که انسان‌نماهای از خدا و انسانیت بی‌خبر، او را با چنین روشی از زندگی، شادی، آینده و امیدهایش محروم ساختند؟ این کودک مظلوم که باید سرشار از شادی و امید به آینده زندگی کند و در کنار خانواده‌اش به رشد و بلوغ برسد و تبدیل به یک فرد مفید و سازنده در جامعه گردد، قربانی چه چیزی شده است؟ او تاوان چه چیزی را پرداخته و به پای جرایم و گناهان چه فرد و افرادی سوخته است؟

وجدان انسانیت به درد می‌آید و جگرها می‌سوزند از دیدن عمل­کرد وحشیانه باندهای تبه‎کاری که بویی از انسانیت نبرده‌اند و برای رسیدن به مقاصدشان دست به هرکاری می‌زنند و حتی اطفال بی‌گناه و مظلوم را با روش‌های وحشت‌آوری به‌قتل می‌رسانند، امیدها و آرزوهای خانواده‌ها را به یاس مبدل می‌کنند و آنان را به خاک سیه می‌نشانند.

ننگ و نفرین باد بر بزهکاران و خلاف‌کاران مسخ‌شده‌ای که انسانیت را به‌سخره می‌گیرند و تمام خوبی‌هایی را که برای انسان‌ها تعریف شده است زیر پرسش می‌برند. به‌راستی که انسان‌ها آن‌گاه که وجدان‌شان را از دست بدهند و ارزش و اخلاق انسانی را به‌فراموشی بسپارند، وحشی‌تر از درنده‌ترین حیوانات می‌شوند و هرآن‌چه در اطراف و پیرامون‌شان ببینند را می‌درند و نابود می‌کنند.

درد دیگر این‌که بامیان زیبای‌مان را چه شده است؟ چه بر سر دیاری آمده است که روزگاری سرآمد مدنیت و صلح‌دوستی بود؟ جبر روزگار چرا خشم خود را به‌یک‌بارگی درین سرزمین جاری کرده است؟ چرا روزگار این مردم به‌گونه‌ای رقم بخورد که جوانان آینده‌دار ما خسته از زندگی، خودشان را دار بزنند و یا به‌دست جنایت‌کاران بی‌همه‌چیز، کشته شوند؟

ای‌کاش ابرهای سیاهی که زمین و آسمان بامیان را فرا گرفته‌­اند زودتر کنار بروند و آفتاب آرامش بار دیگر در سراسر این سرزمین بتابد.