پدیده خودکشی در ولایت بامیان بهشدت سیر صعودی بهخود گرفته است. آمارها نشان میدهند که بیش از ده مورد خودکشی در پنج ماه اخیر در اینولایت رخ داده است، بهاینمعنی که در هر پانزده روز یک نفر در بامیان اقدام به خودکشی کرده است.
خودکشی امر سادهای نیست و نباید از کنار آن بهسادگی و با بیاعتنایی گذشت، زیرا نفس و جان، مهمترینِ داراییهای انسان هستند و انسانها زندگیشان را بیشتر از هرچیز دیگری دوست دارند و به آن بها و ارزش میدهند. بنابراین فردی که به خودکشی تن میدهد، بالاترین میزان فشارهای زندگی را متحمل شده است و در نهایت بهدلیل آنکه نتوانسته در مقابل سختیها و دشواریهای روزگار بایستد و مبارزه کند، از پا درآمده و چارهای جز دستکشیدن از زندگی در مقابل خویش ندیده است.
با توجه به اینکه مردم افغانستان بهسبب شرایط نامساعد و دشواری که در زندگی با آن روبرو هستند، در معرض اختلالات و بیماریهای روحی-روانی قرار گرفتهاند، بدون تردید، یکی از عوامل اصلی و بنیادین خودکشی را میتوان در فشارهای روانی جستجو کرد.
جوانی که کار و وظیفهاش را از دست داده است، هیچ منبع درآمد دیگری در اختیار ندارد و تمامی تلاشهایش در جهت دستیابی به شغل نیز به بنبست خورده است، بهگونه طبیعی امید به زندگی را از دست میدهد و به خودکشی فکر میکند. نوجوانی که در حساسترین سالهای زندگی خویش بهسرمیبرد و طبیعتا باید سرشار و آکنده از انرژی، غرور، هیجان، شادی و بلندپروازی باشد، وقتی که بدترین شرایط ممکن را در برابر خویش میبیند، دچار دگرگونی عمیق روانی میگردد و تحمل وضعیت جدید برایش ناممکن و نامیسر است. انسانها در نوجوانی غرق در آرزوها و رویاهایشان هستند و در همهحال، به فکر رویاپردازی و تصویرسازی از آینده هستند. در عالم خیال به آنچه میخواهند در آینده به آن دستیابند و به جایگاهی که میخواهند در سالهای بعدی زندگی به آن برسند، فکر میکنند و برای آن رسیدن به آن هدفگذاری مینمایند، برنامه میچینند و به طراحی استراتژی میپردازند. در چنین مقطعی از زندگی اگر کسی با شرایطی روبرو شود که همه تصورات، خیالبافیها و رویاپردازیهایش دور از امکان قرار گیرد، افسردگی شدید و غیرقابلمهاری را تجربه میکند، در نهایت پوچی و بیهودگی در زندگی را در برابر خویش میبیند و در نتیجه راهی بهجز خودکشی و فرار از زندگی برایش باقی نمیماند.
گستردگی فقر و ناتوانی در تامین مصارف و هزینههای زندگی، نابودگر و کشنده است. انسانهایی که مسئولیت خانوادههایشان را عهدهدار هستند و بایستی چرخه زندگی چندین نفر را به گردش درآورند، اگر در وضعیتی قرار گیرند که با وجود بهکارگیری تمام تلاش و سختکوشی و پشتکار، نتوانند بهگونه موفقانه از عهده مسئولیتی که بر دوش دارند برآیند و امید برای بهبود در آینده و بهترشدن شرایط نیز هرگز قابل تصور نباشد، بدون تردید به آخر راه میرسند و مرگ را بهتر از زندگی آکنده از ذلت و سرافگندی در مقابل خانواده میبینند. حالا اصلا سخت نیست تصور سرنوشت جوان و یا نوجوانی که پدرش را از دست داده است، برادر بزرگتری هم ندارد که به او تکیه کند، مادر پیری دارد که سخت نیازمند درمان و توجه است و چندین و چند خواهر و برادری که چشم امیدشان را فقط به او دوختهاند، در صورتی که به تنهایی زیر بار مسئولیت زندگی یک خانواده قرار گیرد و زمین و زمان هم در برابرش بایستد و مانع حرکت روبهجلو او شوند و در هر گام سنگ بزرگی پیش پایش بیندازند.
در کنار این موارد، تحولات سیاسی اخیر در کشور، موج بزرگی از مهاجرت به بیرون از افغانستان را بهدنبال داشت. موجی که در آن هزاران خانواده بهشکل کامل و یا بهگونه قسمی به کشورهای دیگر رفتند و اعضای خانواده بهطور ناگهانی از هم جدا شدند. دوری از عزیزان و بستگان نزدیک، بدون تردید شوک روانی بزرگی را بر افراد وارد میکند. این احتمال وجود دارد که تعدادی از افراد بهدلیل اختلال شدیدی که در روابط عاطفی با نزدیکان و اعضای خانوادهشان بهدلیل جدایی ناگهانی از آنان تجربه کردهاند، افسردگی شدید، نگرانی، تشوشات و دلنگرانیهای عمیق را در برابر خویش ببینند و به این نتیجه برسند که زندگی برای آنان به پایان رسیده و معنایی ندارد، بنابرین به خودکشی فکر کنند و به زندگی خود پایان بدهند.
برعلاوه، نسل امروزین که در گذشته از آزادیهای بسیاری برخودار بودند، در دوسال گذشته با دگرگونیهای غیرقابلتصور و محدودیتهای جدی و شدیدی در تقریبا تمامی حوزههای زندگی خود مواجه بودهاند و به تعبیر برخی از جوانان، احساس «درقفسبودن» میکنند. این امر بهویژه در میان زنان و دختران که حق کار، آموزش و حتا گشتوگذار و حضور در اماکن تفریحی از آنان سلب شده است، میتواند دنیا را برای آنان بهآخررسیده ترسیم کرده و زمینه و انگیزه اقدام به خودکشی را در میانشان بهوجود آورد.
افزون براین، بحران جاری در کشور که بر بخشهای گستردهای از زندگی شهروندان کشور بهخصوص در حوزه اقتصاد سایه انداخته و بهصورت بیپیشینهای به گسترش فقر بهویژه در مناطق محرومی مانند بامیان دامن زده است، فشار روانی مضاعفی را بر افراد و خانوادههایی که به لحاظ اقتصادی کمتوان هستند، تحمیل میکند. این امر بهصورت قطع، بر میزان تامین نیازها و چگونگی و کیفیت روابط افراد شامل این خانوادهها تاثیرگذار است و میتواند در کنار نبود چشمانداز امیدبخش برای آینده، باعث تقویت یاس، ناامیدی و سرخوردگی در افراد شده و زمینهساز بروز و افزایش انواع خشونتها و نزاعهای دوامدار خانوادگی گردد. از این رو، ممکن است فضای خانواده برای برخی از اعضای آن تنگ شده و باعث گردد تا آنان احساس درماندگی کرده و تداوم زندگی را در تحمل سیهبختی بیپایان ببینند. بدون شک فردی که بهچنین نتیجه و باوری برسد، برای گریز از وضعیتی که بدان گرفتار آمده، میتواند دست به هرگونه اقدامی بزند و حتا از خاتمهدادن به زندگی خود ابایی نداشته باشد.
همه این موارد را اگر به کنکاش بگیریم، تصویری که بهدست میآید، حکایت از آن دارد که انسانها در زمان مواجهه با فشارهای بیرونی، اگر قادر به کنترل وضعیت روانی خود نشوند و از مدیریت ذهن خود عاجز گردند، عواقب ناگواری را برای خود رقم میزنند. انسانها تحت تاثیر عوامل و فشارهای روانی، دچار منازعه و درگیری درونی با خود میشوند. نزاع درونی انسانها اگر جدی گرفته نشود و راه حلی برای آن جستجو نگردد، تداوم و استمرار مییابد و در آخر راه، انسان در میدان مبارزه با خود، بالاخره خود را به کشتن میدهد.
مهمتر از همه اما، درک این مسئله است که ممکن است پدیده ویرانگر خودکشی تبدیل به یک هنجار فرهنگی گردد. بدینمعنی که این پدیده در صورت تکرار در درازنای زمان، به تدریج عادیسازی میگردد و پس از آن افراد زیادی ممکن است با تجربه اندک فشار و دشواری در زندگی، خودکشی را بهعنوان راه حل برگزینند. تجربه تاریخی خودسوزی در زون غرب کشور در سالهای گذشته، مصداق خوبی برای اثبات این مدعاست. در یک مقطع زمانی، خودکشی در هرات و سایر ولایات حوزه غرب کشور، بهشدت ترویج یافته بود و دهها زن و دختر در این مناطق خود را آتش زدند و در نتیجه به کام مرگ رفتند و یا یک عمر معلولیت و نواقص جسمانی را بهجان خریدند.
بنابرین «خودکشی» در بامیان نیز باید جدی گرفته شود و از سوی مسئوللت و مردم بهطور کارشناسانه و مسئولانه مورد بررسی و کاوش قرار گیرد تا از تکرار آن در آینده جلوگیری بهعمل آید و راه برای ترویج این پدیده نامیمون سد گردد.
3 آگوست 2024