انسانها نهتنها آنگونه که توماس هابز گفته است گرگ انسان هستند، بلکه به معنی واقعی کلمه گرگ هستی هستند و ذات شرور و ستیزهجو دارند. بررسی عملکرد انسانها در روی زمین، چه در نوع و کیفیت رابطه انسان با انسان، چه نحوه برخورد انسان با طبیعت و چه رفتار انسان با حیوان، این باور را بهشدت تقویت میکند که انسانها برخلاف گفته ژان ژاک روسو که باور داشت ذات انسان نیکو است و این که ما حتی پیش از شکلگیری دولتهای مدرن هم میتوانستیم مدتها زندگی شاد و صلحآمیزی داشته باشیم، هرگز قادر نیستند در کنار هم در فضای آکنده از صلح و همدیگرپذیری زندگی کنند و از آسیب زدن به همنوع خود و سایر آفریدههای هستی خودداری ورزند.
آنگونه که هابز گفته است، زندگی در حالت طبیعی-یعنی وضعیت طبیعی ما خارج از سیطره یک دولت سیاسی- یک زندگی منزوی، فقیرانه، حیوانی و کثیف و کوتاه است. بهنظر میرسد ویژگی شرارت و ستیزهجویی انسان ریشه در خصلت و خاصیت منفعتجویی وی داشته باشد و اینکه برای رسیدن به منافع خودش و آنچه برایش مطلوب و پسندیده هست، استفاده از هر وسیله و روشی را مجاز میپندارد و خود و منافعش را اولویت نخست هستی میداند. به عبارت بهتر این ویژگی اخلاقی بشر در حقیقت مصداق همان گفته معروف است که هدف وسیله را توجیه میکند. خروج از وضعیت طبیعی و تن سپردن به قرارداد اجتماعی در حقیقت امریست برای کاهش ستیزهجویی و خشونتهای ناشی از وضعیت طبیعی در زندگی جوامع انسانی تا بتواند تحت فشار و تاثیر قواعد و قوانین، تابع نظمی فراگیر گردیده و شرارتش کنترل گردد. تشکیل و شکلگیری دولتها در انواع مختلف آن، قواعد و قوانین اجتماعی، ظوابط حاکم بر رفتار انسانها در میان اقوام، قبایل و طوایف و حتی رهنمودهایی که در تمامی مناسبات انسانها با انسانها و حتی با طبیعت و حیوانات طرح و اجرایی میگردند، هدفی جز نظمبخشیدن به رفتار انسانها و کنترول منفعتجوییهای ذاتی آنان ندارد. با این وجود حتی موجودیت قوانین و قواعد، میکانیزمهای نظارتی، روشهای تنبیهی و مجازاتهای آسان و سخت، نتوانسته است انسانها را بهگونه کامل تابع نظمی ثابت و غیرقابل نقض بسازد. حتی در مدرنترین جوامع بشری، هنوز هم انسانها زمانی که دنیا و زندگی برخلاف خواستههایشان در حرکت است و نمیتواند توقعاتشان را آنگونه که میخواهد برآورده سازد، قانونشکنی و عملکرد خارج از دایره ظوابط وضع شده را برای رسیدن به خواستههای شان برمیگزینند و در اکثر موارد هم خشونت، استفاده از بزار خشونتزا و حذف و نابودی دیگران را برای رسیدن به اهدافشان ترجیح میدهند. کشتهشدن هابیل توسط قابل در اولین نسل انسان بر روی زمین، نمونه بسیار بارز و برجسته ویژگی شرارت انسان است که با هدف رسیدن به منافع شخصی انجام یافته است. در طول تاریخ، نمونههای زیادی از قتل و کشتار بهگونه فردی و جمعی دیده میشوند. دستیابی به قدرت سیاسی و تبدیلشدن به قدرت بلامنازع و بهدستآوردن سرزمین، جغرافیا، ثروت و … همواره انسانها را وادار ساخته تا از تمامی ابزار برای رسیدن به آن سود ببرند. تشکیل امپراتوریهای بزرگ در تاریخ همواره با خون هزاران و صدها هزار انسان صورت گرفته است. حتی در تاریخ معاصر که انسانها ادعای مدنیشدن و پرهیز از خشونت را دارند و قوانین ملی و بینالمللی زیادی وضع شدهاند تا از تجاوز و قدرتطلبی انسانها جلوگیری نمایند، تمامی دولتها در حد توانشان به دنبال افزایش حداکثری قدرت و ثروت و سلطه بر دیگران هستند. انسانها برای رسیدن به منافعشان حتی به طبیعت نیز رحمی ندارند و با تمام توان به نابودی طبیعت و محیط زیست مصروفند. حیوانات هم هیچ فضای امنی در کنار انسانها ندارند و نسلهای زیادی از آنان توسط انسانها منقرض شده است. انسانها حتی قوانینی را که خود برای کنترول رفتار و غریزه زیادهخواهی خود وضع کردهاند، نقض میکنند و حتی با استفاده از آن، بر دیگران ظلم و ستم روا میدارند. در نهایت این که انسانها حتی از دین هم برای رسیدن به خواستههای سیاسی و کسب قدرت و ثروت بیشتر سود میبرند.
3 آگوست 2024