28 سپتامبر 2023  
 سلیمان احمدی  

بیست‌و‌پنجم سپتامبر؛ روز سیاه و هشدار بیدارباشی برای همیشه تاریخ

بیست‌و‌پنجم سپتامبر؛ روز سیاه و هشدار بیدارباشی برای همیشه تاریخ

تاریخ گذشته و حال افغانستان، آکنده از رویدادهای و روزهای سیاه و تاریکی است که اوج بی‌دادگری بی‌حدومرز، قدرت‌طلبی پایان‌ناپذیر و تمامیت‌خواهی مهارگسیخته حکام خودکامه افغانستان به بهای خروج از دایره انسانیت و دست‌یازیدن به ‌هرنوع جنایت ضدانسانی، از راه‌اندازی کشتارهای جمعی وسیع تا به‌توپ‌بستن انسان‌ها و کله‌منارساختن‌ها از سرهای آنان را به‌نمایش می‌گذارد؛ رخ‌دادهای منجر به جنایات فجیع و غیرانسانی مداومی که امروزه انسانیت از یادآوری آن احساس شرم‌زدگی می‌کند و برعاملان رسوا و زشت‌چهره آن نفرین می‌فرستد.

شاهان، سلاطین، حکما و فرمان‌روایان گذشته این کشور، در کنار آن‌که در راه رسیدن به قدرت، خیانت‌های بزرگی‌ را در حق اعضای خانواده و خویشاوندان خود مرتکب شدند و در این راه حتا از فروش وطن به بی‌گانگان نیز دریغ نکردند، مظالم بی‌شماری را در حق شهروندان و مردمی که آن زمان «رعیت» به‌حساب می‌آمدند و در حقیقت به‌سان «برده» زندگی می‌کردند، روا داشته و کارنامه لب‌ریز از عمل‌کرد غیرانسانی و مزدوری و سرسپردگی برای اجانب از خود به‌جاگذاشته‌اند.

یکی از نمونه‌های بسیار بارز و برجسته این وقایع تلخ تاریخی، 25 سپتامبر 1892؛ روز وقوع نسل­­‌کشی تمام‌عیار هزاره‌ها توسط مستبدترین حاکم تاریخ معاصر افغانستان؛ امیر عبدالرحمان‌خان جابر است که به‌عنوان روز سیاه تاریخ باید در سینه‌ها ثبت شود. در جریان عملی‌سازی روند نسل‌کشی هزاره‌ها توسط عبدالرحمن، مطابق اسناد تاریخی، حدود بیش از 62 درصد از جمعیت این مردم از بین برده شدند. قتل­عام­‌های دسته­‌جمعی، کوچ اجباری، غارت اموال و دارایی، غصب سرزمین، به‌بردگی‌کشیدن و فروش آنان در بازارهای داخلی و خارجی، تغییر اجباری مذهب و …. مواردی هستند که در این مقطع تاریخی رخ داده و آسیب‌های جبرا‌ن‌ناپذیری را بر جامعه هزاره وارد آورده است.

از آن‌زمان به‌بعد هزاره­‌ها تقریبا در تمام ادوار تاریخی و حاکمیت حاکمان بعدی، هرگز به‌عنوان شهروندان برابر با دیگران پذیرفته نشدند و در هر برهه‌ای از تاریخ، تبعیض، استبداد، ظلم و جبر بی‌حدوحصری را متحمل شدند، زیرا این مردم نه‌تنها با قتل‌عام و نسل‌کشی سازمان‌یافته و سیستماتیک دوام‌دار مواجه بودند، بلکه ناگزیر بودند با هویت جرم‌انگاری شده که مورد انسانیت‌زدایی نیز قرار گرفته بود، زندگی‌کنند.

از این نمونه‌های تاریخی بسیار است و ذکر آن در این نوشتار کوتاه نمی‌گنجد. آن‌چه اما این سطور می‌خواهد روی آن تمرکز کند، این‌است که رویدادهای تاریخی به‌خصوص تراژدی­‌هایی که این سرزمین از گذشته تا حال ازسرگذرانده است، باید مورد مطالعه و بررسی شهروندان و نخبگان و نسل تحصیل‌کرده و روشن‌فکر و هم‌چنین حاکمان و سیاست‌مدارانی که قصد حکومت‌کردن بر کشور و مردم آن را دارند، قرار گیرد و از آن به‌عنوان درسی برای نسل‌های حال و آینده استفاده به‌عمل آید.

آن‌چه امروز بر هزاره‌ها و جغرافیای محل سکونت آنان جریان دارد، دردناک‌تر و فاجعه‌بارتر از گذشته است. در زمانی که انسان‌ها به سطح بسیار بالایی از عقلانیت دست یافته‌اند و بر مبنای ارزش‌های نوین بشری، انسان‌ها فقط به‌دلیل نفس انسان‌بودن، از حقوق و کرامت انسانی برابر با هم برخوردارند و هیج امتیاز و برتری نسبت به هم‌دیگر ندارند، در افغانستان، هزاره‌ها فقط به جرم انتساب به یک هویت نژادی و یا مذهبی، مورد ستم قرار می‌گیرند و به کام مرگ می‌روند.

هزاره‌ها همان‌گونه که در افشار بار دیگر قتل‌عام در تداوم نسل‌کشی سازمان‌یافته تاریخی را تجربه کردند، اکنون باز هم در سایه حکومتی که مدعی اعمال حاکمیت بر مبنای اصول و احکام اسلامی است، همه‌روزه در گوشه‌وکنار کشور، مورد کشتار پیوسته و سیستماتیک قرار می‌گیرند. بدین‌معنا که ریختن خون انسان هزاره هنوز هم هزینه‌ای که باید را ندارد. آن‌چه که در ماه های اخیر در ارزگان خاص و دایکندی اتفاق افتاده و در آن نزدیک به بیست تن از افراد ملکی بی‌گناه به اشکال مختلف به قتل رسیده‌اند، درختان و زراعت آنان تخریب گردیده و دارایی‌های‌شان به تاراج رفته است، با هیچ منطق و دلیلی قابل توجیه نیست. این‌گونه رفتار انسان با انسان از زاویه دید هیچ دین، شریعت و طریقتی مجاز و مناسب نیست و نباید انجام شود.

با این وجود، با توجه شرایط حساسی که هزاره‌ها در آن قرار دارند، به وضعیت جاری باید به‌عنوان هشداری برای تکرار تاریخ نگریسته شود که می‌تواند در صورت غفلت نسل امروز که با ازیادبردن گذشته فاجعه‌بار این مردم و عبرت‌هایی که از آن باید گرفت، بی‌اعتنا به وضعیتی که بار دیگر هزاره‌ها را به ورطه سقوط به فاجعه خون‌بارتری برده، به خودزنی در سطوح مختلف مصروفند و شمشیر دشمن درکمین‌نشسته را تیزتر می‌کنند، تحقق یابد. با درنظرداشت این امر، بیست‌وپنجم سپتامبر، باید به‌حیث نقطه عطفی در تاریخ هزاره‌ها، برای نسل امروز اهمیت یابد و زنگ هشیارباش را برای آن تا همیشه تاریخ به‌صدا درآورد. اصدار فرمان نسل‌کشی یک تبار در این روز که تا بیشتر از یک قرن بعد از آن نیز با شیوه‌های مختلف ادامه یافته، باید محور مستحکمی را شکل دهد که پیرامون آن حرکت جمعی جامعه پراکنده هزاره‌ها در افغانستان و چهارسوی جهان را سامان و سازمان دهد؛ اقدامی که باید استراتژی بقا برای این مردم از طریق به‌فعلیت‌درآوردن فرصت‌های موجود برای تعامل سازنده و موثر آن با دنیا به‌خصوص قدرت‌های تاثیرگذار جهان را تعیین کند. تحقق این امر به‌ویژه در شرایط کنونی که اکثر نخبگان و تحصیل‌کردگان بیدار و دردآشنای هزاره در خارج از کشور به‌سرمی‌برند، بیشتر از هر زمانی میسر است.

در جانب دیگر، آنانی که قصد حاکمیت بر افغانستان را دارند، باید به این فهم رسیده باشند که تعمد در جلوگیری از تداوم نسل‌کشی هزاره‌ها به‌حیث مردمی که تا کنون نه به‌دلیل ضعف بلکه با درک درست از پیامدهای ویران‌گر جنگ، بیش‌ترین تعامل را با ساختار کنونی قدرت داشته‌اند، فاصله‌ها و شکاف‌های اجتماعی را بیش‌ترازپیش گسترش می‌دهد و به نفع هیچ گروه قومی و سیاسی نیست. تجارب تاریخی گذشته به‌خوبی ثابت ساخته است که به‌هرمیزانی که اختلافات و منازعات اجتماعی بیشتر شوند، ثبات سیاسی و اجتماعی نیز کاهش می‌یابد و به کشور آسیب می‌زند.

 بنابراین، با عطف نظر به آن‌چه تجربه شده است، همگان باید بپذیرند که سیاست حذف دیگر کارساز و کارگر نیست و زمان آن فرارسیده است که همه شهروندان کشور، به‌گونه جمعی به این درک و شناخت برسند که افغانستان سرزمین همه شهروندانی است که در آن از گذشته‌های دور تا اکنون در کنار هم زیست داشته‌اند. این ذهنیت که افغانستان خانه مشترک همگان است و همه در مالکیت بر آن سهیم‌اند، باید فراگیر شود. هم‌بستگی اجتماعی، وحدت ملی و برابری شهروندی، فاکتورهای تعیین‌کننده و کارسازی‌اند که ضامن آینده بهتر و روشن‌تر افغانستان به‌شمار می‌روند، زیرا همین عوامل امکان شکل‌گیری و تعریف هویت و منافع ملی به‌گونه واقعی را فراهم می‌آورند که در نتیجه ثبات سیاسی و زمینه ایجاد نظامی با پایه‌های قوی و مستحکم با مشارکت همگان را مهیا ساخته و زمینه انحصار و بروز منازعات بیش‌تر را برمی‌چینند.