میثم نظری
هاجر یکی از زنان بامیانی است که مانند بیشمار زنان افغانستانی، خشونت خانوادگی را با تمام وجود تجربه کرده است. او با صدایی مملو از حزن و اندوه، از زندگی خشونتبار خویش اینگونه حکایت میکند: ”مدت زیادی از عروسیام نگذشته بود که شوهرم به وظیفهاش در شهر دیگری رفت. با رفتن او، خشونت اعضای خانوادهاش در برابر من آغاز شد؛ خانوادهاش مرا لتوکوب میکردند، خشویم با من خشن رفتار میکرد و وادارم میساخت تا روی برف بایستم. وقتی میپرسیدم که گناه من چیست؟ میگفت به خانه پدرت برو! خشویم میگفت: “اگر بخواهم خودم میکشمت، اگر تو را بکشم خونگیر تو کی است؟ هیچ شاهدی نداری. هر بار که مرا لتوکوب میکردند، سه یا چهار روز تلفنم را پنهان میکردند تا زخمهایم خوب شوند و کبودیهای بدنم از بین بروند. بعد از خوب شدن هم به پدرم چیزی نمیگفتم. با خود میگفتم خیر است، زندگی است دیگر! ماه رمضان بود که شوهرم آمد. میخواستم آشپبزی کنم، چوب آتش میکردم که خشویم آمد و غالمغال راه انداخت که چرا چوب را زیاد استفاده میکنی و مرا مورد ضربوشتم قرار داد. همان لحظه شوهرم و برادرانش نیز آمدند و مرا با کیبل/لین برق زدند تا جایی که بدنم سیاه و کبود شده بود. تا یک ماه توان حرکت کردن نداشتم. فرش خانه از خون سرم سرخ شده بود. مجبورم کردند تا فرش را بشویم. خشویم مرا تسلیم برادرم کرد و گفت به خانهتان ببرید. به خانه پدرم رفتم. شوهرم میخواست مرا طلاق دهد اما من قبول نداشتم. برای دادخواهی به ریاست امور زنان رفتم و عریضه دادم. یک مرد در آنجا بود که ما را وعظ و نصحیت کرد و گفت بروید بینتان جور بیایید، زندگی زندگی مشترک است و جنجال خود را دارد. ا از آنجا به قوماندانی رفتیم تا شکایت خود را رسمی کنیم. در قوماندانی هم به ما گفتند بروید بین خود بنشینید، پیش موی سفیدان بروید و جور بیایید.
به ناچار از قوماندانی به دفتر یکی از مراجع تقلید رفتیم تا بین خود جور بیاییم، ما را به مدرسه فولادی راجع کردند. در آنجا بدون حضور من فیصله شد که خانه ما جدا شود، خانه ما از خانه خشویم جدا شد و بعد از آن شـوهرم طلاهای مرا با فریب گرفت و بهانه کرد که میخواهد جای خانه بخرد. گمان کردم زندگیام خوب میشود، اما سه روز بعد شوهرم رفت و باز هم مرا 8 ماه تنها و بدون خرج و مواد سوخت رها کرد. زندگیام بدتر شده میرفت و هیچ بهبودی حاصل نشد. بعد از 8 ماه شوهرم دوباره پیش من عذر و زاری کرد که مهریهات را ببخش! اما من از ترس اینکه طلاقم ندهد، قبول نمیکردم. شب دیگر ملا را آوردند تا مهریهام را ببخشم. من قبول نمیکردم، مادرش هم زیاد عذر کرد، پرسان کردم چرا میخواهید به زور مهریهام را ببخشم. گفتند به زور نیست، بهخدا تو را کربلا میبریم. من گفتم به شرطی میبخشم که تا آخر عمر با من زندگی کنی و مرا رها نکنی و او هم قبول کرد. من هم مهریهام را در حضور ملا بخشیدم و او جریان را روی کاغذ نوشت. شب آن روز باز خشونت شوهرم شروع شد و مرا لتوکوب کرد. صبح شوهرم پس به وظیفه میرفت مرا هم در موتر نشاند و گفت برویم کمی خرج خانه بگیریم. اما مرا پیش مدرسه فولادی پایین کردند. سروصدا کردم که چرا من را اینجا آوردی؟ گفت تو را طلاق میدهم. گفتم ما با هم در مدرسه جور آمدیم، تو وعده کردی، طلایم را هم گرفتی، فریبم دادی تا مهریهام را ببخشم. او اما بیاعتنا به حرفهایم، مرا به زور به داخل مدرسه برد.
حاجی احمدی (ملای مدرسه) آمد و بدون اینکه از من چیزی بپرسد قلم و کتابچهاش را گرفت که مرا طلاق بدهد. از یک سر کتاب من گرفتم که مانع شوم از طرف دیگرش حاجی احمدی که طلاق را جاری کند. در آن وقت پدرم زنگ زد. حاجی احمدی گفت پدرش میگوید تا ساعت 1 صبر کنید تا من بیایم. شوهرم از آنجا مرا به خانه پدرم آورده و رها کرد. برای بار دوم عریضه رسمی دادم تا شاید قانون بتواند مشکلم را حل کند. شوهرم باز هم اصرار داشت تا مصالحه شود و قضیه را در بین خود حل کنیم، اما من نمیخواستم و قوماندانی هم اینبار قبول نکرد؛ دوسیه را رسمی ساخت و به سارنوالی فرستاد. سارنوالی/دادستانی از ما خواست تا میان خود جور بیاییم، اما من قبول نکردم و گفتم هرچه قانون است همان باید اجرا شود. در جریان رسیدگی، سارنوال/دادستان سه بار از من خواست تا با هم توافق کنیم، اما من قبول نمیکردم. یکی-دو هفته بعد خبر شدم که شوهرم را تحت ضمانت رها کردهاند و او به وظیفهاش رفته است. من به سارنوال گفتم با وجودی که به ریاست امور زنان، قوماندانی و شما گفتم که شوهرم فرار میکند چرا او را رها کردید؟ سارنوال گفت ما قوه اجرایی نداریم که او را زندانی کنیم، ضمانت گرفتیم و او را حاضر میکنیم. با این همه، دو ماه میشود که کرایه موتر میدهم، میروم و می آیم اما سارنوالی نه شوهرم را حاضر میکند نه ضامنش را. بدین شکل، خشونتی که برعلیه من روا داشته شده، بدون هیچگونه پیگیری باقی مانده است. نمیدانم که گپ از چه قرار است؟ امیدوارم این بار قانون درست تطبیق شود و شوهرم به جزای آنچه با من کرده برسد. دیگر نمیخواهم با او زندگی کنم.“
روایت این بانو از زندگی رقتبارش، بیانگر این است که رسیدگی موثر و نتیجهبخش به قضایای خشونت علیه زنان، مستلزم حاکمیت قانون در جامعه است. بدون شک، تطبیق عدالت غیر رسمی یا به عبارت دیگر میانجیگیری در قضایای خشونت علیه زنان موجب ترویج فرهنگ معافیت و در نتیجه افزایش این قضایا میگردد.
30 نوامبر 2024
1 دسامبر 2024
21 نوامبر 2024
9 نوامبر 2024