نظام اقتصادی بازار یا به تعبیری مدل بازار آزاد که از آن بهعنوان نظام اقتصادی مسلط و تا حدی فراگیر در سطح جهان تعریف میگردد، اصول و مفروضههایی را در خود دارد که تطبیق و عملیسازی آن در کشورها منوط و وابسته به فراهم شدن شرایط عینی و عملی برای اجراییسازی آن میباشد. آدام اسمیت که از وی بهعنوان پدر علم اقتصاد نیز یاد میگردد، پایهگذار این مکتب در اواخر قرن هیجدهم میلادی به حساب میآید. این دیدگاه با الهامگیری از لیبرالیسم، مبنای خویش را بر عدم دخالت دولت در اقتصاد و اعمال تصامیم اقتصادی اتخاذشده توسط منابع و نهادهای غیرسیاسی استوار ساخته است تا زمینه را برای گزینشهای فردی مبتنی بر رقابت در اقتصاد و روی کار آمدن نظام اقتصادی خودتنظیم فراهم آورد.
افغانستان بهحیث کشوری که در مقطعی از تاریخ تحت تاثیر نفوذ و سلطه بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی، نظام اقتصادی، سوسیالیستی را تجربه کرده است، با عبور از رژیم افراطی طالبانیزم در اوایل قرن بیستویک، نظام اقتصاد بازار را پذیرفت و در جهت عملی کردن آن نهادسازی کرد. البته باید گفت که پذیرش مدل بازار آزاد، بدون تردید ناشی از فشارها و اجبارهای نهادهای پولی و مالی بینالمللیای چون بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول بوده است، زیرا این سازمانهای بینالمللی، باوجود آنکه در مقطعی از زمان، اقتصاد کینزی که بر مبنای دخالت دولت در اقتصاد و تنظیم و کنترول بازار توسط دولت را جواز میداد را پذیرفته بودند و سعی در فراگیر ساختن آن داشتند، اما به دلیل آنکه مدیریت این سازمانها همواره در اختیار کشورهای غربی و بهخصوص آمریکا و اروپا بوده است و مدیران آن نیز همیشه از میان افراد دارای کار و تجربه در اقتصاد این کشورها برگزیده میشوند، ناگزیر تحت تاثیر سیاست این کشورها، گسترش نظام اقتصادی بازار آزاد را در جهان روی دست گرفتند. شروط اساسی و بنیادی در اعطای وامهای با عوض و بلاعوض به کشورها توسط این نهادها را اصلاح نظام مالی و پولی کشورها و پذیرش و تطبیق تدریجی مدل بازار تشکیل میدهد. پس از آن که رشد اقتصادی و بازسازی نظام مالی و پولی کشورهای اروپایی بعد از جنگ جهانی دوم، توسط این نهادها به کمال رسید، جهت کمکهای مالی این سازمانها بهسوی کشورهای جهان سوم تغییر یافت. بنابرین بسیاری از کشورهای جهان سوم به شمول افغانستان، از روی اجبار و ناگزیری، بدون آنکه بتوانند آسیبهای نظام اقتصاد بازار را تحلیل کنند و یا سازگاری این نظام اقتصادی با شرایط عینی جوامع کشورهای شان را تشخیص دهند، این مدل اقتصادی را پذیرفتند تا بتوانند از وامها و قرضههای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول بهره گرفته و دولتهایشان را سرپا نگهدارند و اقتصاد شان را کمک برسانند.
افغانستان نیز بهعنوان یک کشور جهان سومی که نیاز شدید به دریافت مساعدتهای مالی دارد تا بتواند از بحرانهای اقتصادی و مالی نجات یابد و دولت را فعال نگهدارد، مبالغ زیادی را ازین دو نهاد دریافت کرده است و در قبال آن تطبیق پالیسیها و شرایط این دو سازمان بینالمللی را تعهد سپرده است.
مقایسه و انطباق اصول و مفروضههای مدل بازار و شرایط عینی موجود در افغانستان، هبخوبی میتواند از عهده تبیین این امر برآید که آیا این نظام اقتصادی برای افغانستان مناسب است و میتواند به رشد اقتصادی این کشور بینجامد یا خیر.
کارایی و موثریت نظام بازار آزاد درین است که تمامی اصول و مفروضههای آن باید به شکل درست و دقیق عملی گردد، در غیر آن با پیدایش اشکال در تطبیق یکی از اصول بنیادی آن، نظم بازار بهم میریزد.
رفتار عقلایی و آزاد افراد در مدل بازار بیشترین اهمیت را به خود اختصاص داده است. این مفهوم به این معنی است که افراد و شهروندان بدون اثرپذیری از سلطه سیاسی، فقط با محاسبات مالی مبتنی بر منافع مادی تصمیم بگیرند و نیازهایشان را تامین نمایند و قیمت و میزان عرضه و تقاضا در بازار را تعیین نمایند. با آنکه این اصل مدل بازار، مفهوم حاکمیت مصرفکننده را تداعی میکند و بر آن تاکید دارد، اما شرایط عینی حاکم بر جامعه افغانستان نشان میدهد که شرکتهای بزرگ تجاری و تولیدکنندگان، اصل حاکمیت مصرفکننده را تضعیف کرده است، زیرا با وارد ساختن کالاهای لوکس و تجملی و مواردی که نیاز اصلی کنشگران و بهخصوص مصرفکنندگان را شکل نمیدهند، با استفاده از فرهنگ مسلط مبتنی بر رقابت و خودبزرگنمایی در جامعه، آنها را بهعنوان نیازهای جامعه تبلیغ میکنند و به فروش میرسانند. این امر جامعه را از روند تولیدی بودن بهسوی مصرفی بودن محض سوق میدهد و بهبود زندگی مردم را به تعویق میاندازد.
برعلاوه تحرک و آزادی منابع و عوامل تولید یعنی زمین، نیروی کار و سرمایه اصل مهم دیگر مدل بازار به شمار میرود. بر مبنای این اصل تمامی عوامل تولید باید آزادنه در تحرک قرار گیرند و بدور از عوامل سیاسی و معیارهای جغرافیایی، تبعیض قومی و طبقاتی و جنسیتی، باید در جایی بهکار گرفته شوند که بیشترین سود را برای تولیدکنندگان بههمراه داشته باشند. اما عواملی چون جنگ، ناامنی، شکافهای طبقاتی، تبعیض قومی و نژادی و دخالت سیاستمداران حاکم بر افغانستان، این اصل را بکلی تضعیف کرده است. بهخوبی مشهود است که بخش خصوصی نقش بسیار کمرنگ و کمتر اثرگذاری را در اقتصاد ملی افغانستان بازی میکند و دولت نیز با اتهامهای فراوانی در خصوص اعمال تبعیض و نابرابری و توزیع سلیقوی منابع اقتصادی در سراسر کشور روبرو است و انکشاف اقتصاد افغانستان در سطح محلی به هیچ وجه توازن را نشان نمیدهد. بهگونه مثال با توجه به افزایش سرسامآور نرخ بیکاری، قشر کارگر هیچ نقشی در تعیین میزان مزد ندارد و تسلط بر کارگر نهادینه شده است. بنابرین منابع تولید آنگونه که لازم است آزادی و تحرک را ندارند و نمیتوانند این اصل ضروری مدل بازار را عملی سازند.
بنای مدل بازار بر رقابت استوار است و هیچگونه انحصار را در بازار برنمیتابد. تمامی تولیدکنندگان بر اساس این اصل باید در تلاش افزایش کیفیت کالاها و کاهش قیمت در جهت جلب توجه بیشتر مصرفکنندگان باشند. اما شواهد عینی و آنچه واقعا در افغانستان جریان دارد، خلاف این امر را ثابت میسازد. در حال حاصر هیچ مصرفکنندهای نقش تعیین کنندهای در تعیین قیمت کالاها و میزان عرضه و تقاضا ندارد. گاهی به دلیل انحصار غیرقانونی توسط شرکتهای تجارتی که گفته میشود به دلیل داشتن روابط با هرم قدرت، از محدودیتهای قانونی فرار میکنند و کالاها به شکل شگفتآوری گرانتر میشوند. بهگونه مثال قیمت مواد سوختی بدون آنکه تاثیرپذیریای از کنشگران موجود در بازار داشته باشد، توسط فروشندگان در فصل سرما بالا میرود و هزینه سنگینی را بر شهروندان تحمیل میکند.
در نهایت اینکه دولت نیز به دلیل ضعفهای مفرطی که در مدیریت نظام اقتصادی دارد و از سوی دیگر به دلیل فساد گستردهای که در نهادهای موظف موج میزند، کنترل و نظارتی که بتواند مدل بازار را بهخوبی عملی سازد، نمیتواند داشته باشد و در نتیجه کارایی نظام اقتصادی بازار آزاد از میان میرود.
3 آگوست 2024