نظام جمهوری اسلامی افغانستان که پس از حملات 11 سپتامبر 2001 و حملات نظامی برقآسای آمریکا و ناتو با مجوز رسمی شورای امنیت سازمان ملل متحد و شکست طالبان در کشور روی کار آمده بود و با الگوگیری از نظامهای دموکراتیک مبتنی بر آرای مردم شکل گرفته بود، فقط توانست در حدود بیستسال دوام بیاورد و با شکست مفتضحانه و باورناپذیر، به تاریخ 14 آگست 2021، جغرافیا و قدرت سیاسی افغانستان را یکبار دیگر به طالبان سپرد و تحول بزرگی را در تاریخ کشور بهثبت رسانید. چگونگی وقوع این رویداد تاریخی و بررسی عوامل دخیل در آن، نیاز به تحقیق و بررسی علمی دقیق و کارشناسانه دارد که در حال حاضر مجال آن نیست، اما بهطور کلی باید آسیبپذیریها و کاستیهای نظام و حکومت قبلی به بررسی گرفته شود تا درسی برای تاریخ و آیندگان باشد.
دموکراسیشدن یا بهتعبیر دیگر، از میانرفتن حکومتهای اقتدارگرا و روی کار آمدن نظامهای دموکراتیک، فرایندی است که در مقاطع مختلف تاریخی در جهان، گاه سیر صعودی و گاهی سیر نزولی را پیموده و در نوسان بوده است. بر بنیاد یافتههای علمی، تا اکنون جهان سه موج از دموکراسیشدن را تجربه کرده است؛ نخستین موج دموکراسی در سال 1828 آغاز و پس از مدت طولانی در 1926 خاتمه یافته است. این موج، با اوج گرفتن موج برگشت مخالف (1922 تا 1942) دنبال شده است. موج دوم دموکراسی سالهای 1943 تا 1962 را دربرمیگیرد و موج برگشت مخالف آن نیز در سالهای 1958 تا 1975 وجود داشته است. سومین موج دموکراسی از سال 1974 آغاز و در موجودیت موج برگشت مخالف، تا حال در جریان است. بر بنیاد آخرین یافتههایی که نگارنده قادر شده است آن را از میان متون موجود بهدست آورد، در موج نخست، سیوسه کشور شامل روند دموکراسیشدن گردیدهاند و در مقابل، در موج برگشت، یازده کشور دوباره تحت حاکمیت دولتهای اقتدارگرا قرار گرفتهاند. در موج دوم، نظامهای پنجاهویک کشور به نظام دموکراتیک تغییر یافتهاند، اما در موج برگشت، بیستودو کشور دوباره زیر سلطه حکومتهای غیردموکراتیک قرار گرفتهاند. در موج سوم نیز تا سال 1990، شصتودو کشور قادر شدند نظامهای دموکراتیک را حاکم بسازند و در مقابل، در موج مخالف برگشت، پنجاهونه کشور، سقوط دوباره نظامهای دموکراتیک را تجربه کردهاند.
بررسی دادههای بالا بهخوبی نشان میدهد که روند دموکراسیشدن در سطح جهان با چالشهای جدی در مواجهه میباشد؛ به این معنی که موجهای برگشت مخالف، نسبت به موجهای دموکراسیشدن، قویتر و برجستهتر بودهاند. میزان رشد روند دموکراسیشدن، یعنی تعداد کشورهایی که نظامهای دموکراتیک را پذیرفتهاند، نسبت به میزان برگشت به اقتدارگرایی ضعیفتر بوده است و در کل تا هنوز نتوانسته است بر موج برگشت مخالف، آنگونه که نیاز است غلبه کند.
حالا افغانستان نیز پس از آن که در اوایل قرن بیستویک، به آمار کشورهای دموکراتیکشده افزوده شده بود، پس از گذشت بیست سال، تغییر موقعیت داده و تحت تاثیر موج برگشت مخالف قرار گرفته و آمار منفی را افزایش داده است. عوامل و دلایل مختلف و متعددی میتوانند درین امر دخیل باشند و در سقوط جمهوریت و دموکراسی و تسلط دوباره اقتدارگرایی نقش داشته باشند.
نبود تجربهی واقعی از دموکراسی از عوامل اصلی شکست آن بهشمار میآید. افغانستان با جامعه سنتی و ساختار اجتماعی قبیلوی، بههیچوجه آمادهی پذیرش نظام دموکراتیک نبوده است و نیست، زیرا ارزشهای سنتی موجود در جامعه کنونی با تمامی ارزشهای دموکراتیک در تقابل جدی قرار دارند. برابری شهروندی، حقوق بشر، حقوق زن، آزادی بیان، آزادیهای فردی و دموکراسی بهمعنای ازدسترفتن اقتدار قبیله و کاهش قدرت میراثی حکام کشور تعبیر میشود. درین کشور، قانون نانوشتهای وجود دارد که قدرت سیاسی، نظامی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را ملکیت میراثی یک کتله از مردم میداند و دیگران را بهعنوان شهروندان درجهچندم میپندارد و محرومیت دیگران از قدرت را اصل غیر قابل تغییر عنوان مینماید. از سوی دیگر ساختار قبیلوی، با ارزشهایی که در خود نهفته دارد، نهادینه شدن ارزشهای دموکراتیک را کفر و شرک و در تضاد با ارزشهای دینی تلقی مینماید. بنابرین در چنین شرایطی، برقراری حاکمیت دموکراسی مبتنی بر ارزشهای نوین جهانی ممکن و میسر نیست، اما تغییراتی که در ساختار اجتماعی و برداشتهای ذهنی بخش قابل توجهی از مردم بهوجود آمده است و نیز رشد دانش و دانایی که در طی دو دهه حاصل شده است، زمینهی اندکی را برای رفتن بهسوی دموکراتیکشدن در آینده فراهم آورده است.
عدم تعهد و علاقمندی رهبران سیاسی به ارزشهای دموکراتیک، عامل دیگر تداوم نظامهای اقتدارگرا و سقوط دموکراسی بهحساب میآید. تجربه سیاسی دموکراتیک در افغانستان بهوضاحت بیانگر آن است که تمامی روئسای جمهور و اعضای هیئت رهبری حکومتها و نیز رهبران سیاسی مخالف و موافق حکومت، هیچکدام تعهد واقعی به دموکراسی و ارزشهای دموکراتیک نداشتهاند. آنانی که در راس قدرت قرار داشتند، بهدلیل فشارهای درون قومی و مغلوب شدن در برابر سیاستهای قومی و رشد اندیشههای انحصارگری نخواستند و یا نتوانستند در مسیر رشد دموکراسی گام بردارند و از جانب دیگر، تمامی سایر رهبران سیاسی چه آنانی که در بدنه حکومت قرار داشتند و شریک قدرت بودند و چه آنانی که در جبهه اپوزسیون قرار داشتند، علاقهای به دموکراتیکشدن نداشتند، زیرا تقریبا همهی آنان با پسزمینهها و کارنامههای سیاه و تاریک افراطیگری و جزماندیشی بهیکبارگی و بهاجبار خود را در درون یک نظام دموکراتیک یافته بودند و بهواسطه فشار جهانی که راه افتاده بود، بهناچار شعار دموکراسی سر میدادند و خود را همگام و همراه با جامعه جهانی وانمود میساختند. افتضاح مفرط در روند برگزاری انتخاباتهای ریاست جمهوری، پارلمانی و … که از اصلیترین بنیادهای دموکراسی میباشد و با تمثیل اراده واقعی مردم، قدرت را دوباره در اختیار خود مردم قرار میدهد، روایتگر صدق این ادعاست.
روایتهای افراطگرایانه دینی و برداشتهای جزمگرا و غیر قابل انعطاف از متون دینی هم عامل دیگر فروپاشی دموکراسی و شکست آن است. براساس این روایت از دین، دموکراسی و ارزشهای مربوط به آن، حاصل کار کفار و مشرکین است و در تضاد با اسلام قرار دارد. اینگونه بود که افراطگرایی رشد یافت و زمینه را برای شکست دموکراسی نوپا و بیصاحب در افغانستان فراهم کرد.
در نتیجه میتوان گفت، شکست دموکراسی در افغانستان، رویدادی بزرگ و تاریخی است که میطلبد تا با واکاوی و آسیبشناسی، تبدیل به یک عبرت تاریخی و درس تاریخی گردد.
13 اکتبر 2024
19 اکتبر 2024
15 اکتبر 2024
13 نوامبر 2024
13 اکتبر 2024
19 اکتبر 2024
9 نوامبر 2024