30 جولای 2023  
 ذبیح‌الله حیدری  

کودک اسپندی بامیانی؛ «محرم خوب است که شیر و نان مجانی می‌خورم»

کودک اسپندی بامیانی؛ «محرم خوب است که شیر و نان مجانی می‌خورم»

ساعت شش بجه عصر شده بود. از باشگاه ورزشی بیرون شدم. هوا گرم بود و آسمان غبار آلود. زیاد تمرین کرده و خیلی خسته شده بودم. داشتم می‎رفتم طرف خانه و در مسیر راه کودکان را دیدم که جلو سقاخانه‎ جمع استند. جایی‌که می‎توانستند شیر مجانی بگیرند. منم ‎خواستم بروم و شیر بنوشم. محرم، ماه عزاداری امام حسین (ع) است. در بسیاری از نقاط بامیان سقاخانه ایجاد شده و همه را مجانی شیر، خرما و نان میدهند. نرسیده به سقاخانه، کودکی را دیدم که می‎خواهد برود شیر بنوشد. چشمانش به خواب بود و سر و رویش گرد و خاک داشت. در دستش قوطی‎ بود که داخلش زغالی داغ گذاشته بود و از گردنش هم بیک کوچکی آویزان بود. کنجکاو شدم که بدانم در بیک خود چه نگه داشته است. از نوشیدن شیر منصرف شدم و منتظر ماندم که چه وقت می‌رود تا همراهش یکجا شوم و سر صحبتی باز ‎کنم.

او با گیلاس شیر آنجا را ترک کرد. در مسیر راه با او یکجا شدم. می‌خواستم قسمی سر صحبت را باز کنم. با این سوال شروع کردم: «شیری که این سقاخانه جور کرده بود خیلی عالی بود.» او هم پاسخ داد:«بلی خیلی مزه دار بود.» همین‌طور در مسیر راه روان بودیم. او با گلوی پرغصه گفت: « حالی خوبه ماه محرم است هر جا آدم برود نان و شیر مجانی می‎دهد و آدم شکم سیر می‎تواند بخورد.» این گپش مرا خیلی ناراحت کرد ‌که او تنها در ماه محرم می‌توانست شکم سیر نان بخورد. گفت که دوازده ساله است و از پنج صبح الی هفت شام دکان به دکان می‌روم تا اسپند دود کند. داخلی بیکش دانه‌های اسپند بود. از در دکان صدا می‎کرد: «کاکا اسپند دود کنم؟». همین طور می‎رفت طرف دیگر دکان.

من طرف کاری او می‌دیدم. ازش دوباره پرسیدم که آیا مکتب می‌رود؟ گفت: «نه. صنف چهار، مکتب را ایلا کردم و سه سال می‎شود این کار را می‌کنم.»

پرسیدم چرا مکتب را ایلا کردی؟ گفت: «خانواده فقیر استیم. خرج و مصارف مکتب را نداشتم.»

بعد پرسیدم چقدر درآمد داری در روز؟ گفت: «روزانه 150 الی 200 افغانی.»

برایم گفت که خیلی علاقه دارد مکتب برود و یک معلم خوب شود.

از شغل پدرش پرسیدم. گفت: «پدرم کارگری می‎کند، او هم، اگر کار پیدا شوه.» ادامه داد: «من هم پسر کلان خانه استم. باید زحمت بکشم، کار کنم. اگر کار نکنم گرسنه می‎مانیم.»

آن عصر برایم پایان خوش نداشت.