آرشيف نويسنده

تحلیل و دیدگاه, تیتر نخست, جامعه, سایر بخش‌ها, سخن روز

کمک‌های بشردوستانه؛ نابودی عزت نفس و شرافت انسانی

توسط - کمک‌های بشردوستانه؛ نابودی عزت نفس و شرافت انسانی

افغانستان به عنوان یک کشور فقرزده و عقب‎مانده، سالیان درازی است که نیازمند دریافت کمک‌های بشردوستانه از کشورهای جهان است. میزان فقر و تنگ‌دستی در آن به حدی است که میلیون‌ها انسان قادر به تامین مصارف و هزینه‎‌های زندگی شان نیستند و به طور مستقیم وابسته به کمک‌های غذایی و غیر غذایی کشورهای خارجی و موسسات امدادرسان بین‌المللی هستند.

بیست‌سال...

تیتر نخست, سایر بخش‌ها

سیلاب‌های ویران‌گر در غرب کابل؛ مردم و دولت هر دو مقصرند

توسط - سیلاب‌های ویران‌گر در غرب کابل؛ مردم و دولت هر دو مقصرند

موج دیگری از سیلاب‌های شدید و آنی بار دیگر مناطقی از کشور را فرا گرفت و آسیب‌های جدی به مردم تحمیل کرد. شهر کابل و به خصوص غرب این شهر نیز این‌بار شاهد وقوع سیلاب‌های ویران‌گری بود که هم تلفات انسانی به همراه داشت و هم خسارات گسترده مالی برجای گذاشت. گزارش‌های رسیده از غرب کابل حکایت از جان باختن حداقل...

تیتر نخست, جامعه, روایت و یادداشت

ازدواج و گسترش معیارهای غیراخلاقی

توسط - ازدواج و گسترش معیارهای غیراخلاقی

ازدواج به عنوان مهم‌ترین پیوند انسانی در گستره و پهنای زندگی از اهمیت و ارزش بسی بلند و متعالی برخوردار است. بدین‌معنی که این پیوند، در حقیقت سرآغاز نوشتن سرنوشت دو انسان و به تبع انسان‌هایی است که در ادامه مسیر زندگی به این جمع اضافه می‌شوند و قرار است یک عمر در کنار هم زیست داشته باشند.

با توجه...

تحلیل و دیدگاه, تیتر نخست, جامعه

دوستی‌های کاذب؛ نگاهی به عوامل گسست روابط اجتماعی

توسط - دوستی‌های کاذب؛ نگاهی به عوامل گسست روابط اجتماعی

سیر زندگی و سلیقه روزگار، انسان‌ها را با فراز و نشیب‌های بسیاری آشنا می‌سازد. در سفر دور و دراز زندگی، انسان‌ها بسته به شرایطی که در آن قرار می‌گیرند، متناسب با جایگاهی که به‌دست می‌آورند و در مطابقت با پایگاه اجتماعی که کسب می‌کنند، واکنش‌ها و برخوردهای متفاوتی را از سوی اطرافیان، دوستان و سایر انسان‌هایی که با آنان در تعامل...

تحلیل و دیدگاه, تیتر نخست, جامعه

مرگ انگیزه در جامعه؛ در دل یک شهروند

توسط - مرگ انگیزه در جامعه؛ در دل یک شهروند

کنار جاده در انتظار تاکسی ایستاده بودم؛  موتر کهنه‌ای جلوی پایم توقف کرد و مقصدم را پرسید. به همان مسیری می‌رفت که مقصد من بود. سوار تاکسی شدم و در حالی که تنها مسافر مسیر بودم، راننده بدون وقفه سفره دلش را باز کرد. دلش آکنده از جفای روزگاری بود که دشواری‌های بسیاری را بر او تحمیل کرده بود.