همانگونه که از واژه نرم بهعنوان متضاد واژه سخت استفاده میشود، مفهوم “قدرت نرم” معمولا در برابر مفهوم “قدرت سخت” بهکارمیرود. بهکارگیری قدرت سخت برای اعمال سیاستها، سابقه دیرینهای در تاریخ بشر دارد. از گذشتههای دور تا اکنون، قدرت سخت که در حقیقت استفاده از زور و خشونت و یا ابزار نظامی و اقتصادی برای رسیدن به خواستها و اهداف در ابعاد مختلف هست، مهمترین ابزار و وسیله برای حکومتها بوده است. تمامی کشورگشاییها، استعمارگریها، قبولاندن خواستها و تحت فشار قرادادنها، اغلب با استفاده از نیروی نظامی و قدرت سخت صورت میگرفته است. اما با گذشت زمان و با بهوجودآمدن مسایلی مانند مردمسالاری، حقوق بشر، ارزشهای انسانی، منع استفاده از زور و خشونت در برابر غیرنظامیان و …، کاربرد زور و خشونت برای رسیدن به اهداف مورد نظر بهخصوص در مورد حکومتها و دولتها، کارایی گذشتهاش را تا حد زیادی از دست داد و نتوانست همانند ادوار قبلی، آنان را در دستیابی به خواستههایشان یاری برساند. از سوی دیگر، بهکاربستن قدرت سختافزاری در کنار آن که منابع و هزینههای زیادی نیاز داشت که همه از عهده آن برنمیآمدند، تغییرات ناشی از آن، بهگونه اجباری بر مردم تحمیل میشد و قادر به اعمال تغییرات دوامدار و درازمدت در جامعه نبودند. بههمین دلیل، نظریهپردازان عرصه قدرت و سیاست، به فکر پیدا کردن بدیل مناسب برای قدرت سخت شدند تا بتوانند از آن بهعنوان وسیلهای برای تاثیرگذاری و تغییر ذهنیتها و قبولانیدن سیاستهای حکومتها سود ببرند. نظریهپردازی درباره قدرت نرم اگرچه تاریخ طولانی ندارد و برای اولین در سال 1990 توسط جوزف نای بهکار رفت و بعد در سال 2004 در کتاب “قدرت نرم؛ ابزارهای موفقیت در سیاست جهانی”، آنرا توسعه داد.
استفاده از قدرت و کاربرد انحصاری ابزار مشروع خشونت، عموما صلاحیت بارز و آشکار دولتها است که عموما در برابر مردم بهکار گرفته میشود. اما در عرصه بینالملل و در بهخصوص در منازعات بینالمللی نیز، کاربرد گستردهای داشته است. از همینرو قدرت نرم و نرمافزارگرایی هم به تبع، هم در عرصه ملی و هم در حوزه روابط بینالملل و سیاست خارجی کشورها، کارایی فراوانی دارد. البته باید گفت استفاده از قدرت نرم منحصر به دولتها نیست و توسط نهادهای غیر دولتی و سازمانهای بینالمللی نیز بهکار بسته میشود. به باور جوزف نای، قدرت نرم بر قابلیت شکلدادن به علایق دیگران تکیه دارد، قدرت نرم دقیقا همان نفوذ است. زیرا نفوذ میتواند شامل قدرت سخت و پاداش نیز باشد، ولی قدرت نرم چیزی بیشتر از قانعکردن صرف یا توانایی حرکت دادن مردم از طریق استدلال است. قدرت نرم همچنین شامل توانایی جذب کردن نیز میشود و جذب، اغلب باعث مشارکت توام با رضایت میگردد. یکی از راههای پیبردن به تفاوتهای بین قدرت نرم و سخت، در نظر گرفتن تنوع راههای دستیابی به نتایج مطلوب است.
بنابرین قدرت نرم، روشی است که در آن کاربرد زور و خشونت و تحمیل خواستهها در رسیدن به اهداف، جایی ندارد و بر عکس این امر با استفاده از ایجاد زمینه برای بهمیانآوردن پذیرش همراه با رضایت و قناعت صورت میپذیرد. درین روند از عناصر و مولفههایی کار گرفته میشود که مردم و کتلههای اجتماعی مورد نظر، بدون آنکه اکراه و اجباری در میان باشد و بدون آنکه با مسایل مطرحشده احساس دوری و بیگانگی نمایند و از روی تنفر قضاوت کنند، به مرور زمان، آنان را میپذیرند و بهعنوان حزئی از زندگیشان قبول میکنند.
هر نظریه و هر مفهومی، برای عملی و اجرایی شدن نیاز به مولفههایی دارد که باید تعریف شوند و بر مبنای همان تعریف، مولفهها و عناصر کلیدی بهکار گرفته میشوند تا بتوانند تاثیرگذاری داشته باشند. قدرت نرم هم به تبع از عناصر و مولفههایی برخوردار است که راه را برای رسیدن به هدف هموارتر میسازد. جوزف نای؛ واضع نظریه چهره دوم قدرت یعنی قدرت نرم باور دارد که قدرت نرم در یک کشور میتواند از سه منبع اصلی یعنی فرهنگ، ارزشها و سیاستهای داخلی و خارجی ناشی گردد.
به نظر جوزف نای، فرهنگ عبارت است از دستهای از ارزشها و اعمالی که به یک جامعه معنی میبخشد. استفاده از فرهنگ و ارزشهای فرهنگی در قالب قدرت نرم، تاثیرگذاری کشورها در حوزه داخلی و خارجی را بیشتر ساخته و آنان را قادر میسازد تا ازین طریق بتوانند بهآنچه مورد نظرشان هست برسند. در حوزه سیاست بینالملل، کشورها همواره در تلاش این هستند که فرهنگ و ارزشهای فرهنگی شان را بهحدی رشد دهند که دیگران آنرا بهعنوان فرهنگ و ارزشهای فرهنگی جهانشمول و قابل قبول برای همه بپذیرند. با پذیرش عناصر فرهنگی است که ارزشهای سیاسی نیز مورد پذیرش قرار میگیرند و مخالفت درین عرصه کاهش مییابد و یا حتی از میان میرود. قدرت و تاثیرگذاری گسترده و غیرقابل انکار آمریکا و غرب، ضمن آنکه متاثر از قدرت سخت یعنی قدرت نظامی و اقتصادی آنان هست، بهمیزان زیادی متاثر از قدرت فرهنگی آنان میباشد. ایدئولوژی غربی توانسته است با کار مداوم و هدفمند در طول دهههای گذشته، ارزشهای فرهنگیشان در قالب مفاهیمی چون حقوق بشر، حقوق زنان، تساهل و مدارا، همدیگر پذیری، تکثرگرایی، عدم پذیرش جزمیت و مطلقگرایی، احترام به آزادی بیان و … را بهحدی برجسته و مفید برای بشریت نشان دهند که این ارزشها اکنون تبدیل به ارزشهای جهانی و همهشمول گردیدهاند و جز لاینفک زندگی بشر بهشمار میآیند. اینگونه است که قدرتهای بزرگ، در جهان تقریبا تکقطبی کنونی، از ارزشهای فرهنگی جهانشمول بهعنوان حربهای برای رسیدن به اهداف سیاسیشان سود میبرند و حتی حملات نظامیشان را نیز با همین ابزارها توجیه مینمایند.
تولید علم یکی از ابزارهای فرهنگی بسیار مهم و کارساز در قالب قدرت نرم است. کشورهایی که بهلحاظ علمی پیشرفت کردهاند، تاثیرگذاری بیشتری در جهان دارند. بههرمیزانی که تولید علم در کشوری بیشتر باشد بههمان میزان میتواند از آن بهعنوان قدرت نرم استفاده بیشتری ببرد. تولید علم و تعمیم آن در جهان از طریق پذیرش دانشجویان از کشورها، اعزام اساتید به کشورهای دیگر، صدور آثار علمی به کشورها، تاسیس دانشگاهها و مراکز علمی در سایر نقاط جهان معمولترین و رایجترین روشها برای ترویج فرهنگی در مسیر متاثر کردن دیگران است. دانشجویانی که در یک کشور تحصیل میکنند، با برگشتشان، بار فرهنگی عظیمی را بهخانه میبرند که میتواند در جامعه تغییرآور باشد. اساتید دانشگاه وقتی در دانشگاهی تدریس میکنند، بدون شک بخشی از فرهنگ کشورشان را به دانشجویان کشور مقصد منتقل میکنند. آثار علمیای که به کشورهای دیگر فرستاده میشوند، بدون تردید وقتی مورد مطالعه قرار میگیرند، به لحاظ فرهنگی موثر واقع میشوند و بهعنوان منبع تغییر و اثرگذاری شناخته میشوند. در نهایت تغییرات فرهنگی در یک جامعه منجر به تحرک و پویایی نسل تحصیلکرده و نخبه آن گردیده و منجر به تغییرات سیاسی میگردد.
برای ایجاد رشد فرهنگی و تبدیل آن به ارزشهای قابل قبول برای دیگران، نیاز به طرح سیاست و استراتژی در حوزه سیاست داخلی و سیاست خارجی میباشد. کشورهایی در عرصه تقابل قدرت نرم در دو حوزه داخلی و خارجی از میدان رقابت موفق بیرون میشوند که سیاستهای موفق و کارسازی را در جهت رشد و اعتلای فرهنگی عرضه و عملی کنند، تا از این طریق در یک رقابت شدید فرهنگی پیروز شوند و فرهنگ و ارزشهای فرهنگی خودشان را از راه نفوذ و رضایت قبلی به دیگران بقبولانند.
3 آگوست 2024