بیکاری مخفی به وضعیتی گفته میشود که در آن افراد و کارمندان سازمانها به ظاهر شاغل هستند اما بهرهوری و دستآورهای کاری آنان به اندازهای پایین است که در واقعیت امر بیکار محسوب میشوند. این نوع بیکاری به طور خاص در کشورهای در حال توسعه همانند افغانستان در بخشهای مختلف به ویژه در حوزه خدمات عمومی مشاهده میشود، جایی که تعداد کارگران و کارمندان بیش از حد نیاز است و در نتیجه منجر به بروز مشکلات اقتصادی و اجتماعی میشود.
عوامل زیادی را میتوان در شکلگیری، افزایش و پایداری بیکاری مخفی دخیل دانست. رشد جمعیت و فشار بر منابع شغلی یکی از عوامل اساسی این مشکل است. رشد سریع جمعیت، به ویژه در کشورهای در حال توسعه، موجب افزایش تعداد افراد جویای کار میشود. از آنجایی که ایجاد فرصتهای شغلی به سرعت رشد جمعیت صورت نمیگیرد، افراد زیادی وارد بازار کار میشوند که جایگاه کاری کافی برای آنها وجود ندارد. این چالش در افغانستان به گونه مشهود دیده میشود، زیرا بیکاری به عنوان یک فاجعه در جامعه بیداد میکند و در کنار آن، ادارات دولتی برای اینکه بتوانند تعداد زیادی از افراد را شاغل نگهدارند، تشکیل و ساختارهای اداری شان را به گونهای طراحی میکنند که کارمندان استخدامشده بیشتر از نیاز است و این امر سبب شکلگیری بیکاری مخفی میشود.
با این وجود، سطح پایین آموزش و مهارتها عامل دیگری درین مسیر به حساب میآید. بسیاری از افراد به دلیل فقدان آموزش و مهارتهای فنی لازم، تنها میتوانند به مشاغل با بهرهوری پایین بپردازند. با اینحال، زمانی که افراد با میزان پایین آموزش و مهارت در بخشهای کلیدی و نیازمند تخصص و دانش بالا استخدام شوند، قادر به انجام امور محوله نیستند و در نتیجه از زیر بار فشار کار فرار میکنند و به این صورت بیکاری مخفی را دامن میزنند. این مشکل در افغانستان به صورت وسیع و گسترده وجود دارد.
از سوی دیگر، فرهنگ کاری و ساختار خانواده نیز در گسترش بیکاری مخفی نقش بنیادی را بازی میکند. به این معنی که خانواده به عنوان کوچکترین واحد اجتماع و مرکز اصلی شکلگیری شخصیت و رفتار انسانها، اگر اطفال را به گونهای تربیت کند که در قبال خود، جامعه، شهروندان و وظایفی که بر دوش دارند مسئولیتپذیر نباشند و خود را ملزم به پاسخدهی به دیگران نپندارند، زمانی که وارد جامعه و بازار کار میشوند، محیط کاری سازمانها را نیز آسیب میزنند و بیکاری مخفی را شدت میبخشند. با این حال اگر فرهنگ سازمانی آنگونه که از سالها بدین سو در افغانستان دیده میشود، در نبود یک سیستم موثر و کارا در حکومتداری، عرضه خدمات عمومی به شهروندان را به عنوان یک امر غیر مهم و بیارزش ببینند و در قبال جامعه و ارائه خدمات به آنان هیچ نوع احساس مسئولیت و پاسخدهی را نداشته باشند، بیکاری مخفی به طور گسترده و دامنهدار در نظام اداری حاکم میشود.
بنابرین، بیکاری مخفی اگر استمرار یابد و راهکاری برای کاهش و جلوگیری از آن سنجیده نشود، میتواند پیامدهای زیانبار و ویرانگری برای آینده کشور ببار آورد. بیکاری مخفی بهرهوری کلی اقتصاد را کاهش میدهد. هنگامی که افراد در کارهایی مشغول به کارند که تولید یا بازدهی واقعی ندارد، منابع انسانی بهطور مؤثری به کار گرفته نمیشوند. در نتیجه، رشد اقتصادی کندتر میشود و جامعه از توسعه اقتصادی باز میماند. نقش ادارات دولتی درین میان مهمتر از دیگران است، زیرا این ادارات به عنوان تسهیلکننده اصلی در روند توسعه و انکشاف کشور عمل میکنند و در صورتیکه عواملی چون بیکاری مخفی در آن حاکمیت یابد، خود تبدیل به مانعی در برابر انکشاف و رشد اقتصادی گردیده و وضعیت را به سوی بدتر شدن سوق میدهد.
بیکاری مخفی موجب افزایش هزینههای اجتماعی میشود. درین روند از یکسو دولت باید برای حمایت از افرادی که به صورت نامؤثر در مشاغل مشغول هستند، هزینههای بالایی را بپردازد و در سوی دیگر، بیمسئولیتی و بیتوجهی به ارائه خدمات عمومی از سوی کارمندان دولتی، هم هزینههای اضافی را بر دوش شهروندان، نهادهای خصوصی و سازمانهای غیر دولتی وارد میآورد و هم به عنوان عامل بازدارنده در برابر رشد و توسعه عمل میکند.
با ادامه چنین وضعیتی، نارضایتی عمومی شکل میگیرد و شهروندان در کنار آنکه به دلیل کارشکنیها و طولانیشدن بیرویه روندهای کاری اعتماد شان سلب میشود، خود نیز امید و انگیزه در زندگی را از دست میدهند.