افغانستان غرق در بحرانهای متعددی است که هر کدام آسیبهای ویرانگری را بر پیکره زخمی این کشور وارد آورده و به عنوان سد محکم و شکستناپذیری در مسیر “توسعه” و “ملتسازی” عمل کردهاند. یکی از جدیترین بحرانهای مسلط بر افغانستان، بحران “هویت ملی” و “وحدت ملی” است که از موانع اصلی و بنیادین رفتن به سوی ملتشدن به شمار میرود. ویژگی تکثر قومی، نژادی، زبانی، مذهبی و هویتی در افغانستان، باعث شده است که این کشور در درازای تاریخ، مسیر آکنده از چالشها و معضلات را طی کرده و هر روز بیشتر از دیروز “عقبگرد تاریخی” را بپیماید. همین امر تبدیل به یکی از آسیبپذیرترین نقاطی شده است که قدرتهای جهانی و منطقهای از یکسو و سیاستمداران سودجو و فرصتطلب داخلی از سوی دیگر، با استفاده از آن حوزه نفوذ و سیطره خویش بر این کشور را گسترانیده و از آن سود بسیاری بردهاند.
شکافهای قومی که به گونه عامدانه و آگاهانه در میان شهروندان کشور به واسطه عوامل بیرونی و داخلی ایجاد شدهاند، جغرافیای افغانستان را به هویتهای قومی جداگانهای تبدیل کرده است که جمعکردن و ایجاد همبستگی و پیوستگی در آن از محالات به حساب میآید. نفرت و انزجاری که در میان اقوام افغانستان به وجود آوردهاند، به حدی عمیق است و در لایههای مختلف اجتماع نفوذ کرده است که تعدادی از اقوام، کشتار و نابودی دیگران را از ملزومات تداوم زندگی میپندارند و هیچگونه حق مشارکت و سهمگیری در امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را برای آنان قایل نیستند.
سیاست غیر انسانی که از قرنها بدینسو در افغانستان به عنوان بخشی از فرهنگ سیاسی نهادینهشده عمل میکند، عامل خلق این فاجعه است و بگارگیری آن با هدف بقای بیشتر در قدرت، انحصار قدرت و تداوم آن برای همیشه انجام میشود. بنابرین، سیاست و قدرت در افغانستان به جای اینکه به دنبال راهکار و چارهای برای کاهش و از میان برداشتن شکافها و تبعیضهای گسترده قومی باشد، عمدتا به دنبال گسترش بیشتر آن است.
جالب و شگفتانگیز اما اینجاست که در آشفتهبازار سیاست افغانستان، هر رژیم و حکومتی که بر سر کار میآید، نخستین و بزرگترین شعارش مبارزه با تبعیض قومی و مذهبی است و همواره این امر را به عنوان یک نیاز مهم و اساسی مطرح میکنند و کار درین راستا را به عنوان دستآورد شان به خورد مردم میدهند، در حالی که در عمل برخلاف گفتههای شان عمل کرده و بر طبل نفاق و چنددستگی کوبیده و سیاست حذف دیگران را دنبال میکنند.
هزارهها به عنوان یکی از چهار قوم بزرگ ساکن درین سرزمین، بیشتر از هر گروه قومی دیگر درین مسیر آسیب دیده و ضربههای سنگینی را متحمل شدهاند. بالاترین میزان محرومیت از حقوق شهروندی و مشارکت سیاسی را هزارهها تجربه کردهاند. نادیدهانگاری هزارهها در گفتمان کاذب وحدت ملی، روشنتر از روز است و سیاستمداران افغانستان از گذشتههای دور تا اکنون، با آنکه در شعار بر همزیستی مسالمتآمیز همه اقوام ساکن در کشور تاکید میورزند و افغانستان را سرزمین مشترک همه اقوام عنوان میکنند، اما در حوزه عمل، با هزارهها به عنوان یک استثنای کامل برخورد مینمایند. بسیار دیدهایم و شنیدهایم که از شهروند عادی تا اندیشمندان و سیاسیون عالیرتبه، برای نمایش طرز فکر و باورهای مخالف سیاستهای قومی، از اتحاد و همبستگی اقوام سخن میگویند و درین راستا از اقوام مختلف نام نیز میبرند، اما گهگاهی نام “هزاره” حتی در ردیف سایر اقوام افغانستان نیز قرار نمیگیرد و به نحوی کتمان واقعیت میگردد. با چنین برخوردی که احتمال تعمد در آن بسیار بالاست، به سادگی این باور در اذهان مردم خلق میگردد که در سرزمینی بنام افغانستان، وحدت ملی، همبستگی ملی و مشارکت ملی یکی از الزامات رفتن به سوی ملتشدن میباشد، اما درین مسیر، هزارهها شامل نیستند و نباید شامل روند شوند.
استثناسازی هزارهها و تعمد در عبور بیسروصدا از نام “هزاره”، به معنی انکار حضور هزارهها در افغانستان است و نشان میدهد که سیاست کتمان هویتی در برابر هزارهها جریان دارد و هدف غایی بسیاری از جریانها، شکلگیری افغانستان بدون “هزارهها” در آینده است.
اصرار بر تداوم چرخه باطل نادیدهانگاری و حذف اقوام، بدون تردید هرگز به استقرار ثبات در افغانستان نمیانجامد. گذر به تاریخ گذشته افغانستان که از قرنها بدینسو شاهد این سیاست بوده است، به آسانی عدم کارایی و نتیجهبخش بودن آن را ثابت میسازد. عبرتهای تاریخی گویای این واقعیت انکارناپذیر است که سیاستهای شکستخورده و ناکام گذشته باید کنار گذاشته شوند. تاریخ درس عبرتی برای آیندگان است و وقایع تاریخی فاجعهباری که در افغانستان وجود دارند، باید به گونه درست آسیبشناسی گردند و به عنوان درسهایی برای آینده استفاده گردند.
بزرگترین و مهمترین درس و عبرت تاریخ برای افغانستان این است که با انسانیسازی سیاست و اصلاح و باورهای اشتباه گذشته، زمینه را برای مشارکت همگانی واقعی همه اقوام- بدون آن که یکقوم مثلا هزارهها در آن استثنا باشند -، را در تمام حوزههای زندگی در افغانستان فراهم کنیم. بدون تردید، با چنین رویکردی، در آیندهای نه چندان دور شاهد به وجود آمدن ثبات و آرامش خواهیم بود و در موجودیت همبستگی ملی و هویت ملی واحد، انکشاف و توسعه نیز به تدریج میسر خواهد شد.
3 آگوست 2024