محمدعلم عرفانی
افغانستان معاصر، برگ سیاه تاریخ سرزمین ما است. این برگ چیزی نیست جز ثبت و ضبط ستمگریها و زیادهخواهیهای قبیلههای حاکم. در حقیقت تاریخ معاصر افغانستان، روایت غمانگیزی است از سیاستهای قومی و انحصار قدرت و ثروت در چنته قوم خاص. در این برهه از تاریخ سهم سایر مردم از زندگی، خدمت نمودن خانوادههای سلطنتی بود. در این وسط هزارهها وضعیت استثنایی داشتند. از سنگینترین مالیاتها گرفته تا خونینترین قتلعامها را حاکمان مستبد این سرزمین بالای هزارهها تحمیل کردند. لیکن آنچه تا حالا گفته شد، بدیهیاتیاند در حکم مقدمه. اما مساله این است که هزارهها با این وضعیت چگونه مواجهه و مقابله کردند؟
مقاومت و مبارزات هزارهها در برابر استبداد را میتوان به دو دوره قبل از مزاری و بعد از مزاری تقسیم کرد. قیام خوانین در برابر عبدالرحمن خان و قیام ابراهیم گاوسوار نمونههایی از مقاومت و مبارزات هزارهها علیه استبداد در روزگار قبل از استاد مزاری میباشند. اهمیت و تاثیرگذاری چنین قیامهایی را نمیتوان نادیده گرفت. این قیامها واکنشهای ناشی از دردها و عقدههای تاریخی مردم ما بودند ولی هرگز جایگاه هزارهها را در مناسبات و معادلات قدرت تثبیت نتوانستند. گرچند در دوران کمونیستها جایگاه اقلیتهای قومی و مذهبی بهتر شد، اما این وضعیت چندان دوامی نیاورد. پس از زوال کمونیستها، دو بار مجاهدین حکومت تشکیل دادند که متاسفانه هزارهها هردو بار از ساختار نظام بیرون ماندند. در چنین وضعیتی استاد مزاری با تمام توان کوشید تا در معادلات سیاسی شریک شده و از این رهگذر هزارهها بتوانند از حقوق شهروندی شان برخوردار شوند.
آنچه ممکن است در اذهان خوانندگان تبادر کند، از این قرار است که چه باعث شده تا مبارزات هزارهها در برابر استبداد را به دورههای قبل از مزاری و بعد از مزاری تقسیم نمایم؟ ماهیت مبارزات استاد مزاری با ماهیت مبارزات هزارهها پیش از وی چه تفاوت بنیادین دارد؟ بنیادیترین تفاوت در این است که مبارزه استاد مزاری یک مبارزه فردی و در عین حال اتفاقی نبود. شهید مزاری کسی بود که اولین جریان سیاسی هزارگی را بهوجود آورد، یا به عبارت دیگر، حزب وحدت میراث مزاری است. بعد از ایجاد جریان سیاسی حزب وحدت، هزارهها مطالبات خود را در چهارچوب حزب مطرح میکردند و پای آرمان مشترک و احیای هویتشان تا پای جان ایستادگی کرده و بدینسان برای اعاده حقوق شهروندی شان مبارزه میکردند. مزاری بهعنوان یک فرد اصلا نمیتوانست برای رقیبان ستمگر و متعصب خطر بیافریند و از موضع قدرت با آنان روبرو شود. مزاری بهعنوان یک فرد نه، بلکه بهحیث رهبر یک قوم و دبیرکل یک حزب سیاسی میجنگید، صلح میکرد، مذاکره میکرد و بالاخره میخواست با مبارزات نظاممند، استراتژیک و مردمی تحت نام حزب وحدت در تصمیمگیری شریک شده و بهعنوان رهبر نابرخوردارترین مردم در معادلات سیاسی تاثیرگذار باشد.
علاوه بر مبارزات مزاری برای اعاده حقوق محرومترین شهروندان، حزب وحدت بهعنوان یک جریان سیاسی، مهمترین میراث مزاری است. در دنیای مدرن، حزب از اهمیت اساسی برخودار است. به اهمیت احزاب سیاسی زمانی درست پی میبریم که بدانیم در عصر حاضر دولتها اقتدار و مشروعیت خود را از کجا کسب میکنند؟ در دنیای مدرن بسیار مسخره به نظر میرسد اگر کسی بگوید که «پادشاه سایه خدا است.» پس خدا خواسته که من حاکم باشم، یا اینکه ادعا کند من فرمانروا آفریده شدم و شما فرمانبر. چنین ادعاهایی به هیچ حکومتی مشروعیت نمیبخشد. در دنیای جدید تنها جیزی که به حکومتها مشروعیت میبخشد، حضور و مشارکت مردم است. اما مردم نیز به صورت فردی نمیتوانند مشارکت موثر داشته باشند. در حقیقت فلسفه وجودی احزاب سیاسی، همانا مشارکت موثر مردم در امور سیاسی است. احزاب و سازمانهای سیاسیاند که با مشارکت، انتقادات و پیشنهادات خود به یک نظام پلورال و مردمسالار مشروعیت میبخشند. هیات رهبری احزاب و گروههای مردمی به نمایندگی از عامه مردم در مورد مسائلی چون انتخابات، صلح، جنگ و… نظریات خود را با رهبران دولت شریک مینمایند. رهبران دولتها اگر تصمیمهای تبعیضآمیز و خلاف منافع ملی بگیرند، در چنین مواردی احزاب و گروههای سیاسی با انتقادات و اعتراضات خود باید رهبران دولت را به راه درست هدایت نمایند. چون از طریق چنین تصمیمهای ناعادلانه و خودسرانه، بر اقوام و گروههای خاصی تبعیض و ستم اعمال میشود. فرض کنید توسط یک انتخابات کسی روی کار آمد و رئیسجمهور شد، اما از کجا معلوم که رئیسجمهور منتخب به وعدههای خود عمل میکند؟ از کجا معلوم که رئیسجمهور منتخب به قانون اساسی عمل کرده و خودکامگی نمیکند؟ از کجا معلوم که از امکانات دولتی سواستفاده نمیکند؟ مگر تضمینی وجود دارد که رئیسجمهور خودکامگی نکند؟ در چنین مواردی احزاب سیاسی بخاطر دفاع از منافع و حقوق مردم و اعضایشان باید مداخله کنند. اما در کشورهایی که دموکراسی ضعیف و نوپا است، چنین تضمینی وجود ندارد. حتی احزاب و گروههای مردمی هم ممکن است جلو خودکامگی حاکمان را گرفته نتوانند. ولی حداقل کاری که مردم میتوانند اینست که از طریق احزاب، سازمانها و جنبشهای مردمی صدای خود را بلند کنند تا بار دیگر فریب حیلهگران و مکاران را نخورند و حاکم مستبد و خودکامه روی کار نیاید. به باور کارل پوپر “دموکراسی به خاصیت سلبکنندگیاش میارزد، نه نصبکنندگیاش.” وی معتقد است که “دموکراسی حکومت مردم نه، بلکه قضاوت مردم است.” اگر کسی خدمت نکند یا کارهایی کند که خلاف عدالت اجتماعی و قوانین نافذه کشور باشد، مورد داوری مردم قرار گرفته و توسط رای مردم از مقامش عزل میشود.
در دوره کار حکومت وحدت ملی مردم افغانستان مشکلات بسیاری را تجربه کردند. انحراف خط انتقال برق 500 کیلوولت ترکمنستان یا همان توتاپ و سهمیهبندی کانکور نمونههای انکارناپذیری از تصمیمهای ناعادلانه و خودسرانهایاند که از سوی رهبری حکومت اتخاذ شدهاند. احزاب سیاسی مسئول بودند تا جلو خودکامگیها و تصمیمهای شوونیستی رابگیرند، اما متاسفانه که احزاب سیاسی در این مورد کوتاهی نموده و برخی از رهبران به دفاع از چنین تصمیمهای ناعادلانه برخاستند. اگر واقعا احزاب سیاسی در کنار مردم بر علیه منطق شوونیستی و سهمیهبندی میایستادند، به هیچ وجه حکومت چنین تصمیمهای خلاف قانون و مصالح ملی را گرفته نمیتوانست. دوبار نزدیک بود که خواسته مردم با مطالبه از سوی جنبشهای مردمی به کرسی بنشیند، اما به لطف بیوفایی رهبران به شکست مواجه گردید؛ چون آنها به حمایت از ارگ به مصاف مردم شتافتند و فقط سعی در راضیسازی اعمالکنندگان این تصامیم ناعادلانه کردند. اکنون برای اینکه احزاب سیاسی برای عزل دیکتاتور کمر ببندند و اقدام کنند، بسیار دیر شده است، چون روزی که شهروندان ستمدیده، هزار هزار برای اعاده حقوقشان از جان شان گذشته و به خیابانها برآمدند، متاسفانه از سوی بسیاری رهبران احزاب بیوفایی و نامردی دیدند و از سوی دولت سرکوب و قربانی شدند. میدان دهمزنگ، میدان تنهایی و مظلومیت نسل امروز ماست؛ جایی که مردم برای خواستن حقشان در آن قربانی و هزینه سنگینی دادند. حالا مردم تحت تاثیر اقدامات سرکوبگرانه و بیمهری رهبرانشان در میدان مبارزات، عاجز و کمجرات شدهاند و به هیچ طرف اعتماد نمیتوانند. از کجا معلوم که بار دیگر مردم قربانی نشوند؟
با توجه به آنچه گفته آمد، به صراحت میتوان گفت که مزاری حزب وحدت را تاسیس کرد تا خطی باشد برای عدالتخواهی و مطالبه حقوق نابرخوردارترین شهروندان افغانستان، اما رهبران امروزی مردم هزاره، این آرمان بزرگ شهید مزاری را به فراموشی سپردهاند و فقط نه برای منافع مردم، بلکه برای منافع خود حتا از تنها گذاشتن مردم و قربانی کردن آنان دریغ نمیکنند. آنان اما نباید فراموش کنند که اگر خود را پیرو بابه مزاری میدانند، باید رسالت خود را شناخته و خط عدالتخواهی را در جهت مبارزه علیه بیدادگران و مطالبه حقوق مردم محرومی که ستم و تبعیض بار دیگر بر زندگیشان سایه گسترده است، ادامهدهنده باشند.
3 آگوست 2024