13 مارس 2022  
 محمدعلم عرفانی  

شهید مزاری؛ پیام‌آور عزت و آزادی

شهید مزاری؛ پیام‌آور عزت و آزادی

بیست‌وهفت سال قبل از امروز، جامعه هزاره در سوگ ماندگارترین چهره در تاریخ معاصر خود؛ رهبر شهید استاد مزاری نشست. مزاری جاودانه شد و رفت اما روحیه بیدارگری و عصیان‌گری­‌ا‌ش در برابر وضع نابسامان حاکم بر جامعه افغانی، چنان تاثیر ژرفی بر تاریخ سیاسی هزاره‌های پس از او گذاشت که گویی هنوز با همان اراده شکست‌­ناپذیر برای مبارزه با تبعیض و نابرابری، هنوز در میان این مردم است و الهام­‌بخش خودآگاهی تاریخی به آنان است. اکنون بر نسل پس از مزاری است که در برابر پدری که وجود تاریخی­ خود در این برهه‌ از تاریخ را مدیون مبارزات افتخارآمیز اوست، آرام ننشیند. او در حقیقت کتابی است که نسل امروز هزاره برای بازخوانی تاریخ خود به آن نیاز شدیدی دارد.

امروزه شهید مزاری به متنی تبدیل شده که خوانندگان و مفسرین زیادی دارد. هرکه او را می‌شناسد و یا به نحوی او را خواه از روی دوستی و یا از روی خصومت جدی می­‌گیرد، به­‌دلخواه خود از او تفسیر و خوانشی بیرون می‌دهد. متاسفانه تاکنون بیشتر تفسیرها و داوری‌ها در مورد شخصیت وی بی‌طرفانه و بدون پیش‌فرض نبوده‌اند؛ بل‌که چنین تفسیرها و داوری‌ها براساس حب و بغض‌ها، جهت‌گیری‌های قومی و مناسبات حزبی مبتنی بوده‌اند. هرگاهی به یک شخصیت سیاسی ـ تاریخی از دریچه حب و بغض و مناسبات حزبی و قومی نگریسته شود، لاجرم هرکسی خود را در نسبتی با او می‌بیند، به ستایش وی می‌پردازد و هرکه خود را در جهت مخالف با آن شخصیت می‌بیند، به تخطئه و ناسزاگویی به وی می‌پردازد ولو به ناحق! «اسطوره شکسته» و «دانشنامه هزاره» نمونه‌های بارزی از چنین خوانشی‌اند.

هستند کسانی‌ که تلاش‌ها و فریادهای شهیدمزاری را برای ایجاد و تحکیم وحدت ملی در افغانستان از یاد برده‌اند و به‌جای آن تفسیر قوم‌گرایانه و انحصارگرایانه از وی بیرون داده‌اند. یکی از بهانه‌ها و حربه‌هایی که این چنین افراد از آن استفاده می‌کنند، این است که می‌گویند شهید مزاری هزاره‌گرا بود و برای دفاع از قوم خاصی به‌نام هزاره مبارزه ‌کرد. بنابراین آن‌ها ادعا دارند که شهید مزاری نیز مانند سایر رهبران، قوم‌پرست است و قوم‌پرستی در تضاد با وحدت ملی است. اما و هزار اما آن‌ها یا به‌سبب تعصب قومی و اختلافات حزبی خود را به تجاهل‌العارف زده‌اند یا این‌که واقعا غافل از این امراند که شهید مزاری به‌دنبال برتری‌جویی قومی نبوده بل‌که با مطالبه حق برای هزاره، می‌خواست نابرخوردارترین و محروم­‌ترین مردم را از حاشیه به متن بیاورد و عدالت اجتماعی نیز مقتضی این است که نابرخوردارترین مردم برخوردار شوند و هیچ‌کسی ‌به‌دلیل تفاوت رنگ و نژاد، محکوم به دوزخی‌زیستن نشود. او مدعی نبود که هزاره‌ها حاکم بلامنازع افغانستان هستند؛ بل‌که می‌خواست «دیگر هزاره بودن جرم نباشد.» برای درک بهتر خط مشی شهید مزاری باید کمی تاریخ خواند و آگاهی تاریخی از سرنوشت خود و خط مشی رهبرشهید حاصل کرد. چون با درک تاریخی بهتر و واقع‌بینانه ‎تر می‌توان در مورد شهید مزاری داوری کرد و بدین نتیجه رسید که او متعصب و قوم‌گرا بود یا عدالت‌خواه. اگر نگاهی به تاریخ هزاره‌های قبل از شهید مزاری بیندازیم، صفحات تاریخ گواهی می‌دهند که ما را گوسفندوار زیر ساطورهای ستم سربریده‌اند و شانه‌های‌مان زیر طناب فقر و محرومیت خم شده بودند. قبل از شهید مزاری، هزاره بودن هویت نه بل‌که جرم بود، حتی بعد از خروج شوروی از افغانستان و پیروزی مجاهدین، دوبار مجاهدین بین خود حکومت تشکیل دادند و در هر باری، هیچ سهمی برای هزاره‌ها در حکومت و ساختار سیاسی قائل نشدند. مجاهدین همچنان به‌نوبه خود بی‌شرمانه هزاره‌ها را از تصمیم‌گیری‌های کلان و از سطح رهبری حذف می‌کردند. اما شهید مزاری بود که علیه این ستم‌گری‌ها و سیاست‌های متعصبانه و ددمنشانه رهبران جهادی قد علم کرد و برای اعاده حقوق شهروندی قوم هزاره و مشارکت‌اش در تصمیم‌گیری‌ها مبارزه کرد. این‌گونه مبارزات در راستای تامین عدالت صورت می‌گیرند و برای همین نمی‌توان آن‌ را قوم‌پرستی و زیاده‌خواهی خواند، بل‌که عدالت‌خواهی می‌بایست گفت.

شهید مزاری در امتداد مبارزه و عدالت‌خواهی برای اعاده حقوق نابرخوردارترین‌ها، در آرزوی تحقق صلح پایدار و وحدت ملی در افغانستان بود و تا آخرین نفس‌هایش برای ایجاد و تحکیم وحدت ملی تلاش کرد. عدالت‌خواهی و خواستن حقوق نابرخوردارترین‌ها به‌ویژه قوم محروم هزاره، نخستین تلاش‌ها برای گذاشتن سنگ‌بنای وحدت ملی در افغانستان بود.

تجربه و تاریخ ملت‌ها نشان داده که با سیاست حذف؛ نادیده گرفتن حقوق و انکار هویت هم‌دیگر، افشاندن بذر وحدت و هم‌دلی و صلح پایدار در یک سرزمین محال است. تلاش برای حذف همدیگر و نادیده‌گرفتن حقوق طبیعی و اساسی یک‌دیگر، خود جنگ و نفاق تمام‌عیار و مرگ یک ملت است. تامین وحدت ملی و صلح پایدار ممکن نیست مگر این‌که اقوام دست از ستم و حذف هم‌دیگر بردارند و به‌جای منطق ارباب-رعیتی، منطق آزادی، برادری و برابری را پیشه کنند، برای هم‌دیگر آزادی قائل باشند و در تصمیم‌گیری‌ها، مشارکت همگانی را یک اصل بدانند. اگر دولتی حقوق برخی اتباع‌اش را نادیده بگیرد، قومی را غالب و قوم دیگر را مغلوب و محکوم به محرومیت و مظلومیت سازد، هرگز وحدت و صلح آمدنی نیست؛ چون اگر روزی قشر محروم و ستم‌دیده به خودآگاهی برسد، برای اعاده حقوق خود و برای رهایی از زیر یوغ ستم و استبداد، با قدرت حاکم و گروه‌های ستم‌گر به مبارزه برخواهد خاست، همان‌طور که مبارزات شهید مزاری برای برابری و برادری سبب شد که مردم افغانستان او را پیش‌گام و پیش‌تاز وحدت ملی بدانند و به‌جا است  که او را «شهید وحدت ملی» لقب داده‌اند. به‌تعبیر مرحوم دولت‌آبادی، «رهبرشهید ماندگارترین تلاش در تاریخ هزاره‌های افغانستان است.» شهید مزاری بی‌مانندترین حماسه را برای اعاده حقوق قشر ستم‌دیده و محروم افغانستان ثبت تاریخ این کشور کرد و امید داشت که شاید این مبارزات راهی باشد به‌سوی تامین مشارکت ملی و به‌رسمیت شناساندن هویت و حقوق محرومان به کسانی‌ که از تکثر و عقلانیت خبری نداشتند و نمی‌دانستند در جامعه‌ای که اقوام و مذاهب متعددی وجود دارند، بدون تکثر و تساهل، زندگی صلح‌آمیز ناممکن است. حتی اگر به گفته‌ها و سخنان شهید مزاری گوش دهیم، ادبیات آن بزرگ‌مرد نیز ادبیات عدالت‌خواهانه و صحیفه وحدت و همدلی بود. بد نیست که شمه‌ای از کلام استاد شهید را یادآور شوم. او می‌گفت: «حق خواستن به‌معنای دشمنی با کسی نیست.» در جای دیگر می‌گوید: «مردم افغانستان مردم سرفرازی‌اند که می‌خواهند با برابری و برادری با هم زندگی کنند.»

بنابراین، جفا است اگر ما مبارزات رهایی‌بخش شهید مزاری دست‎ کم گرفته شده و یا صبغه قومی به‌ آن داده شود. با اجتناب از به‌درازا کشیدن کلام، باید پذیرفت که اگر تاریخ هزاره‌ها به هزاره‌های قبل از مزاری و هزاره‌های بعد از مزاری تقسیم شود، تاریخ هزاره‌های قبل از مزاری یک‌سره مظلومیت، محرومیت، ماتم و ذلت است. شهید مزاری با مبارزات عدالت‌خواهانه خود و با طرح ایده مشارکت عادلانه تمام اقوام در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و ملی به این تاریخ خونین و غم‌انگیز نقطه پایان گذاشت. از همین‌رو، گزافه نخواهد بود اگر گفته شود که شهید مزاری پایان تاریخ ذلت انسان هزاره و سایر گروه‌های محروم در افغانستان است.