19 سپتامبر 2023  
 سلیمان احمدی  

چگونه می‌توان به استقلال نسبی رسید؟

چگونه می‌توان به استقلال نسبی رسید؟

تمامی کشورهای دنیا پس از به‌وجودآمدن دولت‌های مدرن، از میان‌رفتن استعمار و شکل‌گیری مرزهای رسمی میان کشورها، ادعای استقلالیت دارند و در عرصه بین‌الملل و تعاملات جهانی خودشان را به‌عنوان کشورهای مستقل معرفی می‌کنند. در فرهنگ واژه­‌ها (عمید، استقلال در لغت به معنای آزادی‌داشتن، به آزادی کاری کردن و بدون مداخله کسی کار خود را اداره کردن) آمده است و همین فرهنگ، استقلال در حوزه سیاست را به آزادی دولت‌ها در اداره امور کشور، تصمیم‌گیری و قانون‌گذاری تعبیر کرده است. بر اساس تعریفی که در علم سیاست از این مفهوم وجود دارد، استقلال عبارت است از داشتن قدرت تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری همراه اعمال این تصمیم‌ها و سیاست‌ها در حیطه حاکمیت. بنابراین چنانچه ملتی بتواند بدون تاثیرپذیری از محیط خارجی اعم از منطقه‌ای و نیروهای اثرگذار بین‌المللی چون قدرت‌های بزرگ، سازمان‌های اقتصادی بین‌المللی مانند صندوق بین­‌المللی پول و بانک جهانی و شرکت‌های چندملیتی، برای خود برنامه‌های کلان سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تدوین کند، آن ملت را مستقل می‌نامند.

ازاین‌رو بنابر تعاریفی که در بالا آمد، داشتن استقلال واقعی که در آن یک کشور به‌حدی از توانایی برسد که تمام تصامیم مرتبط به سیاست خارجی و داخلی‌اش را بدون آن که متاثر از سیاست‌ها و خواست‌های قدرت‌های دیگر جهانی و منطقه‌ای باشد، تدوین و عملی کند و اجرای این تصمیم‌ها تاثیر منفی روی کار حکومت و زندگی مردم نگذارد، در حال حاضر امری است نزدیک به محال و غیر ممکن.  دلیل این امر بسیار واضح است؛ بر بنیاد دیدگاه رئالیستی، تمامی کشورها در حال رقابت شدید با هم‌دیگر هستند و حداکثرسازی قدرت نظامی و اقتصادی به‌عنوان محور اصلی این رقابت عمل می‌کند. قدرت سیاسی بن‌مایه اصلی موفقیت در نظام بین‌الملل به‌حساب می‌آید؛ در دنیای سیاست بین‌الملل و در جهان تقریبا تک‌قطبی کنونی، آمریکا و غرب، حرف اول و آخر را می‌زند و تمام دنیا متاثر از سیاست‌های این بلوک سیاسی است، اما این سیاست موفقیت‌آمیز و تعیین‌کننده در جهان، معلول و آفریده دو پدیده دیگر یعنی قدرت اقتصادی و نظامی می‌باشد. بدون تردید، کشورهایی که به‌لحاظ سیاسی در زمره قدرت‌های بزرگ جهان به‌حساب می‌آیند، به‌لحاظ اقتصادی و نظامی نیز پیش‌گام و پیش‌رو هستند. سیاست تاثیرگذار آمریکا و روسیه در همین قالب قابل تحلیل است و نیز رشد اقتصادی فزاینده چین را می‌توان در همین راستا ارزیابی کرد. این کشور با آن که به‌لحاظ سیاسی نفوذ و تاثیر زیادی در جهان و منطقه نداشته است، اما با تمرکز روی قدرت اقتصادی، اکنون به‌عنوان اقتصاد دوم جهان مطرح شده است. توان‌افزایی اقتصادی بدون تردید، راهی است که منتهی به افزایش سرمایه‌گذاری در زمینه رشد و افزایش توان نظامی یک کشور نیز خواهد شد و جمع این دو عنصر یعنی قدرت اقتصادی و توان نظامی، داشتن سیاست جامع و تعیین‌کننده در جهان و منطقه را تضمین خواهد کرد.

بنابراین دیده می‌شود که به‌هرمیزانی که کشورها در حوزه سیاست از قدرت و توانایی بالایی برخوردار باشند به‌همان‌میزان می‌توانند تصامیم و خواسته‌های‌شان را بدون تاثیرپذیری از سایر قدرت‌ها و کشورها اتخاذ و عملی کنند و در نتیجه به‌هرمیزانی که کشورها توانایی اعمال  خواسته‌ها و اجرای سیاست‌های‌شان در عرصه نظام بین‌الملل را داشته باشند، از سطح بالاتری از استقلال و آزادی عمل برخوردار خواهند بود.

افغانستان نیز به معنی واقعی از استقلال و آزادی بهره­مند نیست، زیرا با آن‌که شاید بتواند تصمیم‌های ملی در قالب سیاست خارجی‌اش را بدون دخالت عناصر خارجی اتخاذ کند، اما عملی‌سازی و اجرای آن بدون تردید نمی‌تواند کشور را از آسیب و زیان‌های احتمالی ناشی از مخالفت عناصر خارجی مصئون نگهدارد.  افغانستان به‌دلیل ضعف مفرط اقتصادی و وابستگی گسترده به تامین نیازهای شهروندان از بیرون، همواره متاثر و متضرر از اهرم‌های فشار اقتصادی تحمیل‌شده از سوی کشورهای همسایه و منطقه می‌باشد. حریم هوایی کشور هنوزهم به‌دلیل ضعف مطلق نظامی و تخنیکی، در اختیار ما نیست و همواره توسط نیروهای هوایی کشورهای دیگر نقض می‌شود و هیچ‌کاری هم از دست ما ساخته نیست. بدین­‌لحاظ، کشورهایی مانند افغانستان که به‌لحاظ قدرت سیاسی در سطح جهان در پایین‌ترین حد قرار دارند، حتی اگر ادعای استقلال و آزادی عمل داشته باشند، مجبور و ناگزیرند تا در تمامی روند حکومت‌داری در حوزه سیاست داخلی و خارجی، تحت تاثیر سیاست‌های عناصر خارجی و قدرت‌های بزرگ جهانی و منطقه‌ای عمل نمایند و یا در صورت اصرار بر اجرای سیاست‌های‌شان، با انزوای شدید و تحریم‌های گسترده مواجه گردند و نتوانند رو به توسعه و پیشرفت حرکت نمایند.

بنابراین، نیاز جدی و اولویت نخست افغانستان برای رسیدن به استقلال واقعی و جلوگیری از دخالت کشورهای منطقه و جهان، حرکت به‌سوی رشد اقتصادی، رسیدن به توسعه و انکشاف زیربناهای اقتصادی در گام نخست و سپس افزایش همه‌جانبه توان نظامی در گام بعدی باید باشد. این‌گونه است که به تدریج و با گذشت زمان، کشور از حالت انفعال خارج خواهد شد و میزان تاثیرگذاری دوجانبه سیاست‌های افغانستان در برابر سیاست کشورهای خارجی، روند صعودی به‌خود خواهد گرفت و در نهایت سطح استقلال کشور افزایش خواهد یافت.