14 می 2020  
 ستاگیدیا  

بررسی نظام فدرالی و رابطه آن با هویت‌یابی قومی در اندیشه شهید مزاری- بخش نخست

بررسی نظام فدرالی و رابطه آن با هویت‌یابی قومی در اندیشه شهید مزاری- بخش نخست

سلیمان احمدی

در نظام‌های سیاسی مختلف حاکم بر افغانستان در طول تاریخ، برتری‌جویی هویتی – قومی، از چالش‌های جدی مشارکت و سهم‌گیری اقوام مختلف با هویت‌های مختلف بوده است. این برتری‌جویی هویتی به کتمان هویت‌های دیگر، حذف و حتی اقدام به نابودی هویت دیگران انجامیده است. شهید مزاری با درک عمیق از وضعیت و با هدف برون‌رفت از شرایط آکنده از تبعیض و نابرابری و مقابله با سیاست‌های مبتنی بر حذف و نادیده‌انگاری هویت‌های قومی، طرح حکومت فدرال را پیشنهاد کرد و حتی پیش‌نویس قانون اساسی دولت فدرال اسلامی افغانستان با تشکیل شش ایالت را ارائه داد. با ثابت شدن نقص‌های نظام ریاستی در زمینه انحصارگری و به کرسی نشانیدن سیاست‌های مبتنی بر منافع قومی و هویتی خاص، ضرورت بیشتر به نوع نظام سیاسی غیرمتمرکز که به‌عنوان اهرم بازدارنده در برابر انحصارگری‌های مبتنی بر سیاست‌های قوم‌محور عمل کند احساس می‌گردد. به تعبیر شهید مزاری در حکومت فدرال هزاره بودن جرم نیست و رعایت حقوق ملیت‌ها فقط در قالب حکومت فدرال عملی است.
واکاوی و پژوهش در تاریخ افغانستان بیانگر این است که در تمامی نظام‌های حاکم بر این کشور اعم از دیکتاتوری مطلقه، حکومت‌های استبدادی، نظام‌های شاهی، شاهی مشروطه و سلطنتی و جمهوری و حتی در نظام‌های دموکراتیک، مساله هویت، بخشی از مباحث چالش‌زا و منازعه‌برانگیز را تشکیل می‌داده است. برتری‌جویی هویتی در درازنای تاریخ این سرزمین به‌عنوان یک چالش اساسی به غیریت‌سازی درین زمینه انجامیده است و برآیند آن در کتمان تکثر هویتی، سرکوب و تضعیف هویت‌های دیگر و کم‌ارزش‌پنداری هویت‌های مخالف تبلور یافته است. همچنان پدیده برتری جویی هویتی و تباری با استفاده از راهبرد و استراتژی مبتنی بر موارد یاد شده، هویت تباری مشخصی را در جایگاه بالاتر از دیگران در جهت تصاحب هسته قدرت تعریف کرده است و قرار دادن سایر هویت‌ها در ذیل و فرادست‌تر از آن را مناسب دانسته است، به‌گونه‌ای که اکثریت مطلق نظام‌های سیاسی حاکم بر افغانستان، آیینه تمام‌نمای هویت قومی و برتری‌طلبی هویتی بوده است و هیچگاهی مشارکت تمامی اقوام ساکن درین سرزمین با هویت مشخص و به‌رسمیت شناخته‌شده‌شان، آن‌گونه که عدالت اجتماعی ایجاب می‌کند، میسر نبوده است. ازین روست که مساله هویت با نوع نظام مسلط بر کشور در رابطه مستقیم قرار می‌گیرد و به‌جاست بررسی گردد که چه نوع نظامی برای افغانستان مناسب است تا در آن تمامی اقوام با هویت اصلی‌شان بدون هیچ تمایز و تفکیکی، به‌رسمیت شناخته شوند و در کنار آن بتوانند سهم و مشارکت عادلانه‌ای در هسته اصلی قدرت سیاسی به‌دست آورند.
تغییر نظام سیاسی افغانستان با هدف تمرکز‌زدایی از قدرت و مشارکت دادن تمامی هویت‌ها و اقوام موجود در کشور از دیرباز مطرح بوده است. شهید وحدت ملی، رهبر شهید مزاری (رح) با طرح نظام فدرالی در افغانستان از پیشگامان این عرصه به شمار می‌رود. حزب وحدت اسلامی افغانستان در سال ۱۳۷۱ پیش‌نویسی را برای تصویب قانون اساسی افغانستان پیشنهاد کرده بود که در آن تشکیل شش ایالت در چهارچوب نظام فدرالی در کشور مطرح شده بود.
بعد از افول رژیم طالبان نیز با توجه به چالش‌هایی که نظام ریاستی حاکم به‌وجود آورده است و انحصار قدرت توسط یک قوم با یک هویت مشخص و حذف هویت‌های دیگر به غیریت‌سازی آشکار انجامیده است، تغییر نظام سیاسی و تمرکززدایی از قدرت، گاهی با قدرت و جدیت بیشتری مطرح شده است. با آن‌که جبهه ملی متشکل از حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان به رهبری محمد محقق، جنبش ملی اسلامی افغانستان به رهبری جنرال عبدالرشید دوستم و جزب جمعیت اسلامی افغانستان با نمایندگی احمد ضیاء مسعود، قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال 1393 پس از تشکیل این ائتلاف سیاسی با شدت و جدیت، روی طرح غیر متمرکزسازی قدرت کار می‌کردند، اما نمونه بارز آن یکی از مواد موافقت‌نامه تشکیل حکومت وحدت ملی است که بر برگزاری لویه جرگه و تغییر نظامی سیاسی ریاستی به یک نظام غیر متمرکز و ایجاد پست نخست وزیری تاکید دارد. طرفداران اعمال نظام فدرال نیز کم‌تعداد نیستند؛ لطیف پدرام از فعالان سیاسی کنونی همواره بر روی کار آوردن نظام فدرال تاکید داشته است و پیروان شهید مزاری نیز هر ازگاهی به‌گونه غیر منسجم و ناهماهنگ در پی مطرح کردن دوباره این طرح بوده‌اند.
این نوشته در پی آن است تا با استفاده از روش تحقیق کتابخانه‌ای و با شیوه تحلیلی – توصیفی با این فرض که فدرالیسم به‌عنوان راهکار موثر و کارساز در مسیر تقویت هویت‌های قومی، نظام مناسبی برای آینده کشور به حساب می‌آید، آن را از دریچه اندیشه شهید مزاری، به بررسی بگیرد و موثریت آن را در در وضعیت فعلی کشور، در جهت بهبود جایگاه هویت قومی هزاره‌ها تبیین نماید. درین سطور حتی‌الامکان به پرسش‌هایی چون چگونگی ناکامی نظام‌های سیاسی افغانستان، به‌خصوص نظام به‌ظاهر دموکراتیک پساطالبانی در تامین مشارکت عادلانه و منطقی تمامی هویت‌های قومی در قدرت، اصول و مبانی نظام فدرال و چرایی کارساز بودن تطبیق و عملی‌سازی این نوع نظام سیاسی در افغانستان به‌عنوان پرسش‌های فرعی پاسخ‌یابی نماید.

1- هویت چیست؟
برای روشن شدن بیشتر مفهوم هویت و فهم ساده ارتباط آن با نوع نظام سیاسی حاکم بر یک جغرافیا، نخست باید ماهیت آن را دانست و چگونگی شکل‌گیری آن را درک کرد. البته باید گفت که هویت همانند بسیاری از مفاهیم در علوم انسانی، تعریفی جامع و مورد پذیرش تمامی اندیشمندان ندارد.
واژه هویت (Identity) از (Identitas) مشتق شده و همواره با دو مفهموم متضاد (همسانی و تفاوت) تعریف می‌شود، بنابر این معناست که فرد به لحاظ همسان بودن و یا متفاوت بودن باید تعریف شود تا هویت به‌عنوان یک رکن اساسی معرفتی فردی در اجتماع و مناسبات رسمی و حقوقی نهادینه شود (تاج زاده 1397).
در تعریفی دیگر، هویت انسانی مقوله‌ای اجتماعی است. همه انسان‌ها هنگام تولد، فارغ از اینکه در کجای زمین به دنیا می‌آیند و یا از چه تعلق قومی و قبیله‌ای برخوردارند، دارای ویژگی‌های یکسان نوع انسانی، در میان انواع موجودات زنده هستند و هیچ‌گونه تفاوت ماهوی با یکدیگر ندارند؛ بنابراین، مقوله هویت انسانی که در دوران رشد و تکوین انسان در جامعه شکل می‌گیرد، کاملا اجتماعی و جامعه‌شناسانه است و ربطی به خون و نژاد و رنگ پوست و … ندارد (عرفانی 1390).
همچنان دکتر علی‌رضا آزمندیان در تعریفی از هویت آورده است که: «هویت هر انسان به‌عنوان شکل‌دهنده شخصیت او، همچون شناسنامه‌ای است که او را معرفی می‌کند» (آزمندیان 1386).

2- اصول و مفروضه‌های نظام فدرال
سیستم فدرال به‌عنوان شکلی از حکومت‌های غیرمتمرکز، نشان‌دهنده نوعی از نظام سیاسی است که در آن قدرت سیاسی به‌شکل عمودی، بین حکومت مرکزی و زیرمجموعه‌های (حکومت‌های محلی و یا ایالتی) آن تقسیم می‌شود. اصطلاح سیاسی فدرالیسم، مشتق‌شده از واژه لاتین به‌معنی عهد‌و‌پیمان و قول‌و‌قرار است که در آن طرفین مساوی، پیمان شراکت تعهدآوری را مابین خود منعقد می‌کنند که بر اساس این تعهد، ضمن حفظ هویت و جامعیت فردی خود، هستی جمعی‌تر نوینی را نظیر خانواده، نهاد سیاسی و غیره، به‌وجود آورند که به‌ نوبه خود، هویت مستقل و جامعیت خاص خود را دارد.
خصوصیات عمده دولت فدرال را صباح مفیدی به نقل از کاظمی به شرح زیر آورده است:
1-1- دولت مرکزی دارای حاکمیت، استقلال و مافوق دول جزء قرار گرفته و دارای قوای سه گانه، تشکیلات اداری، دفاعی و قضایی در سطح فدرال می‌باشد.
1-2- هر یک از دول یا ایالت‌های جزء نیز دارای قانون اساسی و قوای سه‌گانه مجریه، مقننه، قضائیه و تشکیلات حکومتی و قضایی ایالتی می‌باشد. این دولت‌های ایالتی فاقد شخصیت بین‌المللی به مفهوم حقوقی آن می‌باشند.
1-3- اساس و مبنای تشکیل حکومت فدرال و وحدت سیاسی و روابط بین اجزا و سایر امور مربوط به روابط خارجی در قانون اساسی آن تبیین می‌گردد.
بنابرین سیستم فدرال نوعی از نظام سیاسی است که در آن حکومت‌های محلی و یا ایالتی دارای قانون اساسی مستقل، اختیارات و صلاحیت‌های مشخص در بسیاری از موارد مربوط به حکومت‌داری بوده و در موارد خاصی همچون روابط خارجی و مسایل امنیتی، وابسته به حکومت مرکزی می‌باشد. در نظام فدرالی هر ایالت، والی یا حکمران و یا حتی یک صدراعظم مستقل خواهد داشت که از طرف مردم هر ایالت انتخاب خواهند شد. این ایالات در داخل یک دولت واحد، تجزیه‌ناپذیر و نیرومند قرار خواهند گرفت. در سیستم فدرالی، شخصیت حقوقی و بین‌المللی و تابعیت و عنصر حاکمیت سیاسی، دارای وحدت و یگانگی کامل می‌باشد و لذا واحد پولی، پرچم و نشان کشور، شناسنامه و اسناد حقوقی بین‌المللی در همه ایالات و بخش‌ها و در داخل و خارج کشور یکسان و یک‌‌شکل است و سیاست خارجی، سیاست دفاعی و سیاست مالی کشور نیز تنها در مرکز و به وسیله دولت مرکزی تعیین می‌گردد، در حالی‌ که ایالات فدرال تنها در امور داخلی خود دارای صلاحیت سیاسی و حقوقی و برخوردار از حق اجرا و تصمیم‌گیری می‌باشند و از خود قانونگذاری و مجالس مقننه و قوه قضائیه و قوه منتخب مجریه دارند، اما این قوا موظف هستند که در چارچوب قانون اساسی فدرال و قوانین مصوب شورای ملی فدرال عمل کنند (علی زاده 1393).