29 آوریل 2020  
 ستاگیدیا  

تاملی در چیستی «مرگ»

تاملی در چیستی «مرگ»

نجیب‌الله فقیری

بسیاری از ما نمی‌توانیم با حقیقت مرگ کنار بیاییم؛ هر جا که ممکن باشد، هرچه را یادآور مرگ هست نفی و انکار می‌کنیم، از آن کناره می‌گیریم و مهم‌تر از این موارد، تلاش می‌کنیم تا مرگ را به تاخیر بیندازیم. اگر فایده‌ای مهم در علم طب باشد همانا این است که از مرگ‌ومیر می کاهد و بر طول عمر می‌افزاید.

سخن از مرگ برای عده‌ زیادی از ما سخت و دلهره‌آور است، چنانچه تصور مرگ عزیزان یا دوستان و خودمان ممکن است ما را به شدت آشفته کرده و باعث بروز اضطراب و وحشت در ذهن‌مان گردد. این وحشت ممکن است در نتیجه‌ انجام ندادن کارهای ناتمام، فرصت‌های از دست‌رفته‌ و زندگی زیست‌ناشده‌ما‌ن باشد. استرسی که گاه‌و‌ناگاه و بدون دلیل مشخصی به سراغ ما می‌آید، می‌تواند شاهدی بر این مدعا باشد که مرگ جایگاه مهمی در ساختار روان ما دارد. آروین “یالوم” در جای‌جای نوشته‌های خود گزارش‌های موردی‌ای را مطرح می‌کند که نشان می‌دهد اضطراب نیست شدن در تاروپود هستی ما جای گرفته است. مردمانی هستند که با رسیدن به پیری و یا حتا نزدیک شدن به آن، مرگ را در یک‌قدمی خود حس می‌کنند و به قدری با اضطراب ناشی از این حس درگیرند که خود را ناتوان از مقابله با نشانه‌های آن یافته و تنها در آن‌موقع به جستجوی چرایی‌ها می پردازند. این نشانه‌ها به‌صورت الزامی، ارتباط شکلی مستقیمی با مرگ و مردن ندارند و می‌توانند در ساده‌ترین یا پیچیده‌ترین، نادرترین یا عادی‌ترین اتفاقات زندگی پدیدار شوند.

مرگ مساله‌ای است مربوط به زندگان. از میان مخلوقات بسیاری که در این کره‌ خاکی می‌میرند، تنها انسان‌ها هستند که مرگ نزد آن‌ها یک مساله جدی و نگران‌کننده است. آن‌ها در تولد، بلوغ، جوانی، سال‌خوردگی و مرگ با حیوانات مشترک‌اند، ولی از میان همه این موجودات، تنها انسان‌ها می‌دانند که خواهند مرد، تنها آن‌ها می‌توانند پایان کار خویش را انتظار کشند و تنها آن‌ها به این نکته آگاه هستند که بلاخره زمان به پایان رفتن فرا خواهد رسید. در واقع مساله، پیش روی انسان‌ها در مواجه با مرگ همین است: “خود مرگ نیست که اضطراب را ایجاد می‌کند بلکه آگاهی از مرگ، ما را دچار تشویش و نگرانی می‌کند.”

مرگ؛ راهی به‌سوی رهایی

افراد زیادی هستند که بسیاری از فعالیت‌ها و اقدامات خود را به‌خاطر ترس از شکست، تنها شدن با احساسات درونی خود و ترس از طرد شدن توسط افراد مهم زندگی‌شان کنار می‌گذارند. بدین معنا که ترس از بیان احساسات واقعی به نزدیکان و…  باعث می‌گردد تا افراد نتوانند از زندگی و فرصت‌های آن به‌درستی بهره برند. برای فایق آمدن بر این مشکل ناشی تصورات‌مان “می توانیم بکوشیم تا از اندیشه‌ مرگ دوری کنیم، آن‌هم از طریق راندن آن از خویش ــ با پنهان یا سرکوب کردن این تصور ناخوشایند و شوم ــ یا از طریق توسل به باوری تزلزل‌ناپذیر به نامیرایی شخص خودمان” (نوربرت الیاس).

این امروز و فردا کردن یک راه حل دارد و آن مثبت‌اندیشی یا  اطمینان دادن نیست؛ باید به چیزی عظیم‌تر و هولناک‌تر از شک‌وتردیدهای خودمان فکر کنیم و آن اندیشیدن به مرگ است، از فکر کردن به مرگ استفاده کنیم، نه برای ناامیدی بلکه برای رسیدن به کاری که رسالت ماست.

چرا باید در باب مرگ و معنای آن تامل کرد؟

اهمیت مساله‌ مرگ، نه موضوعی جدید و نو بلکه مبحثی است که از پیدایش نخستین انسان تا کنون مطرح بوده و هست. خیلی عجیب نیست که نخستین کتاب به‌دست‌آمده از تمدن‌های بزرگ باستانی، کتاب “مردگان مصر” و نخستین افسانه، افسانه “گیل گمش بابلی” باشد که در تلاش برای یافتن گیاه جوانی و زندگی جاویدان بوده است، گویی کهن‌ترین هراس، ناشی از تفکر در مورد مرگ و نامیرایی بوده و هست. موضوع مرگ، پایه‌ اصلی تمام ادیان ابراهیمی و بسیاری از ادیان دیگر را شکل می‌دهد. مالینوفسکی یادآور شده است که “مرگ بیش از هر رویداد دیگری محاسبات آدمی را به‌هم می ریزد و شاید منشا اصلی اعتقادات مذهبی باشد.” در عین حال، متون مقدس پر است از اشاراتی که مرگ را کیفری مناسب برای گناه‌کاران می‌داند. در کتاب مقدس آمده است که “مرگ از زمان حضرت آدم آغاز شده و از آن پس، همواره جزئی از میراث ما بوده است.”

مرگ با گناه آمد و بدین سبب بر تمام آدمیان چیره شد، زیرا همه گناه‌کاراند. بنابراین، دین از طریق مرگ است که گناه، امید و ترس را به‌وجود می‌آورد. ما مرگ را بزرگ‌ترین خطر برای حس تسلط و بقای خود به شمار می‌آوریم و دین به لحاظ تاریخی ابزار اصلی فرهنگ ما برای سازگاری با سرنوشت محتوم‌مان یعنی مرگ است. دین به مرگ معنا می‌دهد. مرگ به عنوان امری ناشناخته، فاقد معنا و بی‌نیاز از تبیین است و در واقع چون ما ابهام را به آسانی تحمل نمی‌کنیم، پرسش‌هایی داریم و دین پاسخ‌های لازم را به‌ما می‌دهد. ماهیت مرگ، پایانی ساده و ابدی است؛ معلوم است که منظره خاموشی خود را نمی‌توانیم به‌آسانی بپذیریم. این نه‌تنها از آن‌رو که می‌خواهیم زنده بمانیم است، بلکه به این دلیل است که دوست داریم به این امر یقین داشته باشیم. دین تضمین می‌دهد که زندگی ابدی است و سرانجام تحقق خواهد یافت، همان‌گونه که “مساله جاودانگی، منشا و مقوم ادیان است و دین یگانه پناه‌گاه در برابر خطر مرگ است (اونامونو).

مرگ به سبب احساسی که در افراد بر می‌انگیزاند هم بسیار مهم است. احتمال دارد که تجربه‌هایی از “سوگ” را داشته باشید. فوت یکی از عزیزان، تمام شدن یک رابطه‌ پرمعنا و یا حتی از دست دادن شغل که همگی نمونه‌هایی از سوگ هستند. این مساله بارها مورد توجه دانشمندان علوم انسانی قرار گرفته است و آنان را واداشته است تا در جستجوی راه‌هایی برای برون رفت از احساسات ناخوشایند و شناخت عواملی باشند که ما را به‌سمت این احساسات سوق می‌دهند.

بنابراین، راه حل نهایی برای رهایی از احساسات آزاردهنده‌ای که تفکر در مورد مرگ در ما ایجاد می‌کند، این است که با درک درست این پدیده که در پایان همه با آن مواجه خواهند شد، استفاده بهتری از زندگی‌مان داشته باشیم. اگر از مفهوم مرگ به‌خصوص این مساله اینکه ما به‌عنوان موجوداتی فانی، سرانجام خواهیم مرد، درک درستی داشته باشیم، می‌توانیم به شناخت بهتری از خویشتن خویش دست یابیم. در واقع با آگاهی به این نکته که فقط یکبار زندگی خواهیم کرد به‌دنبال بهینه کردن خودمان در مسیر برآورده‌سازی تمایلات و خواسته‌های‌مان خواهیم بود و هراس کمتری از مرگ خواهیم داشت.