24 ژوئن 2023  
 سهیلا حصین  

زندگی کودک بامیانی؛ نرگس از فروش آیسکریم به خانه نان می‌برد

زندگی کودک بامیانی؛ نرگس از فروش آیسکریم به خانه نان می‌برد

چند روزی بود دنبال دختری بودم که حدود یک ماه قبل توجهم را جلب کرد. این کنجکاوی زمانی شروع شد که روزی داشتم از کورس انگلیسی‌ام برمی‌گشتم و دخترکی را دیدم که با کراچی آیسکریم با سرعت از گوشه‌ای سرک وسط بازار گذشت. روز بعدش از نمایندگی آیسکریم فروشی درباره آن دختر سوال کردم، اما گفتند امروز نیامده است. حسی وجودم را فراگرفته بود که باید در باره‌اش بیشتر بدانم.

از دوست‌هایم خواستم که اگر در مورد دختر آیسکریم فروش چیزی شنیدند برایم اطلاع دهند. تا اینکه یکی از دوست‌هایم در مسیر رفتن به وظیفه‌اش او را می‌بیند. دوستم همرایش حرف می‌زند و نمبر تماس پدرش را می‌گیرد. برای مصاحبه نیاز بود که ابتدا از پدرش اجازه می‌گرفتیم.

قرار شد در محلی که آیسکریم می‌فروشد بروم و حرف بزنیم. دو‌شنبه، 22جوزا روزی گرمی بود. صبح زودتر از خانه بیرون شدم. پس از 20 دقیقه کنار کراچی که پسرک ده ساله‌ای پهلویش نشسته بود، رسیدم. برادرش بود. گفت: «نرگس امروز نیامده، خانه است.»

خوشحال بودم که می‌توانم از نزدیک ببینمش. ده دقیقه‌ای دیگر در خانه‌ای بودم که برای داخل شدن به آن باید از ورودی می‌گذشتی که به جای دروازه «ترپال» سفیدی آویزان شده بود. زنی با خوش‌رویی مرا به داخل منزل تعارف کرد. دخترکی آمد. لبخند بر لب داشت و آرام و نرم صحبت می‌کرد. شروع به حرف زدن کردیم. احساس کردم حرف‌های زیادی دارد که ناگفته مانده است. وقتی‌که حرف می‌زد یک بار به من می‌دید و یک بار به کف اتاق.

نرگس یازده سال عمر دارد و دوم نمره‌ای صنف سوم «لیسه ذکور مرکز بامیان» است. او این روزها در کوچه و پس کوچه‌های شهر می‌رود و آیسکریم می‌فروشد و نتوانسته است یک هفته به مکتب برود. او می‌گوید که معلمانش تهدید کرده‌اند اگر غیرحاضری‌اش همین‌گونه ادامه یابد، او را «سه پارچه اجباری» می‌کنند. تنها این نیست، او قبلا هم به دلیل رعایت نکردن یونیفورم مکتب هشدارهایی دریافت کرده بود.

عکس: رادیو آزادی

نرگس اما از پنج صبح تا هفت شام تنها نگران فروش آیسکریم‌هایش است. اگر بتواند همه آیسکریم‌هایش را بفروشد همان روز صد افغانی عاید می‌کند و می‌تواند شام با پولش به خانه نان ببرد.

او دو ماه است این کار را می‌کند، اما این شغل برای نرگس رنج‌آور بوده است. وقتی‌که حرف می‌زند گلویش از بغض پر و اشک‌هایش بی‌اختیار جاری می‌شود. کودکان دیگر او را «نرگس آیسکریم فروش» صدا می‌زنند و برادر کوچک‌ترش که همراهش است را اذیت می‌کنند.

خانواده نرگس هفت نفر اند و او فرزند بزرگ پدر و مادرش است. برادر نرگس که 10 ساله است، هنوز شامل مکتب نشده است، زیرا خانواده‌ی وی توان تامین مصارف مکتبش را ندارند. با این حال، پدرش نیز در بازار بامیان کارگر ساده است و بار جابجا می‌کند که او هم خیلی از شب‌ها با دست خالی خانه برمی‌گردد.