امیر کوثری
الیویه روآ افغانستانشناس معروف در جایی می گوید که هر زمان در افغانستان حزبی تاسیس میگردد به این میمانند که گویا دکانی گشایش یافته باشد. چند ده است که افغانستان هم مانند دیگر جوامع و کشورها از نعمت داشتن احزاب سیاسی برخوردار شده است. در این مدت، احزاب سیاسی متعددی با رویکردهای متفاوت عرض وجود کرده و به فعالیت پرداختهاند.
احزاب سیاسی در تاریخ معاصر افغانستان فراز و فرودهای زیادی را پیمودهاند که شرح و روایت آن از گنجایش این نوشتار بیرون است. اما چیزی که برای همه مشهود است، همان ناکارآمدی و غیرموثر بودن احزاب است. بیشتر احزاب سیاسی فعال در افغانستان، کارکرد و کارآمدی که باید داشته باشند را نداشته و ندارند. این احزاب بیشتر از این که کانونی برای تقویت مشارکت مردم در امور سیاسی و حکومتداری و مشروعیتبخشی به حکومتها و ساختارهای آن باشند وضمن ایجاد انسجام و یکپارچگی در میان مردم، رابطی میان مردم و نظام باشند و سعی در برآوردهسازی خواستهای آنان نمایند، به مراکزی برای قدرتطلبی لجامگسیخته مبدل شده و تنها کارشان تایید عملکردها و سیاستهای دولت است. با توجه به این امر، این پرسش به میان میآید که چه عواملی باعث شده تا احزاب سیاسی افغانستان در چنین وضعیتی قرار گیرند؟ در تلاش برای پاسخدهی به این پرسش، در ذیل به برخی از این عوامل اشاره میگردد:
1- ناآشنایی با اصول کار احزاب سیاسی: تشکیل احزاب سیاسی پدیدهای است که ابتدا در جهان غرب به وجود آمده و سپس به سایر مناطق دنیا گسترش یافته است. در افغانستان تاسیس احزاب سیاسی از زمان حکومت ظاهرشاه آغاز شده است. از آن زمان تا کنون اکثر مردم افغانستان فهم درستی از چرایی تشکیل احزاب سیاسی، شیوه و اصول کار آن و نیز کارکردهایی که احزاب میتوانند داشته باشند، نداشتهاند. برداشت آنان از حزب، سازمان نظامیای است که برای دستیابی به قدرت سیاسی و اهداف دیگر، به طور سیستماتیک کار مبارزه میکند.
2- عملکرد شخصی احزاب: بیشتر احزاب سیاسی در افغانستان از همان ابتدای شکلگیری خود در انحصار افرادی قرار میگیرند که از آن به نفع خود و نیز تامین اهداف گروهی استفاده میکنند. این موضوع را با نگاهی به حداقل چهل گذشته که افغانستان همواره درگیر جنگ بوده و هیچگاهی ثبات سیاسی را تجربه نکرده است، به خوبی میتوان فهمید. در آنچه احزاب سیاسی افغانستان انجام دادهاند، به سختی میتوان رد پایی از مردم و تلاش برای تامین منافع آنان که رکن اصلی حزب سیاسی به شمار میرود، یافت؛ حتا در نزدیک به بیست سال گذشته که ساختارهای سیاسی تغییر کردهاند، سهم احزاب سیاسی از آن در حد انجام برخی از اقدامات صوری بوده و بنیادهای فکری و اهداف آنها هیچ فرقی با گذشته نکرده است.
۳- تعامل غیر مدنی احزاب سیاسی: عملکرد احزاب سیاسی در افغانستان در شصت سال گذشته؛ از زمان ظاهرشاه تا مروز، شامل دو گونه مبارزه احزاب بوده است. البته نمیتوان این دو را از هم دیگر تفکیک تاریخی کرد، چیزی که در زمینه تشخیص ویژگیهای کوچکترین پدیدههای اجتماعی میتواند انجام شود. در اوایل احزاب سیاسی مبارزات فکری- سیاسی را در چارچوب گرایشهای ایدولوژیک و آرمانی خود برای اصلاح جامعه و نظام سیاسی انجام می دادند. این هدف بعد از مدتی تبدیل به مبارزات سیاسی-نظامی شد؛ مبارزاتی که از احزاب سیاسی، کانونهای نظامی و ترویج خشونت و ویرانگریهای سیاسی- اجتماعی ساخت. طی چند دهه گذشته، غیر مدنیترین و خشونتآمیزترین فعالیت ها و مبارزات در افغانستان از دورن مدرنترین و مدنیترین نهاد سیاسی یعنی احزاب سیاسی سازماندهی شدهاند. این امر، خود باعث فروکاست جایگاه احزاب شده و ارزش و اهمیت این ساختارها را نیز در نگاه مردم چنان بد معرفی کرده است که برای توصیف بدی و جنایت فردی، پیوند و برچسپ حزبی به او زده میشود.
۴- قومی بودن احزاب سیاسی: احزاب سیاسی در افغانستان با آن که اهدافشان را کلان، همهشمول و ملی مطرح میکنند، اما در عمل خود اسیر ساختار قومی- قبیلوی هستند و اندیشههای تشدیدکننده تعارض و اختلافات و عملکردهای قومگرایانه سرمشق فعالیتهایشان است. این خود زمینههای اختلاف و تفریق را فراهم می سازد. به لحاظ تاریخی میتوان ادعا کرد که احزاب سیاسی در افغانستان، اعم از راست و چپ، اسلامگرا و سکولار همواره ساختار قومی داشتهاند. انشعاب احزاب اسلامی به شعبات متعدد و تقسیم شدن حزب دموکراتیک به خلق و پرچم بر مبنای بعضی ملاحظات قومی از نمونههای بارز در این زمینه به شمار میرود. این نشان میدهد که احزاب سیاسی در افغانستان همواره به شبکههای قومی و روابط خویشاوندی جامعه محصور بودهاند و هماره اقداماتشان در زمینه رقابت سیاسی و سهمگیری در قدرت، بر قومیت و قبیله صورت گرفته است.
۵: انحصار فرصتها: از جمله مواردی که در ساختار احزاب سیاسی در هر جامعه لحاظ میشود همانا نوع گزینش رهبران و مقامات ارشد حزب است. شایستگی به عنوان یکی از محوریترین معیارها در این خصوص باید باشد. ریاست و سایر مواقف ارشد به شکل انتخاباتی به رقابت میان اعضای ارشد گذاشته می شوند، اما در میان احزاب سیاسی افغانستان این امر رایج نبوده و اغلب احزاب افغانستان چنانکه دیده میشود از روزی که تاسیس شدهاند تا همین امروز هیچ یکی از اعضای ارشد نتوانسته است تا “مقام مقدس رهبری حزب” را احراز کند و رهبر/رئیس هم چنان رهبر است. عامل این امر، چیزی جز انحصارطلبی نیست، یعنی هیچگاهی تغییری از رهگذر برگزاری انتخابات در رهبری احزاب نیامده است و این امر، باعث میراثی و خانوادگی شدن این موقف و در کل تمام ساختار احزاب شده است. البته هستند معدود احزابی که رقابت سالم، شایستگی و تصمیم جمعی در تعیین ساختار خود در نظر میگیرند.
۶- قانون گریزی: قانونگریزی و استفاده احزاب و جناحها از ابهامات موجود در مواد قوانین و تفسیر به رای آن، از دیگر مشکلات احزاب و سیاست کشور بوده است. از آنجا که قانون نتیجه اراده اجتماع و معطوف به آگاهی، بیداری و مدنیتپروری یک ملت است، فقدان قانون و یا وجود ضعف در تطبیق و اجرای قوانین، نشان از نوعی “خامی” و “توسعه نیافتگی” انسانی-اجتماعی داشته و نمایانگر بقای حیات بدوی و قبیلهای است. اجرای قانون، ضامن رعایت قواعد و سلامت رقابتهای سیاسی و حزبی خواهد بود. متاسفانه در میان مردم افغانستان، قانون هیچگاه مجال و فرصتی برای قرار گرفتن در جایگاهی که شایسته آن است، نیافته و همواره فقط بر روی کاغذ باقی مانده است.
7- فقدان اعتماد نسبت به احزاب سیاسی: وجود اعتماد میان مردم، احزاب و دولت در جوامع دارای نظامهای دموکراتیک، از مهمترین عواملی است که ضامن تداوم حمایت مردم از نظام و برعکس است. دقیقا وجود اعتماد باعث میگردد که شهروندان پای صندوقهای رای حضور یافته و با استفاده از حق رای خود، افرادی را به عنوان نمایندگان خود در درون ساختارهای دولتی و حکومتی، برمیگزینند. همچنان اعتماد است که صلاحیت پیگیری خواستها و مطالبات مردم را به احزاب سیاسی میدهد.
در افغانستان، یکی از ضعفهای عمده و بزرگی که میتوان در ساختارهای داخلی و خارجی احزاب سیاسی و دولت، این است که این ساختارها با عدم اعتماد از هردو جانب مواجهاند؛ هم آنها به مردم اعتمادی ندارند و هم مردم باور خود را نسبت به دولت و احزاب از دست دادهاند. در نگاه مردم، احزاب با توجه به نقش تاریخیای که داشتهاند، مورد قضاوت قرار میگیرند. در گذشته نقش تسلیحاتی و تنازعی احزاب بیشتر از همه جوانب آن بارزتر بوده است. از سوی دیگر، مساله عدم آگاهی مردم از ساختار و چگونگی فعالیت احزاب، به تداوم این بیاعتمادی کمک میکند. همچنان دولتی که در کنفرانس بن به منظور استقرار احزاب، تعهداتی داشته است، طی چند سال اخیر در اعمال خود، بیباوری نسبت به آنها را بارها نشان داده است و این ساختارها را دردسرساز و فاقد اعتبار خوانده است. اینگونه است که احزاب سیاسی در افغانستان، هیچگاهی جایگاه و عملکردی که باید داشته باشند را نداشتهاند.
31 ژانویه 2025
11 مارس 2025
25 ژانویه 2025
9 نوامبر 2024