محمدزمان سیرت، دانش آموخته فلسفه و جامعهشناسی
انجام برخی رفرمها از جمله اصلاحاتی در رابطه با وضع زنان در دوران حضور امریکا و جامعه جهانی در افغانستان قابل بحث نیست. دولتی که خود وابسته و اسیر دیگران باشد و شدیدا درگیر جنگ مقاومت مردم، هیچگاه نه میخواهد و نه میتواند گام بلندی در راه آزادی زنان نهد. اصلاحات رژیمی که صلاحیتی از خود ندارد، جز وسیله تبلیغاتی برای عوامفریبی در داخل و خارج واستفاده سو از نیروی زنان چیزی دیگری نبوده است .اما در میان تمام ستمهایی که زن محروم افغانستان متحمل میشوند، نفرتانگیزترین، ضد انسانیترین و کثیفترین آنها همانا خرید و فروش دختران هنگام شوهر دادن آنان است.
طرفین این معامله جنایتبار (پدر دختر که میفروشد و طرفی که دختر را با پرداخت پول نقد یا مواشی میخرد) هردو همانقدر عادی و با خونسردی به این پستی تن میدهند که گویی بحث بر سر خرید و فروش گاو و گوسفند یا شی بیجانی باشد، نه انسان آنهم یک دختر! بعضی اوقات دختر از طرف پدر یا مردی که به اصطلاح سرپرستی او را به عهده دارد، درست مثل یک شی به مزایده گذاشته میشود و سرانجام همان خریداری وی را صاحب میشود که بالاترین قیمت را بپردازد، در غیر آن فراوان اتفاق میافتد که به علت پیدا نشدن معاملهگری که به تقاضای پول معین از طرف پدر دختر پاسخ مثبت دهد، دختران تا پیری از حق ازدواج محروم میمانند. این نوع تحقیر و پست شمردن زن که بهخوبی نمایانگر سطح عقبافتادگی بیش از حد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور ما است، فقط با سوزاندن عروسها به سبب نداشتن جهیزیه در هند، قابل مقایسه خواهد بود.
اگر زنان در کشورهای دیگر برای کسب حقوق مساوی با مردان مبارزه میکنند، با توجه به رسم سوداگری دختر در افغانستان، برای زنان ما اولویت این است که در قدم نخست به مبارزه برای برخوداری از کرامت انسانی یعنی همرتبه دانستنشان با انسان، نه حیوان به مبارزه برخیزند. اگر چه زنان افغانستان غیر از ستمهای طبقاتی و ملی زیر ستم مرد نیز فشرده میشوند و با تولید سروکار ندارند، طبقات حاکم و مرتجعین کشور، همانند طبقات ستمگر سایر کشورها از آن مقدار شعور همیشه برخوردار بودهاند که به شیوه خودشان به زنان برخوردی داشته و نیروی آنان را در خدمت بگیرند تا به دو هدف خود نایل آیند؛ یکی دستیابی به وضعیت اقتصادی بهتر (استفاده از نیروی کار ارزان زنان در تولید) و دیگری حصول اهداف سیاسی و تبلیغاتی (رنگ و لعاب زدن رژیم یا حزبشان که این تصویر ار خلق کنند که روشنبین / ضد جهالت و دمکرات هستند.)
مثلا رژیم کنونی را میبینیم که از یکسو خونبارترین کارنامه را دارد و هم اکنون حیاتش در گرو کمک نظامی و اقتصادی امریکا و جامعه جهانی است و از سوی دیگر کوشیده با بهرخ کشیدن به اصطلاح سازمانهای متعدد زنان و موجودیت عدهای از زنان در چند فابریکه کابل توجه خارجیان را به «ترقیات» کشور جلب کند. در همین حال کم نبودهاند خبرنگارانی که با دیدن چنین ظواهری در کشور تحت تاثیر قرار گرفته و از «آزادی» زنان ما صحبت کردهاند. همینطور زنان به اصطلاح صاحبمنصب در اردو و پلیس و غیره رژیم در خدمت هر دو هدف ذکرشده قرار دارند.
مسخرهتر از اینها، کوششهای احزاب بنیادگرا است که با آنکه ماهیتا خاینانهترین و وحشیانهترین سیاستها و مواضع را نسبت به زن دارند ولی برای جلب و اطمینان خاطر اربابان خارجیشان و فریفتن افکار عامه جهانی، با بیشرمی خاصی فیلمها و عکسهای دروغینی از مشتی زنان را میسازند که گویا در حال علمآموزی و همکاری با مردان در مناطق زیر سلطه آناناند. اینگونه عوامفریبیهای بنیادگرایان، همپای تقویت و گسترش نسبی فعالیتهای ظاهرگرایانه، وسعت بیشتری یافتهاند. مسلما دیر یا زود سایر احزاب بنیادگرا و احزاب ضد زن نیز به چنین حقهبازیهای بیشرمانه متوسل خواهند شد. این در حالی است که همه اینها و بهخصوص بنیادگرایان، مثلا تظاهرات بیسابقه یا سایر فعالیتهای را با الفاظ زشت و رکیک، به باد ناسزاگویی گرفته و علیه زنان مبارز توطئه میچینند و هیچکدام، از حق انسانی زنان در جامعه حرفی نمیزنند.
بنابراین، ما باید به مساله زنان درگفتگوهای بینالافغانی برخوردی مشخص داشته باشیم تا بتوانیم در جهت یافتن راه حلی برای مشکلات زنان نیز گامهای موثری برداریم و افزون بر این، حلقهای از زنجیر زمخت ستم که بر دستوپای زنان پیچیده است را بشکنم، نه اینکه بر تعداد زنجیرهای موجود بیفزاییم. با این وجود، این پرسش مطرح میگردد که آیا مساله عمومی و خاص زنان در یک کفه ترازو قرار میگیرند؟ به صورت قطع نخیر! زیرا مساله خاص زنان در رابطه با مساله عمومی آنان جنبه تبعی و ثانوی بهخود میگیرد. چگونه ممکن است زنان ما بطور مثال دختر فروشی یا لتوکوب توسط مردان را نسبت تطبیق عدالت انتقالی و انتقامگیری از آن گروه تروریستی که خواهان قدرت سیاسی است و یا برای غصب آن خون میریزد و زندگی را بر همه تیرهوتار ساخته، مقدم بشمارند؟
در اینجا شاید «رضایت» و «پذیرش خاموشانه» تمامی ستمها از طرف خود زنان بهعنوان مساله و مشکلی در ذهن ما خطور کند. ما باید این اصل کلی را از یاد نبریم که مرد و زن تا زمانی که به آگاهی نرسیدهاند، نمیتوانند به کلیه جوانب تلخکامیها و ستمی که بر آنان رفته است، پی ببرند. اگر چنین نبود، ضرورت حیاتی نهادهای مدنی و کار بین مردم نمیتوانست مطرح باشد و اساسا پروسه صلح اینقدر طولانی و بغرنج نمیبود. سکوت زنان افغانستان در قبال تیرهبختیهای وحشتناکشان، باید گفتگوکنندگان را بیشتر متوجه دردبار بودن وضعیت آنان ساخته و تا سرحد نهایی در راه واژگونی آن برانگیزد، نه اینکه در آنها حس بیتفاوتی نسبت به زنان و سرزنش آنان خلق کند. پس برخورد جدی ما با مظاهر گوناگون ستم بر زن، هم ضرور است و هم سودمند.
30 نوامبر 2024
18 دسامبر 2024
1 دسامبر 2024
9 نوامبر 2024