3 می 2020  
 ستاگیدیا  

مساله زنان در افغانستان-بخش نخست

مساله زنان در افغانستان-بخش نخست

محمدزمان سیرت، دانش‌آموخته‌ فلسفه و جامعه‌شناسی

اگر ما مساله زنان افغانستان را کاملا همان مسائلی بدانیم که برای زنان کشورهای پیشرفته غرب و حتی بسیاری از کشورهای جهان سوم مطرح است، کلی گویی‌ای خواهد بود که در بهترین حالت نصف واقعیت را بیان خواهد داشت. مساله زنان در تمام کشورها حتی کشورهای سوسیالیستی وجود دارد، اما با آن‌هم امر مسلم این است که مسائل زنان آن‌ها همانند سایر موضوعات مرتبط به انقلاب آن کشورها با مساله زنان و دموکراسی در افغانستان تفاوت‌های فراوان و بارزی دارد و در سطح دیگری مطرح می‌باشد. بنابراین، نباید هر دو را با هم یکی گرفت.

زنان در افغانستان به اندازه عقب افتادگی وحشتناک اقتصادی و اجتماعی این کشور، زیر ضد انسانی‌ترین ستم‌ها بسر می‌برند. در هندوستان زنان عروس را بخاطر نداشتن جهیزیه لازم زنده در آتش می‌سوزانند، اما این جنایت‌کاری فقط محدود به مناطق انگشت‌شماری در هند است و عمومیت ندارد. در افغانستان اما قسمت اعظم و عمده جنایات در انواع مختلف آن و نیز محرومیت‌ها و حق‌تلفی‌هایی که نسبت به زنان روا داشته می‌شوند، از خانواده‌های شهرنشین شروع تا روستاها و مناطق دوردست بر علیه این گروه اجتماعی اعمال می‌شوند و در سرتاسر کشور عمومیت دارند.

چگونگی اعمال ستم بر زنان افغانستان

در کشور ما وضع اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی از یک طرف و مسائل مربوط به دین و عنعنات از دیگرسو، همه در کنار هم قرار گرفته و به مثابه زنجیر سوزان و سنگینی بر جسم و روح زنان پیچ خورده است. غیر از برافتادن قانون کنیزی، کنیز گرفتن و انجام چند رفرم دیگر در دوران شاه امان‌الله، در هیچ دوره‌ دیگری، نه قبل و نه بعد از آن، هیچ حلقه‌‌ای از این زنجیر پاره نشده است. بدین لحاظ است که «بردگی خانگی» و جهنمی را که در آن زنان کشور ما می‌سوزند را در کمتر کشوری می‌توان مشاهده کرد. نمونه‌هایی از ستم که در افغانستان عملا  برعلیه زنان جریان دارند را می‌توان به شرح زیر فهرست کرد:

1- زنان در برابر قانون و قضا با مردان مساوی نیستند.

2- میزان میراثی که به زنان تعلق می‌گیرد، هنوز هم بسیار کمتر از مردان است.

3- فیصدی برخوداری از سواد اگر بین مردان 15 درصد باشد، در میان زنان کمتر از 1 درصد خواهد بود.

4- زنان از نظر اقتصادی در حد و جایگاه خدمتگاری و دستیاری شوهران یا خانه اربابان‌شان نقش دارند.

5- زنان مجبور به اطاعت از هرگونه خواست و نیازهای شوهر بوده و حق ندارند از عذابی که از طرف خانواده شوهران متحمل می‌شوند سخنی بر زبان آوورند.

6- طلاق گرفتن گذشته از اینکه بسیار دشوار و وقت‌گیر می‌باشد، به معنی تیره‌روزی ابدی و نابودی شخصیت زن است.

7- زنان صرفا به‌عنوان وسیله اطفا و ارضای شهوت مردان، ماشین تکثیر، پرورش اطفال، پخت‌و پز، تامین پاکی و صفایی خانه، البسه و سایر اشیای مردان محسوب می‌شوند.

9- فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی مطلقا کار مردان شمرده می‌شوند و زنان از مشارکت در آن‌ها و نیز کار در ساحات معین تولیدی محروم‌اند.

10- تولد پسر از سوی خانواده‌ها جشن گرفته می‌شود، اما تولد دختر نیمه ماتم و در مواردی حتا ننگ تلقی می‌گردد.

11- ازدواج زنان بیوه – هرچند هم جوان باشند – مصیبت، تهمت خوردن و انگشت‌نما شدن را به‌دنبال دارد.

12- برای زنان در فابریکه‌ها و سایر نهادها کار و فرصت اشتغال نیست و اگر احیانا در این و آن‌جا به کار و وظیفه‌ای گمارده شوند، احساس امنیت نمی‌کنند و از میحط کار مصئون برخودار نیستند. مردان در درجه اول به آنان به‌عنوان گدی‌گگ/عروسک و سرگرمی جنسی خود نگریسته، و با اذیت کردن آنان، پای‌شان را به قضایای فساد اخلاقی می‌کشانند.

13- مردان با اتکا به درک و قضاوت مطلق‌اندیشانه خود و بدون هیچ دلیل و برهان مقنعی می‌توانند به زن «بدگمان» شده و او را به‌سادگی با کشتن یا طلاق قربانی «غیرت» خویش سازند.

14- اکثریت زنان کشور ما تا اخر عمر از مردان «روی گیر» باقی می‌مانند. در برخی از نقاط آنان حتی بستگان بسیار نزدیک خود را هم دیده نمی‌توانند.

15- می‌توان گفت که قبل از تجاوز روس‌ها نیز افغانستان در جمع دو-سه کشوری در دنیا به شمار می‌رفت که هنوز چادرپوشی بخاطر روی‌گیری از مردان در آن‌ها رواج داشت اما به‌هرحال نقاط دورافتاده روستایی وجود داشتند که زنان آن‌ها نه تنها از مردان روی‌شان را نمی پوشاندند، بلکه با راحتی و اعتمادبه‌نفس وقتی با مردان روبرو می‌شدند با آنان دست می‌دادند. با این وجود، با اشاعه بنیادگرایی بین مجاهدین و مهاجرین، این وضع تقریبا از بین رفته و زنان از ترس مردان متاثر از اندیشه‌ها و باورهای بنیادگرایانه، این ابتدایی‌ترین آزادی عنعنوی‌شان را هم از دست دادند.

16- زنان از طرف مردان (به‌ویژه شوهران) در حدی بی‌ارزش شمرده شده و به تمسخر گرفته می‌شوند که حتی ذکر نام آنان از طرف شوهران  «شرم» و «ننگ» تلقی می‌گردد و به‌همین دلیل مردان اکثرا زنان و همسران خود را «کوچ»، «خانه»، «سیاه‌سر»، «عاجزه» و چیزهای بی‌معنی دیگری ازین قبیل می‌نامند. مکاتبه با همسران یا حتی کوچک‌ترین اشاره‌ای به آنان برای مردان ما «عار» پنداشته می‌شود.‌

17- 90 درصد ازدواج دختران بدون کوچک‌ترین آشنایی با شخص مقابل یا آگاهی از خواستگاران‌شان، از طریق پدر و مادر صورت می‌یابد و خود آنان –دختران- هرگز حق انتخاب و اظهار نظر درباره ازدواج را ندارند.

19- دختران اکثرا بسیار جوان و در سن و سالی پایین‌تر از 14 سالگی به شوهر داده می‌شوند. این امر به‌خصوص در مواردی بیشتر مشاهده می‌گردد که پای پول در میان باشد. پدر و مادر به پول خواستگار دخترشان چشم می‌دوزند و به همین سبب مانعی ندارد اگر عمر طرف معامله یعنی به‌ اصطلاح شوهر از عمر پدر دختر هم بیشتر باشد.

20- زنان در بسیاری از نقاط کشور ما از حق تحصیل محروم‌اند. در مناطقی هم که احیانا مجاز باشند دوره ابتدائیه را سپری کنند، هرگز به دوره‌های بالاتر نمی‌رسند.