2 دسامبر 2020  
 سلیمان احمدی  

بن‌بست مذاکرات صلح؛ از واقعیت عینی تا بازی سیاسی آمریکا

بن‌بست مذاکرات صلح؛ از واقعیت عینی تا بازی سیاسی آمریکا

پس از گذشت بیش از یک ماه از آغاز مذاکرات بین‌الافغانی در قطر، هنوز دو طرف قادر نشده‌اند بر سر طرزالعمل پیش‌برد مذاکرات به توافق برسند تا هر دو تیم به گونه رو در رو پشت میز مذاکره بنشینند و روی موضوعات اصلی تمرکز و گفتگو کنند. اخیرا نشانه‌هایی از به بن­‌بست خوردن این مذاکرات احساس می‌شود و کم‌کمک امیدواری‌­های به‌ وجود آمده رنگ می‌بازند و حس‌وحال رسیدن به صلح، جای خود را به یاس و ناامیدی واگذار می‌کند.

اظهارات اخیر زلمی خلیل‌‌­زاد نماینده ویژه ایالات متحده آمریکا برای صلح افغانستان در مورد روند مذاکرات مبنی بر اینکه دریچه گفتگوهای صلح برای همیشه باز نخواهد بود، در ظاهر کار روایت‌گر خستگی وی از تداوم خشونت‌های فزاینده و نرسیدن به توافق بر سر طرزالعمل مذاکرات دوحه می‌تواند باشد، اما  با درنظرداشت این‌که بازی‌های سیاسی در سطح بین‌­الملل متاثر از اهداف هنجاری و ارزشی بازی‌گران سیاست بین­‌الملل می­‌باشد، وجه باطنی رفتارهای سیاست­‌گران و بازی‌گران به خصوص قدرت‌های بزرگ باید به گونه دقیق تفسیر شوند تا اهداف و مقاصد آنان روشن گردد. افغانستان به عنوان کشوری که از حیث میزان قدرت و تاثیرگذاری در تعاملات سیاسی جهان در کتگوری کشورهای حاشیه‌ای قرار دارد و تاثیرگذاری اندک حتی روی سیاست‌های کشورهای همسایه نیز ندارد، بدون تردید در مذاکرات صلح دوحه که در آن منافع بسیاری از کشورهای جهان به شمول قدرت‌­های بزرگی چون آمریکا و روسیه و یا حتی کشورهای اروپایی و ناتو و قدرت‌های منطقه‌ای چون ایران، هند، پاکستان و چین نهفته است، توانایی تصمیم­‌گیری مستقلانه و بدون در نظرداشت منافع کنش‌گران سیاسی دیگر را نخواهد داشت.

بنابراین، بن­‌بست مذاکرات صلح دوحه با آن‌که عوامل داخلی ناشی از سیاست­‌ها و مواضع ایدئولوژیک دو طرف را نمی‌توان نادیده انگاشت و تاثیر آن را کتمان کرد، بدون شک متاثر از عوامل خارجی و به ویژه رفتارهای سیاسی ایالات متحده آمریکا و سایر قدرت‌های جهانی می­‌باشد.

در گام نخست، به نظر می‌رسد استراتژی دفاعی نیروهای امنیتی افغانستان در برابر طالبان در میدان‌های نبرد، زمینه را برای مانورهای گسترده نظامی و قدرت نمایی‌های برجسته گروه طالبان به‌خوبی مهیا ساخته است. افزایش بی­‌پیشینه خشونت­‌ها، حملات مداوم و گسترده طالبان بر مواضع نیروهای دولتی، انجام حملات بی­‌شمار تروریستی بر اهداف ملکی و نظامی، همه در کنار هم این باور را در اذهان عامه در سطح داخل و خارج از افغانستان تداعی می‌کند که حکومت افغانستان با وجود نزدیک به دو دهه برخورداری از حمایت‌های مالی، سیاسی و نظامی ده­‌ها کشور خارجی، نتوانسته است ساختارهای حکومتی موثر و اثربخش را به وجود بیاورد تا بتواند در برابر گروه­‌های تروریستی به گونه شایسته مقابله نموده و شکست آنان را به ارمغان بیاورد. از سوی دیگر وضعیت جاری، توانایی و قدرت نظامی گروه طالبان را نیز برجسته می‌سازد و این باور را خلق می‌کند که گروه طالبان به عنوان یک واقعیت غیرقابل کتمان باید در آینده افغانستان جایگاه بلندی داشته باشد تا پروسه صلح به موفقیت نایل گردد. این در حالیست که عامل اصلی بروز چنین وضعیتی در واقع سیاست‌های ایالات متحده امریکا است. گفته می‌شود که آمریکا به حکومت افغانستان و رئیس‌جمهور غنی اجازه نداده است تا در کابینه حکومت جدید، نامزدان جدیدی را در پست‌های وزارت دفاع ملی، وزارت امور داخله و ریاست عمومی امنیت ملی معرفی کند، آن‌هم به دلیل این‌که آمریکا با سرپرستان فعلی نهادهای یادشده به گونه مشترک روی برنامه و استراتژی جنگی افغانستان در دوران مذاکرات صلح کار کرده‌اند و افراد جدید ممکن است بسان افراد فعلی نتوانند عمل کنند و یا ممکن است نخواهند از سیاست‌های آمریکا پیروی کنند. بنابراین با فرض صحت چنین گزارش­‌هایی، دخالت مستقیم آمریکا در استراتژی جنگی افغانستان به اثبات می‌رسد و به تبع، این‌که استراتژی دفاع فعال نیز با فشار مستقیم آمریکا روی دست گرفته شده باشد، به یقین مبدل می‌گردد. در نتیجه سخن گفتن از موقف بسیار بالا توسط طالبان، عدم انعطاف­‌پذیری آنان در مذاکرات صلح و بن‌­بست احتمالی درین روند، برایند سیاست‌های آمریکا در افغانستان است.

در بعد دیگر قضیه، گفته‌های مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا در مراسم افتتاحیه مذاکرات صلح دوحه مبنی بر این‌که آمریکا در نوع نظامی که ممکن است برایند مذاکرات بین‌الافغانی باشد دخالت نخواهد کرد و افغانستانی‌ها خود باید در این خصوص تصمیم بگیرند، ممکن است صادقانه نباشد. باتوجه به این که به شهادت تاریخ و رویدادهای گذشته تاریخی، آمریکا منافع زیادی در منطقه دارد و همواره حضور فعال و تاثیرگذار خویش در منطقه را حفظ کرده است، در شرایط کنونی نیز به آسانی حاضر نخواهد شد تا بدون هیچ آینده‌نگری افغانستان را ترک کند و منطقه را به‌حال خود واگذار نماید. حضور ایران به عنوان محور بنیادگرایی اسلامی و تهدید جدی در برابر لیبرالیسم غربی، قدرت­‌گیری فزاینده روسیه، چین و هند در ابعاد نظامی و اقتصادی، به خوبی توجیه‌­گر تداوم حضور آمریکا در افغانستان می‌تواند باشد. با این استدلال، به این نتیجه می‌رسیم که آمریکا بدون تردید در نوع نظامی که قرار است از درون مذاکرات صلح دوحه بیرون آید، نقش تعیین‌کننده خواهد داشت.

با توجه به آن‌چه تا هنوز گفته شد، بن‌بست احتمالی مذاکرات صلح افغانستان می‌تواند یک سناریوی از پیش طراحی‌شده توسط آمریکا باشد نه یک واقعیت عینی ناشی از اختلافات سیاسی و ایدئولوژیک طرف‌های درگیر در افغانستان. این احتمال به گونه قوی وجود دارد که آمریکا به عمد وضعیتی را طراحی کرده باشد که بر اثر آن، مذاکرات صلح دوحه به درازا بکشد و پس از گذشت مدت طولانی در حالی که همه طرف‌ها و نیز اذهان عامه به خستگی و ناامیدی رسیده باشند، بسان فرشته نجات وارد معرکه گردد و طرحی را پیش‌کش نماید که مورد قبول تمامی طرف‌ها قرار گیرد. با این ترفند، آمریکا می‌تواند نظام و حکومت مورد نظر خویش را که در حقیقت حافظ منافع آن کشور در منطقه خواهد بود، روی کار آورد. تجربه شکل‌گیری نظام پسان طالبانی و اجلاس بن نیز مشابهت زیادی با وضعیت کنونی دارد. در اجلاس بن هم سران احزاب سیاسی افغانستان به آسانی قادر به تصمیم­‌گیری روی تقسیم قدرت و انتخاب رئیس حکومت انتقالی نبودند و این آمریکا بود که با فشار سیاسی، توانست آقای کرزی را روی کار بیاورد و همه طرف‌ها را قانع سازد.

نگارنده: سلیمان احمدی