29 اکتبر 2024  
 سلیمان احمدی  

عدالت اجتماعی؛ نیاز بنیادی سیاست در افغانستان

عدالت اجتماعی؛ نیاز بنیادی سیاست در افغانستان

عدالت اجتماعی مفهومی است که همگان روی آن تاکید ویژه‌ای دارند، اما در اسلام به عنوان یکی از اصول اساسی مطرح است و جایگاه خاصی در حوزه سیاست اسلامی دارد. با توجه به اینکه عدالت اجتماعی به معنای تساوی حقوق بین تمامی اعضای جامعه تعریف شده است، جایگاه یکی از مهم‌ترین اصول حاکمیت در نظام سیاسی را به خود اختصاص داده است. بنابرین عنصری که به عنوان بنیادی‌ترین عامل تامین و تضمین عدالت اجتماعی در جامعه به شمار می‌رود، حکومت است. در نظامی که بر سراقتدار است و در جامعه حاکمیت دارد، به ویژه در حکومت اسلامی، سیاست‌گذاری‌ها باید به گونه‌ای انجام شوند که نتیجه و برایند آن برابری عمومی در برابر قانون، تساوی حقوقی همه شهروندان، تامین فرصت‌های برابر در تمامی حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، آموزشی، انکشافی و اجتماعی برای تمامی شهروندان باشد. در غیر آن هرگونه غیریت‌سازی و استثنا کردن تعدادی از شهروندان بنابر هر دلیلی که انجام گیرد، به معنای نادیده گرفتن عدالت و دامن زدن به تبعیض و نابرابری است.

افغانستان نیز به عنوان عضوی از پیکره جامعه جهانی و مهم‌تر از آن به حیث یک کشور اسلامی، با معضل نبود عدالت اجتماعی روبرو است و در تاریخ پر از فراز و نشیب این کشور، کمتر نشانی از عدالت اجتماعی را می‌توان یافت. با درنظرداشت اینکه در حال حاضر حکومت اسلامی در افغانستان حاکم است، برای حرکت در مسیر حاکمیت عادلانه اسلامی، نیاز است تا در لابلای تاریخ الگوهایی کاملا اسلامی جستجو شود و از آن در جهت الگوسازی در روند حکومت‌داری در کشور و تامین عدالت اجتماعی بهره‌برداری صورت گیرد.

برجسته ترین نمونه های تاریخی در اسلام را می توان در دوران خلفای راشدین دریافت؛ دورانی که در آن از یک سو دین اسلام به میزان زیادی توسعه یافت و جغرافیای پهناوری از زمین را در اختیار گرفت و از سوی دیگر، گفتار و عمل حاکمان خلفای اسلامی در حوزه سیاست و حکومت داری در محور عدالت اسلامی، به طور بارزی روی جامعه تاثیر گذاشت.

برابرى در مقابل قانو يكى از آرمان‌هاى ديرين بشر بوده است. دین اسلام نیز همواره بر برابرى عملى تأكيد نموده است و درواقع يكى از اصلى‌ترين پیام‌های اسلام و دعوت پیامبر اسلام تحقق این آرمان بود. در کنار این، خلفای راشدین نیز سعی کردند قوانینی را تعریف کنند که برای تمامی افراد در برابر قانون حق و حقوق برابری تضمین کنند.

در سنن بیهقی آمده است که باری حضرت ابوبکر صدیق، نخستین خلیفۀ پیامبر، در دوران خلافتش مردى را كه بدون اجازه وارد بيت‌المال شده بود تنبيه كرد، سپس از این کارش پشیمان شد و آن مرد را صدا زد و از او خواست انتقام این چند ضربه شلاق را از ایشان بگیرد. حضرت عمر كه نظاره‌گر ماجرا بود، پيشنهاد كرد که ابوبكر آن مرد را راضى كند؛ بنابراين حضرت ابوبكر به غلامش دستور داد تا براى راضى كردن آن مرد، چیزی به او بدهند. این رویکرد خلیفه اسلام به وضوح نشان می‌دهد که در دوران ایشان، همگی در برابر قانون مسئول بوده‌اند و هیچ‌کسی حتی خلیفه مسلمین خود را برتر از دیگران و بالاتر از قانون نمی‌دانسته است. این در حالیست که سیلی زدن شهروندان عادی و افراد ضعیف و ناتوان جامعه توسط سربازان حکومتی و افراد زورمند و سیاست‌مدار، امری است عادی که همه‌روزه موارد زیادی از آن اتفاق می‌افتد.

همچنین در تاریخ طبری آمده است که حضرت عثمان یک‌بار در حالت عصبانيت خادمش را تنبیه کرد، سپس پشیمان شد و به او گفت بايد از من انتقام بگيرى. خادم ابتدا امتناع كرد و حضرت عثمان همچنان اصرار مى‌ورزید و فرمود: “قصاص در دنيا به‌مراتب بهتر از قصاص در آخرت است.”

چالش دیگری که بر سر راه تامین عدالت اجتماعی در افغانستان قرار گرفته است، سیاست حذف و انکار است. وابستگی‌های قومی، مذهبی، زبانی و … از دیرباز به عنوان عاملی برای حفظ قدرت و نادیده‌انگاری دیگران و حذف آنان از دایره قدرت و مشارکت عمل کرده است.

این در حالیست که در دین اسلام، به جز تقوا، هیچ معیاری برای برتری انسان‌ها در برابر یک دیگر، معتبر و مورد پذیرش نیست.

امید است، افغانستان برخلاف گذشته‌های تلخ، به سوی تامین عدالت اجتماعی و مشارکت همگانی در همه حوزه‌های زندگی کام بردارد و همه افرادی که به عنوان شهروندان این کشور هستند، خود را در آیینه قدرت و سیاست ببینند.