4 جولای 2021  
 سلیمان احمدی  

صلح؛ رویای دست‌نیافتنی افغانستان

صلح؛ رویای دست‌نیافتنی افغانستان

با گذشت بیش از یک سال از امضای توافق‌نامه آمریکا با طالبان و با سپری شدن ماه‌ها از آغاز مذاکرات مستقیم و بی‌واسطه میان هیئت مذاکره‌کننده جمهوری اسلامی افغانستان و گروه طالبان در دوحه، پروسه صلح افغانستان هنوز در مسیر روشنی قرار ندارد و هیچ روزنه امیدبخشی که حکایت از رسیدن به صلح و آرامش در کشور داشته باشد، گشوده نشده است.

با آن‌که طرف‌های مذاکره نزدیک به سه ماه را در چانه‌زنی برای رسیدن به توافق بر سر کارشیوه و نقشه راه مذاکرات تلف کردند و در نهایت کار پس از رسیدن به موافقت بر سر این موضوع، امیدواری برای تسهیل شدن بحث مستقیم بر سر مسایل بنیادی اختلافی را خلق کردند، اما برخلاف انتظار، کورگره‌های محکمی این روند را مختل ساخت و باردیگر یاس و دلهره را به ارمغان آورد.

اصرار و پافشاری طالبان بر انحلال حکومت کنونی در گام نخست به‌عنوان مهم‌ترین اولویت این گروه و برقراری آتش‌بس در گام بعدی، سنگ بزرگی را پیش روی رئیس‌جمهور غنی گذاشت تا او در منگنه گزینش از میان دو گزینه بقا در قدرت به قیمت تداوم جنگ و خون­ریزی و یا کنار رفتن از قدرت به ارزش رسیدن به صلح قرار گیرد. تاکید رئیس جمهور غنی بر بقا در قدرت و عدم پذیرش خواست طالبان مبنی بر کنار رفتن وی از قدرت، به افزایش اختلاف و شکاف‌ها میان هیئت­‌های گفت‌وگوکننده انجامید و بار دیگر راه دست‌یابی به صلح را با دشواری‌ها روبرو ساخت و سنگلاخ‌های زیادی را در مسیر رسیدن به صلح قرار داد.

شکست ترامپ به‌عنوان طرف اصلی توافق‌نامه عقدشده میان طالبان و آمریکا و روی کار آمدن حکومت جو بایدن در آن کشور و سپس موضع‌گیری تازه مقامات آمریکا در خصوص بازبینی توافق آمریکا با طالبان، بن‌بست دیگری در روند مذاکرات به‌وجود آورد و به ویژه طالبان را که وابستگی زیادی به مواد توافق‌نامه داشتند و همواره از آن به عنوان زیربنا و اساس تداوم و پیشبرد مذاکرات یاد می‌کردند، به نوعی دلسردی و سرخوردگی مواجه کرد، تا جایی که تحلیل‌ها حاکی از ترک میز مذاکرات دوحه توسط طالبان به همین دلیل بود.

تاخیر در آغاز دوباره مذاکرات، سفرهای متعدد اعضای هیئت مذاکره‌کننده طالبان به کشورهای مختلف و اهمیت ندادن به گفت‌وگوهای صلح دوحه از یک‌سو و بازگشت عده‌ای از اعضای هیئت گفت‌وگوکننده دولت افغانستان به کشور از سوی دیگر، روایت تلخی از ماه‌ها تلاش بی‌نتیجه و بی‌ثمر امیدهایی که یکی‌پی‌دیگری به یاس می‌انجامند را را بازگو می‌کند.

بنابرین به نظر می‌رسد، صلح افغانستان به رویایی می‌ماند که شهروندان افغانستان باید تا بی‌نهایت در انتظار آن بمانند و یا به سرابی می‌ماند که در فاصله‌های دور همواره مجسم می‌گردد ولی مردم افغانستان هرگز به آن نخواهند رسید. صلح افغانستان بنابر دلایل و موجودیت عوامل متعددی می‌تواند به یک رویای دست‌نیافتنی تعبیر شود. اما بنابر اهمیت موضوع، درین نوشته فقط به عوامل داخلی آن پرداخته می‌شود. عدم تعهد و پابندی به منافع ملی و به تبع آن گرایش مطلق به قدرت و بقا در قدرت به هر قیمتی از سوی حاکمان، همواره عامل عمده و اساسی چالش‌ها و شکاف‌های اجتماعی در افغانستان بوده است. در حال حاضر نیز، موضع‌گیری‌های حکومت به صراحت حکایت ازین دارد که غنی و تیم حاکم، بقا در قدرت و حفظ مقام و کرسی را به صلح و استقرار ثبات و آرامش در کشور ترجیح می‌دهند. پافشاری رئیس‌جمهور غنی بر انتقال قدرت بر اساس قانون اساسی و از کانال برگزاری انتخابات به این معنی است که او هرگز تمایل ندارد، قبل از به اتمام رسیدن دوره ریاست جمهوری‌اش، از قدرت کنار برود و راه را برای رسیدن به توافق صلح هموار کند. آقای غنی و تیم حاکم بر ارگ، حکومت را به عمد برابر با کلیت نظام می‌دانند و کناره‌گیری‌شان از قدرت را به مثابه فروپاشی نظام جمهوریت عنوان می‌کنند. در حالی که این تلقی اساسا اشتباه است، اما از روی تعمد به خورد مردم و افکار عامه داده می‌شود تا حمایت مردمی را جلب کنند. حکومت کنونی و هر حکومتی، متشکل از افرادی است که اقتدار عامه را تمثیل و عملی می‌کنند. بنابرین تغییر افراد و اشخاصی که در راس قدرت عالیه قرار دارند، هرگز به معنی تغییر نظام نیست، بلکه انتقال قدرت برای تداوم نظام است.

در سوی دیگر قضیه، مخالفین سیاسی رئیس‌جمهور نیز، فقط با هدف این که او را از قدرت کنار بزنند و حکومت وی را از تداوم بازدارند، بر طبل حکومت موقت می‌کوبند تا به اهداف سیاسی‌شان برسند، نه این که هدف اصلی و اولویت نخست‌شان، رسیدن به صلح باشد. بنابرین اجماع واقعا ملی که در آن همه، با اتفاق آرا به منافع ملی و آینده افغانستان بیندیشند و بر مبنای منافع ملی به سوی صلح بشتابند و راهکارهای آینده‌محور را ارائه بدهند، شکل نگرفته است. برآیند منفعت‌طلبی‌های زودگذر سیاسی، قدرت‌طلبی و انحصارگرایی، بدون تردید، به ضعف محورهای سیاسی حامی جمهوریت خواهد انجامید و این امر در نهایت کفه ترازو را به نفع طالبان سنگین‌تر خواهد کرد. طالبان نیز با درک عمیق ازین وضعیت، با افزایش خشونت‌ها و حملات تروریستی و استمرار کشتار گسترده افراد ملکی و نظامی، در پی بهبود موقف‌شان هستند تا بتوانند ازین آشفته‌بازار سیاست داخلی حکومت افغانستان، بیشترین سود را نصیب شوند و در آخر کار، سهم بیشتر و موثرتری را در تقسیم قدرت به دست آورند.

به نظر می‌رسد که جامعه جهانی و کشورهای ذینفع در افغانستان و در راس آن امریکا که براساس توافق‌نامه دوحه با طالبان در آینده نزدیک به حضور نظامی خود در افغانستان به‌گونه کامل پایان خواهد داد، در نهایت مجبور خواهند شد تا همانند اجلاس بن، طرحی مبتنی بر منافع خود‌شان را از بیرون و بدون مشوره با طرف‌های داخلی دخیل در قضایای افغانستان، به‌گونه اجباری بر افغانستان تحمیل کنند تا صلحی اجباری و توافق‌نامه اجباری میان طرفین به امضا برسد، در غیر آن صورت، مردم افغانستان به این زودی‌ها نباید منتظر صلح و آرامش باشند، چون با مشاهده وضعیت موجود و آن‌چه از روند مذاکرات دوحه به اثبات می‌رسد، صلح و استقرار ثبات و آرامش در افغانستان، واقعا رویایی دست‌نیافتنی است.