نظیفه حیدری
افغانستان بهعنوان کشوری که چندین دهه پیهم در میان دود و آتش جنگ سوخته و به ویرانه مبدل شده بود، در حداقل در نزدیک به بیست سال گذشته این فرصت را داشت که در سایه حضور نظامی جامعه جهانی، اقدام به بازساخت حداقل بخشی از زیربناهای تخریب شدهاش کند. کمکهای هنفگت جامعه جهانی در حمایت از نظام تازه استقراریافته، ایجاد دولت و حکومت مبتنی بر دموکراسی و برقراری صلح در افغانستان، چنانچه بهگونه درست به مصرف میرسید و صرف اجرای سیاستهای تبعیضآلود و اقتدارطلبی نژادگرایانه نمیشد، نهادینهسازی دموکراسی و ارزشهای آن تحت تاثیر تفکر انحصارجویانه گروهی مشخص قرار نمیگرفت و با طالبان نه بهعنوان “برادر ناراضی” بلکه همانند یک گروه تروریستی برخورد میگردید، بدون تردید امروز افغانستان وضعیت بهتری داشت.
با تاسف، دولت افغانستان در قریب به دو دهه گذشته، کاملا خلاف آنچه که دنیا انتظار داشت عمل کرد و بهجای آنکه از فرصت تکرارناپذیرِ پیشآمده، برای آبادانی افغانستان استفاده کند و اقدامات لازم را برای حمایت از مردمسالاری، دولتسازی و تامین صلح بهعنوان سه پیش نیاز اساسی و مهم برای دستیابی به این مهم به انجام رساند، تلاش کرد تا همانند گذشته با زیرپا گذاشتن تمامی اصول و ارزشهای دموکراتیک، بیشتر به تحکیم قدرت قبیلهای، حذف اقوام دیگر از ساختار قدرت و سرکوب حرکتهای مدنی با انتحار و انفجار بود و در عین حال با موضعگیریهای غیرجدی و نرم در برابر طالبان که به یقین متاثر از تعلقات و باورهای قومی بود و از مساله ریشه نژادی مشترک طالبان و سیاسیون بر سر قدرت نشات میگرفت، موجبات قدرتگیری مجدد این گروه را فراهم آورد. بدین ترتیب، با آنکه پولهای کلانی در این سه عرصه در افغانستان به مصرف رسید، نتیجه مطلوبی از آن بهدست نیامد. در ادامه سعی شده است تا هرکدام از این موارد بهگونه جداگانه و با وضاحت بیشتری به بحث گرفته شوند:
1- مذاکرات صلح
بهنظر میرسد جامعه جهانی که با حضور سنگین نظامی در افغانستان، در حدود بیست سال پیش طومار حاکمیت طالبان را درهم پیچید، اکنون با بهدرازا کشیدن و تداوم درگیریها که بنا بر گزارش برخی از نهادهای بینالمللی، قدرتگیری مجدد طالبان تا سرحد تصرف هفتاد درصد خاک این کشور از سوی آنان را بههمراه داشته است و نیز امریکا بهحیث کشوری که در راس جبهه مبارزه با تروریزم در افغانستان قرار داد و خود اذعان به طولانی شدن بیش از حد این جنگ اذعان کرده است، به این نتیجه رسیدهاند که استفاده از گزینه نظامی در برابر این گروه و سایر تشکلهای تروریستی ممکن است به بنبست خورده باشد. با توجه به موقعیت ژئوپلیتیکی و اهمیت افغانستان بهلحاظ برخورداری از قابلیت تبدیل شدن به چهارراه تزانزیتی، منافع قدرتهای بزرگ جهانی نظیر روسیه و امریکا در کنار کشورهای همسایه و منطقه، ایجاب میکند که جنگ دیرینه در این کشور اختتام یافته و سرانجام صلح تامین گردد، زیرا نه کشورهایی که در افغانستان حضور نظامی دارند، دیگر تمایلی به صرف هزینه و توانی برای ادامه جنگ دارند و نه کشورهای منطقه میپذیرند که از تشدید بحران در این کشور متاثر گردند. برای همین است که کشورهای زیادی بهویژه امریکا و روسیه و نیز دول منطقه هرکدام به نوبت خود تلاش میکنند تا زمینه اقناع طالبان بهعنوان مهمترین گروه جنگافروز در افغانستان، برای تندهی به توافق صلح با دولت این کشور را فراهم آورند. برگزاری چندین دور از مذاکرات صلح در روسیه و نیز سازماندهی 9 دور گفتگو بر سر مساله صلح میان نماینده دولت امریکا و طالبان، نشان از آن دارد که تامین صلح در افغانستان، جزئی از اولویتهای قدرتهای بزرگ دنیاست. آنچه اما در این میان نگرانکننده است، نبود دولت ملی و مشروع از نظر همه شهروندان کشور و نیز احزاب سیاسی فعالی است که قادر به نقشآفرینی در این روند باشند. با این وجود، طبیعی است که نسخه پروسه صلح افغانستان، توسط خارجیها پیچیده خواهد شد. در این صورت، با درنظرداشت اینکه دولت افغانستان بهعنوان طرف اصلی مذاکرات صلح محسوب نخواهد شد، چند سناریو برای آینده مذاکرات صلح در این کشور متصور و محتمل است:
یکم؛ امریکا بهعنوان کلیدیترین بازیگردان در مذاکرات صلح با طالبان، با تمام توان سعی خواهد کرد تا با کسب رضایت کشورهایی چون روسیه، چین، پاکستان و سایر کشورهای منطقه که هر یکی بهصورت جداگانه سعی در استقرار صلح در افغانستان دارند، بر این گروه اعمال فشار کند تا با پذیرش نظام سیاسی کنونی به توافق صلح تن دهد و بدینطریق جنگ چهل ساله در افغانستان با تضمین حفظ منافع این کشورها، پایان یابد.
دوم؛ طرفهای درگیر در جنگ افغانستان به اضافه کشورهای منطقه، سعی خواهند کرد تا دولت افغانستان و طالبان را بهعنوان جوانب اصلی جنگ و نیز مذاکرات صلح، با پذیرش برخی از خواستها و شروط طالبان از جمله خروج نیروهای امریکایی از این کشور، در دو طرف میز گفتگو قرار دهند تا تحت نظارت قدرتهای بزرگ جهانی، دولتهای دارای نیروی نظامی در افغانستان و کشورهای منطقه، در مورد چگونگی تامین صلح گفتگو کنند. در این صورت دو حالت احتمالی وجود خواهد داشت؛ ممکن است دولت افغانستان عقبنشینی کند و با انسداد راه توافق جمعی، با پذیرش ایجاد حکومت استبدادی، دستاوردهای نوزده سال گذشته را قربانی کند و یا هم با حفظ وضعیت موجود، جنگ در افغانستان به شکل فعلیاش ادامه خواهد یافت.
سوم؛ تمام گزینهها به نتیجهای نخواهند رسید، نیروهای خارجی بدون تامین صلح از افغانستان خارج خواهند شد و فرصت اشتعال مجدد جنگ در افغانستان برای آن عده از همسایگانی که نفع خود را در تداوم جنگ در افغانستان میدانند، فراهم خواهد شد. در چنین وضعیتی، افغانستانی که بحران عدم اعتماد ملی، تعصبات قومی و کینههای تاریخی، در میان اقوام آن بیداد میکند، بار دیگر به میدان جنگی ویرانگر مبدل خواهد شد و برای مدت نامشخصی به کام بحرانهای بزرگ ناشی از بهوجود آمدن حکومتهای کوچک در گوشه و کنار کشور سقوط خواهد کرد و کشورهای منطقه فقط از گسترش آن به داخل مرزهای خود جلوگیری خواهند کرد.
بنابراین، دولت و نیروهای سیاسی افغانستان باید در پروسه صلح محتاطانه عمل کرده و با ایجاد اجماع ملی، در مذاکرات صلح هوشیارانه عمل کنند تا آینده به نفع همه مردم کشور ساخته شود و مشکلات ناشی از جنگ، دست از دامان و گریبان آنان بردارد.
2- دولتسازی
با توجه به تعریفی که از لحاظ حقوقی و تخصصی از دولت ارائه شده است و در آن عناصری چون جمعیت، حکومت، سرزمین و حاکمیت برای این نهاد در نظر گرفته شده و نیز فهم و تعبیر دیگری که دولت را عبارت از عالیترین مظهر حاکمیت و قدرت در یک کشور میخواند و آن را متشکل از قوای سه گانه اجرائیه، قضائیه و مقننه را شامل میداند، بصورت قاطع میتوان مدعی گردید که پروسه دولتسازی در افغانستان تا کنون، آنگونه که باید بهپیش نرفته و ناکام بوده است. زیرا روند دولتسازی، اجزای دیگری نیز دارد که در افغانستان توجهی به آنها صورت نگرفته است. هرچند افغانستان از هرسه قوه تذکر رفته و عناصر الزامی برای دولتسازی برخوردار است، اما هنوز هم در این زمینه با مشکلات عدیده و بزرگی روبروست. ملتسازی، یکی از پیش نیازهای اساسی و بنیادین برای دولتسازی است. متاسفانه اما در افغانستان هنوز ملت واحدی که دارای هویت ملی قابل پذیرش از سوی همه شهروندان این کشور باشد تشکیل نیافته و علاوه براین، ناسازگاری و نفرتی که میان گروههای قومی و سیاسی در آن وجود داشت و دارد، تا کنون نهتنها از بین نرفته بلکه همه روزه تشدید نیز میشود. بدیندلیل تا زمانی که این مشکل حل نگردد، نمیتوان امیدی به پروسه دولتسازی و ایجاد دولتی با ثبات در افغانستان داشت. افزون براین، سایر مشکلات مشهود در وضعیت موجود؛ نابسامانیهای گسترده، ناامنی فزاینده، قتلعامهای فجیع، فساد وحشتناک، نگاه و برخورد دوگانه حکومت نسبت به طالبان و گروههای تروریستی، نبود برنامههای مشخص برای توسعه اداری، انکشاف نامتوازن، سیاستهای حذفگرایانه و انحصارگرانه، تبعیض ریشهدار، درجهبندی شهروندان، ناکامی در پروسه صلح و… که بهخصوص از 5 سال پیش تا اکنون در ساختارهای دولتی افغانستان جریان دارد، بهوضوح نشان از ضعف مفرط نهادی بنام دولت است که وظیفه مدیریت و ساماندهی امور را بهعهده دارد. بدینملحوظ، نمیتوان پروسه دولتسازی در افغانستان را که پس از کنفرانس بن در سال 2001 آغاز شده و تا هنوز از حمایت جامعه جهانی برخوردار است، موفق خواند.
3 آگوست 2024