افغانستان کشوری است که در اثر سیاست غیرعقلانی و غیرانسانی و استبداد گروههای حاکم، تقریبا سه قرن در آتش لشکرکشی و جنگ بر سر قدرت و اغتصاب قدرت توسط افراد ستمگر از طریق ارعاب، وحشت و زهر چشم گرفتن، سوخته است. بعد از افول استبداد عریان؛ پادشاهیها و امارتهای خودخواندهی امیران خودکامه، بار دیگر ستم و چپاول تحت عناوینی چون کمونیسم و اسلام سیاسی، ادامه پیدا کرد. از ستم و آدمسوزی کمونیستها همین کافی است که تصاویر سیاه حفیظالله امین و نورمحمد ترهکی، از سردمداران و پیشگامان کمونیسم در افغانستان را پیش چشم خود مجسم کنیم. از طرف دیگر مجاهدین که مدعیان نجات وطن و اساسگذاری اسلام سیاسی/ حکومت اسلامی بودند، نیز نتوانستند تدبیر مُلک را بعد از خروج شوروی موفقانه و آبرومندانه پیش ببرند. رهبر شهید استاد مزاری از آن وضعیت به عنوان «بیمعیاری و لجامگسیختگی» تعبیر میکرد. بدون شک مخروبهی کابل بعد از جنگهای کابل، بیمعیاری و لجامگسیختگی مطلق و تمامعیار در دوره مجاهدین را بهخوبی بهنمایش میگذاشت. بدبختانه طالبان نیز آنتیتزی بود که از بطن آن بیمعیاریها و لجامگسیختگیهای افغانستانِ جنگزده برخاسته بود، از اسلام و جهاد چنان یک چهره خشن و وحشتناک تراشیدند که بار دیگر افغانستان را به مقتل مردم بیگناه تبدیل کردند و با شعار «الله اکبر» هزاران انسان بیگناه را از حق حیاتشان محروم نمودند. در طول تمام این قرنهای سیاه در افغانستان، فقر و بیچارگی و آوارگی سرنوشت هزاران انسان افغانستانی بود که از زیر رگبار و دود و باروت جان سالم بهدر برده بودند. در برابر این تاریخ معاصر سیاه و پر از خشونت و ویرانی، وجدان آدمی مات و مبهوت میماند و جز اینکه بگوئيم این سه صد سال اخیر بدترین و سیاهترین قرنهایی بود که بر سر مردم افغانستان گذشت، چیزی برای گفتن نمیماند.
در تاریخ معاصر افغانستان، قاعده کلی، همان جنگ و خشونت و ویرانی است. تجدد و اصلاحات اماناللهخان، وطنپرستی داکتر نجیب و عدالتخواهی و وحدتطلبی شهید مزاری، استثناهایی هستند در دل این قاعده تاریکِ جنگ و ویرانی. به عبارت دیگر؛ ما نمیتوانیم تجددگرایی و اصلاحات اماناللهخان، وطنپرستی داکتر نجیبالله، عدالتخواهی و وحدتطلبی شهید مزاری و… را نادیده بگیریم، زیرا به سبب نواندیشی و تجددگرایی امیر اماناللهخان است که سند رقیت و بردگی بردگان در افغانسان پاره شد و از طرف دیگر استقلال کشور در زمان وی بهدست آمد. همچنان وطنپرستی داکتر نجیب است که ما امروزه صاحب گنجینه باختر هستیم؛ اگر او نبودی مجاهدین گنجینه باختر را بین فرزندان و نواسههای خود تقسیم میکردند. و نیز مبارزات عدالتخواهانه شهید مزاری است که نابرخوردارترین مردم کشور، کموبیش به برخی از حقوق اساسی خود دست یافتهاند. اما جای تأسف اینجا است که در تاریخ معاصر افغانستان، افراد عدالتخواه و وطنپرست و اصلاحطلب خیلی کم و انگشتشمار بودند، در عین حالی که اکثریت صاحبان قدرت، غداران و چپاولگرانی بودند که طی سه قرن یکی پس از دیگری آمدند، سرمایه ملی را به تاراج بردند و پیر و جوان و مرد و زن این وطن را برای بهدستآوردن قدرت و یا حفظ آن قربانی کردند.
در حقیقت ما در تاریخ معاصر خود، به غیر از جنگ و خشونت، دستاوردهای چندانی در عرصههایی چون اقتصاد، فناوری، انکشاف متوازن و نهادینه شدن عدالت اجتماعی و … نداریم. پس چگونه و بنا بر کدام دلایل به این گذشتهای که بزرگترین میراثاش جنگ و خشونت است، افتخار کنیم؟ آیا از افتخار کردن به اشتباهات و ویرانگریهای سلاطین خودکامه و عیاش و از افتخار به مجاهدینی که هدف گلولهشان سینههای مردم غریب و بیچاره افغانستان بود، چه چیزی میتوانیم انتظار داشته باشیم، جز تداوم حماقت و خشونت؟ حالا وقت آن نرسیده است که ما به عقلانیت سیاسی روی بیاوریم؟ انتقاد از گذشته و برنامهریزی برای آینده، از لازمههای عقلانیت سیاسی میباشد. اگر ما بخواهیم حماقت و خشونت تداوم نیابد و بار دیگر تاریخ سیاه تکرار نشود، گذشته را به دقت مطالعه کرده و کارگزاران تاریخ معاصر خود را یکیک از زیر تیغ نقد بگذرانیم و تفکیک کنیم که خوبترین و بدترین میراث کارگزاران تاریخ ما برای ما امروزیها چه بوده/است. اگر نسلهای پیش از ما و مهرهدرشتهای تاریخ معاصر ما همه غازی و مجاهد و استاد و امیرالمؤمنین و خادم دین و ملت بودند، چرا سالهای سال است که در آتش جنگ میسوزیم و اقتصاد ما متکی به کمکهای خارجی است و آجندای جنگ و صلح ما از بیرون مرزها ترتیب و تنظیم میشود؟ همینطور دهها چرای دیگر وجود دارد که در پرتو آن میتوانیم گذشته را به چالش بکشیم.
هدف این نبشته کوتاه این نیست که سراسر گذشته و گذشتگان را ملامت کنیم و هرچه از تاریخ و نسلهای پیشین به ما به میراث مانده است را دور بیندازیم، بلکه هدف این است که به جای افتخار الکی به سلاطین و امیران و کاراکترهایی که از خون مردم تغذیه شدند، گذشته خود را به دقت مطالعه و بررسی نموده و با درسگیری از آن جلو تکرار تاریخ را گرفته و مانع آن شویم که آینده ما مثل گذشته و یا تاریکتر از آن رقم بخورد.
24 آگوست 2024
22 آگوست 2024
18 آگوست 2024
24 آگوست 2024
26 آگوست 2024