4 نوامبر 2024  
 سلیمان احمدی  

افغانستان و ناتوانی در فرهنگ‌سازی

افغانستان و ناتوانی در فرهنگ‌سازی

رشد و بالندگی فرهنگی یکی از اصلی‌ترین و بنیادی‌ترین مولفه‌های توسعه انسانی به شمار می‌رود. امروزه جوامع پیشرفته و در حال پیشرفت، فرهنگ‌سازی و غنامندی فرهنگی را در اولویت نخست شان قرار داده و مسیر رفتن به سوی آبادانی و پیشرفت را در پیشرفت فرهنگی می‌بینند.

در افغانستان اما نه تنها هیچ نشانه‌ای از رشد فرهنگی دیده نمی‌شود که روند فزاینده عقب‌گرد فرهنگی دامن جامعه را گرفته و آن را به سوی قهقرا و نابودی حرکت می‌دهد.

برای آن که بدانیم چه عناصری به عنوان عامل فقر فرهنگی عمل می‌کنند، نخست باید به چیستی فرهنگ، فرهنگی‌شدن و فرهنگ‌سازی پی‌ببریم تا بتوانیم در شناخت موانع فرهنگ‌سازی و بهبود فرهنگی شدن موفق شویم و راهی برای حل این معضل بیابیم.

به باور ادوارد تیلر، فرهنگ در حقیقت مجموعه پیچیده‌ای است که شامل دانستنی‌ها، اعتقادات و باورها، هنر، اخلاقیات، قوانین، عادات و رفتار و هرگونه توانایی دیگری است که به واسطه انسان به عنوان عضوی از جامعه کسب شده است.

رالف لینتون اما فرهنگ را ترکیبی از رفتار مکتب می‌داند که به وسیله اعضای جامعه معینی از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود و میان افراد مشترک است.

از نظر ادوارد ساپیر، فرهنگ به عنوان نظامی از رفتارها شناخته می‌شود که جامعه بر افراد تحمیل می‌کند و در عین نظامی ارتباطی است که جامعه بین افراد برقرار می‌کند.

با این حساب، فرهنگ به عنوان میراث اجتماعی انسان‌ها، دارای چهار ویژگی و خصوصیت است که شامل تفکر و قدرت یادگیری، تکلم، تکنالوژی و اجتماعی بودن (زندگی گروهی) می‌باشند.

درین میان انسان‌ها به عنوان اعضای جامعه، عنصر اصلی در شکل‌دهی فرهنگ، تغییر فرهنگی، یادگیری فرهنگ و نابودی فرهنگ‌ها را شکل می‌دهند و حیثیت رسانه اصلی انتقال فرهنگ از گذشته به حال و آینده را دارند. بنابرین آنان قابلیت فرهنگی‌شدن را در خود دارند. فرهنگی‌شدن در واقع هماهنگی و انطباق فرد با کلیه شرایط و خصوصیات فرهنگی است که طبق معمول به دو گونه امکان‌پذیر است. نخست اینکه انسان‌ها به صورت طبیعی و تدریجی رشد در داخل شرایط فرهنگی را تجربه می‌کنند و دوم اینکه به گونه تلاقی و اختلاط دو فرهنگ ممکن است این روند انجام شود که آنهم به طرق مختلف انجام می‌یابد.

با توجه به اینکه فرهنگ در برگیرنده تمام چیزهایی است که مردم از یکدیگر می‌آموزند و تقریبا اعمال انسان به گونه مستقیم و یا غیر مستقیم از فرهنگ ناشی می‌شود و تحت نفوذ و تاثیر آن است، اگر فرهنگ جامعه مورد توجه دقیق قرار نگیرد و نهادهای حکومتی و غیر حکومتی با جدیت و قاطعیت درین راستا وارد عمل نشوند، ممکن است عوامل داخلی و بیرونی باعث ضعف و نابودی فرهنگ یک جامعه شوند.

عقب‌ماندگی فرهنگی در افغانستان، بدون تردید متاثر از عوامل خارجی و داخلی است. در بعد داخلی، این کشور به دلیل آنکه سالیان زیادی را در بحران جنگ و ناامنی سپری کرده است، فرهنگ و رشد فرهنگی به حاشیه رفته و در اکثر مقاطع زمانی به فراموشی سپرده شده است. پرواضح است که در شرایط جنگی و بحران منازعه بر سر قدرت، اولویت نخست و برتر طرف‌های درگیر، همانا تقویت و افزایش توانایی نظامی و پیروزی در میدان جنگ و خشونت است و درین میان، آنچه از محور توجهات به دور می‌ماند و به انزوا می‎‌رود، فرهنگ و توسعه فرهنگی جامعه است. درین میان اما، خود منازعه و خشونت، ضمن آنکه راه را بر توسعه و بالندگی فرهنگی می‌بنندد، خود به عنوان عامل نابودی فرهنگ و عقب‌ماندگی فرهنگ عمل می‌کند. به تعبیر دیگر، موجودیت خشونت و درنده‌خویی در میان اعضای جامعه آنهم اگر برای سالیان متمادی در شریان‌های جامعه جریان داشته باشد، به طور تدریجی ارزش‌های مثبت فرهنگی را از بین برده و به جای آن وحشت و خشونت را بر جامعه حاکم می‌سازد. بدین ترتیب جامعه به جای آنکه به سوی مدنیت، ارزش‌های نوین فرهنگی و بشری و زندگی مبتنی بر تساهل و مدارا در حرکت افتد، راه خود را به طرف عقب‌ماندگی، واگرایی، افراطی‌گری و خشونت بیشتر کج می‌کند.

عوامل بیرونی نیز نقش بسیار بارز و برجسته در تغییرات فرهنگ در جامعه افغانستان داشته است. پدیده مهاجرت که خود ناشی از جنگ و درگیری طولانی مدت در کشور به حساب می‌آید، در کنار آنکه به دلیل تلاقی فرهنگی با جامعه میزبان، تغییرات مثبتی را در فرهنگ جامعه مهاجر به وجود آورده است، باعث شده است تا عناصر زیان‌بار زیادی نیز وارد فرهنگ جامعه افغانستانی شود.

دو مورد از بدآموزی‌های فرهنگی مهاجرین افغانستانی به عنوان شاهدمثال آورده می‌شود تا موضوع روشن‌تر گردد. افزایش تجمل‌گرایی و مصرف‌گرایی در مناسبات و برنامه‌های اجتماعی همانند عروسی‌ها و …، یکی از بدترین مواردی است که مهاجرین افغانستانی از کشورهای همسایه وارد فرهنگ افغانستان کرده‌اند. با درنظرداشت اینکه جامعه سنتی افغانستان به طور طبیعی نیز عناصر ناپسند، ضداخلاقی و غیر شرعی بی‌شماری را در فرهنگ خویش جا داده است و علاقمندی زیادی نیز در ترویج و عمومیت بخشیدن به آن وجود دارد، عناصر فرهنگی مشابه به آن از فرهنگ‌های بیگانه به خصوص جامعه ایرانی وارد فرهنگ افغانستان گردیده و معضل تجمل‌گرایی و مصرف‌گرایی را بیشتر از پیش پیچیده‌تر کرده است.

عنصر فرهنگی دیگری که متاثر از مهاجرت و تلاقی فرهنگی وارد افغانستان شده، پدیده ویرانگر اعتیاد است. صدها هزار جوان مهاجر افغانستانی متاثر از دشواری‌های مهاجرت و بر اثر مجاورت و تعامل با ایرانی‌ها، به یادگیری اعتیاد پرداخته و آن را وارد جامعه افغانستان کرده‌اند. این امر جامعه را به شدت آسیب زده و تبدیل به یک بحران بزرگ شده است.

این‌جاست که مفهوم فرهنگ‌سازی و اهمیت آن برجسته می‌شود. فرهنگ‌سازی بر مبنای تعریفی که انجمن روان‌شناسی آمریکا ارائه داده است، عبارت از فرایندهایی است که در اوایل کودکی آغاز می‌شوند و از طریق آن‌ها برخی از ارزش‌ها، عقاید، نگرش‌ها و رفتارهای فرهنگی به اعضای یک جامعه منتقل می‌شوند و به آن انتقال اجتماعی نیز می‌گویند. در ویکی‌پدیای انگلیسی، فرهنگ‌سازی فرایندی است که در آن افراد پویایی فرهنگ پیرامون خود را فرا می‌گیرند و ارزش‌ها و هنجارهای مناسب یا لازم با آن فرهنگ و جهان‌بینی آن را به دست می‌آورند. به عنوان بخشی از این فرایند، تأثیراتی که فرد را محدود می‌کند، هدایت می‌کند و یا فرد را شکل می‌دهد (خواه عمداً یا نه)؛ شامل والدین، سایر بزرگ‌سالان و همسالان می‌شود. در صورت موفقیت، فرهنگ‌سازی منجر به شایستگی در زبان، ارزش‌ها و آیین‌های فرهنگ می‌شود. همچنین فرهنگ با جامعه‌پذیری همراه است. فرهنگ جامعه روان‌پزشکی اما فرهنگ‌سازی را فرآیندی تعریف می‌کند که بوسیله آن کسی به فرهنگ جدید انطباق یافته و بالاخره آداب و رسوم و ارزش‌های آن را می‌پذیرد.

با توجه به مثال‌های یادشده و تعاریف ارائه شده از فرهنگ‌سازی به این نتیجه می‌رسیم که روند فرهنگ‌سازی در افغانستان به دلیل بی‌توجهی نهادهای مسئول و شهروندان، بعد منفی را به خود گرفته است. به این معنی که عنصر یادگیری در جامعه افغانستانی،  هم وارد مثبت و هم موارد منفی و زیان‌بار را از فرهنگ‌های دیگر به این‌جا منتقل کرده‌اند. این وضعیت نشان می‌دهد که عدم آگاهی و سطح سواد و دانش پایین جامعه، مانع از آن شده است که جامعه از پذیرش عناصر مخرب فرهنگ جلوگیری نماید.

بنابرین، حکومت، نخبگان و تمامی شهروندان به گونه مستقیم مسئولیت دارند، تا در راستای فرهنگ‌سازی به طور جدی کار نمایند تا روند بهبود و غنای فرهنگی جامعه تقویت گردد و مسیر ورود عناصر زیان‌بار فرهنگی سد گردد و جامعه به سوی فرهنگ‌سازی در حرکت افتد.