10 می 2020  
 ستاگیدیا  

نگاهی بر رابطه دین و سیاست با محوریت آرای سروش

نگاهی بر رابطه دین و سیاست با محوریت آرای سروش

محمدعلم عرفانی

تاریخ دین اسلام از یک نگاه، تاریخ درهم‌آمیختگی و پیوستگی دین و سیاست است. خلافت اسلامی، امارت اسلامی، ولایت فقیه و… این امر را به وضوح ثابت می‌کند. اما مساله این است که آیا در واقع بین دین و سیاست پیوند ذاتی وجود دارد یا خیر؟ برای روشن کردن این مساله ناگزیریم به بررسی رابطه دین و سیاست بپردازیم و به این نکته پی ببریم که دین با مدیریت و رهبری جامعه چه نسبتی دارد؟ آیا می‌توان تئوری‌های سیاسی و علوم مرتبط به اداره جامعه را از متون و آموزه‌های دینی استنباط کرد؟ آیا دین در مورد سیاست و علوم مرتبط با سیاست یعنی حقوق، اقتصاد، جامعه‌شناسی و… حداکثر مسائل لازم و کافی را بیان کرده یا حداقل مسائلی را که لازم هستند اما کافی نه؟ اگر دین در مورد جامعه و سیاست و علوم مربوط به آن حداکثر مسائل لازم و کافی را بیان کرده باشد، پس نیاز نیست که برای طرح تئوری‌های سیاسی و مکانیزم مدیریت جامعه و برای کسب علوم مرتبط به آن، به بیرون از دین مراجعه کنیم. اگر دین در مورد جامعه و سیاست و علوم پیرامون آن حداقل مسائل لازم را بیان کرده باشد که این مسائل به هیچ وجه کافی نمی‌باشند، پس درین صورت برعلاوه آموزه‌های دینی، نیاز به این داریم که در مورد جامعه و سیاست، برای طرح نظام‌های سیاسی و برای کسب علوم مربوط به مدیریت جامعه و دیگر مسائل اجتماعی و سیاسی، بیندیشیم و با فکر و عقل خود خلاقیت به خرچ دهیم؛ بدین‌سان خود ما آدمیان خواهیم توانست که مسئول و مدیر حیات سیاسی خود باشیم.

با توجه به این موضوع، برای قریب شدن و رسیدن به مراد، لازم است تا سیر کوتاه و اجمالی به دو مقاله دکتر سروش تحت عنوان‌های «ذاتی و عرضی در ادیان» و «دین اقلی و اکثری»، داشته باشیم:

ذاتی و عرضی در ادیان: سروش درین مقاله بین ذاتیات و عرضیات ادیان تفکیک قائل شده است. آنچه که سروش از آن به عنوان عرضیات در ادیان یاد می‌کند را از روی این امارات می‌شناسیم؛ در قدم اول عرضیات در ادیان آن چیزهایی‌اند که مقصود شارع نمی‌باشند و شارع برای آن نیامده است، یعنی از اجزای تشکیل‌دهنده غرض بعثت انبیا نمی‌باشند. ویژگی دیگر عرضیات این است که عرضیات می‌توانند به شکل دیگری هم باشند. اما ذاتیات ادیان برعکس عرضیات ادیان‌اند. حالا می‌توانیم که از این زاویه در مورد سیاست نیز داوری کنیم که آیا سیاست پیوند ذاتی با دین دارد یا خیر؟ به تعبیر دیگر آیا سیاست از ذاتیات ادیان است یا از عرضیات آن‌ها؟ برای روشن کردن مساله، به این نکته توجه کنیم که آیا طرح نظام‌های سیاسی و مکانیزم اداره جامعه یکی از مقاصد اصلی شارع است یا خیر؟ آیا انبیا برای این مبعوث شدند که برای ما تئوری‌های سیاسی بدهند و علوم و فنون مدیریت و رهبری جامعه را بیاورند؟ معلوم است که در ادیان، سیاست جزئی از مقاصد اصلی به شمار نمی‌رود، بل‌که یکی از وسایل و ابزارها است برای حفظ ذاتیات دین. ماهیت دین، به سیاست وابسته نیست؛ یعنی اگر دینی در مورد سیاست طرحی نداشته باشد، بازهم دین است و جنبه دین بودن آن از بین نمی‌رود. نظام‎های سیاسی می‎توانند به اشکال مختلف وجود داشته باشند، یعنی اگر نظام سیاسی تغییر کند نیز دین بودن از دین سلب نمی‌شود، چون سیاست بخشی از ذاتیات دین نیست.

دین اقلّی و اکثری: در این مقاله، سروش به این موضوع پرداخته است که ما چه انتظاراتی را می‌توانیم از دین داشته باشیم؟ انتظارات ما منوط به این است که ما چه بینشی نسبت به دین داریم. سروش می‌گوید: “ما دو نوع بینش می‌توانیم داشته باشیم؛ یکی بینش حداکثری و دیگر بینش حداقلّی.” بینش حداکثری این است که ما انتظاراتی زیادی را از دین داشته باشیم؛ بار دین را سنگین کنیم و بر این باور باشیم که دین حداکثر مسائل لازم و کافی را در عرصه‌های مختلف از قبیل علوم، کلام، اخلاق، فقه و حتی سیاست بیان کرده که اگر ما به آن مسائل توسل بجوئیم، از دیگر علوم و برنامه‌ریزی‌ها بی‌نیاز هستیم. بینش حداقلّی در نقطه مقابل بینش حداکثری قرار دارد. طبق این بینش، دین در هرعرصه حداقل مسائل لازم را بیان کرده و در عرصه‌های علوم، بهداشت، اخلاق، سیاست و… سنگ تمام را نگذاشته است. مثلا اگر در فقه آمده که دست خود را سه بار بشویید، این حداقل نظافت است که باید رعایت کنیم. اما اگر ما دست خود را با صابون بشوئیم، نیز اشکال ندارد و حتا ممکن است در بعضی موارد لازم باشد. در مورد سیاست نیز آموزه‌های دینی حداقلی‌اند و به هیچ‌وجه کافی نمی‌باشند، یعنی ما از تفکر و علوم و فنون مربوط به مدیریت و رهبری جامعه، بی‌نیاز نیستیم. برعلاوه آموزه‌های دینی، باید پیرامون مسائل سیاسی هم بیندیشیم. وقتی دین، حد اقل لازم را در عرصه‌هایی از قبیل اخلاق، فقه و سیاست بیان کرده باشد، پس چرا اکثریت دین‌داران بر این باورند که همه چیز را باید از دین بگیریم، از دستورات فقهی و اخلاقی گرفته تا علوم و سیاست‌ورزی؟ سروش در این مورد متذکر می‌شود که بینش حداکثری در مورد دین، ناشی از مغالطه بین واژه «کمال» و «جامعیت» است. اکثریت پنداشته‌اند کمال یعنی اینکه دین باید جامع باشد و در هر عرصه حتی سیاست سنگ تمام را گذاشته باشد و سخن آخر را گفته باشد که اگر ما با عقل خود یک نظام سیاسی جدید را بسازیم، بدعت کرده‌ایم و به کمال دین خدشه وارد کرده‌ایم. در حقیقت اما کمال همان جامع بودن نیست، بل‌که کمال در رابطه با هدف معنا می‌یابد. اگر ما به دین نگاه کنیم، می‌بینیم که هدف دین هدایت انسان و ابزاری برای برقراری ارتباط بین خدا و انسان است، نه این که هدف دین چیز فراگیر باشد و همه مشکلات بشر را حل کند و ساحتی برای اندیشیدن و خلاقیت بشر وجود نداشته باشد. بنابراین، دین در رابطه با هدف خود که همان هدایت است، کامل است، اما جامع نیست که مانند فروشگاه بزرگ همه‌چیز را از آن‌جا پیدا کنیم. همان‌طوری ‌که کمال دانشگاه در این است که در حد هدف خود یعنی رشد دادن دانش‌جویان کامل باشد. نه این‌که دانشگاه جامع همه چیزها باشد و ما انتظار داشته باشیم که فروشگاه و موترفروشی و چوب فروشی و… نیز در دانشگاه باشد.

از آنچه تا این‌جا پیرامون رابطه دین و سیاست نگاشته شد، این نتایج به‌دست می‌آیند که دین و سیاست هیچ نسبت ذاتی بین خود ندارند؛ یعنی اگر دین در مورد سیاست چیزی نگفته باشد، بازهم دین است. چون سیاست از ذاتیات دین نیست که با سلب شدن آن، ادعا می‌کردیم که ذات سلب شده و به دین بودنِ دین خدشه وارد شده است. همچنان می­توان گفت که از آموزه‌های دینی، تئوری‌های سیاسی نیز به‌دست آورده نمی‌توانیم، چون دین در هر مورد حتی سیاست به صورت حداقلی عمل کرده است. بنابراین، باید برعلاوه آموزه‌های دینی، در سیاست  نیز تدابیر عقلایی را بکار ببریم.