کنار جاده در انتظار تاکسی ایستاده بودم؛ موتر کهنهای جلوی پایم توقف کرد و مقصدم را پرسید. به همان مسیری میرفت که مقصد من بود. سوار تاکسی شدم و در حالی که تنها مسافر مسیر بودم، راننده بدون وقفه سفره دلش را باز کرد. دلش آکنده از جفای روزگاری بود که دشواریهای بسیاری را بر او تحمیل کرده بود.
انگار دنبال کسی میگشت که ناگفتههایش را بشنود و عقدههای انباشتهشده در قلبش را خالی کند. بدون وقفه ادامه داد: ”بدبخت شدیم و صد سال به عقب برگشتیم. زندگی بسیار دشوار شده است و تامین هزینههای زندگی فشار سنگینی را بر شانههای آدم تحمیل میکند.“
در حالی که چشمانش چپ و راست را جستوجو میکردند تا شاید مسافر دیگری را بتواند سوار کند، ادامه داد: ”من خودم در زمان جمهوریت، در یکی از ادارات در پست مدیریت عمومی وظیفه داشتم، اما پس از تحولات سیاسی کارم را از دست دادم و حالا برای بدست آوردن لقمه نانی برای خانوادهام، مجبورم تاکسیرانی کنم و روزگار بگذرانم.“
از حالت چهرهاش مشخص بود، درآمدی که دارد برای زندگیاش کافی نیست و ازین بابت نگرانی دارد. رویش را برگرداند و با ناامیدی گفت: ”با بیکار شدن من، حالا برادر کوچکترم نیز انگیزه درس خواندن را از دست داده است. روزی شنیدم به پدرم که به او توصیه میکرد تا درسهایش را بهتر بخواند میگفت، برادر بزرگم که درس خواند به کجا رسید تا من درس بخوانم.“
سرم را به نشانه تایید تکان دادم و در دلم به حال او و مردمی که تمامی امید و انگیزه شان برای ادامه زندگی را از دست دادهاند گریستم. چندمتری را در سکوت به پیش رفتیم. گوشه جاده زنی را دیدیم که روی کراچی کوچک کوچکاش لباسهای کهنه میفروخت. با دیدن این صحنه، سرش را تکان داد، چیزهایی در زیر لب گفت و سپس ادامه داد: ”درین اواخر، زنان زیادی در سطح شهر دیده میشوند که به کارهایی چون کفاشی و دستفروشی مشغولند و ازین طریق امرار معاش میکنند. گداهای روی جادهها به شدت افزایش یافتهاند. به خدا قسم تا کسی نیازمند نباشد، هرگز دست به گدایی نمیزند و غرور و غیرتش را زیرپا نمیکند.“
حرفهایش را تایید کردم و احساس همدردی خود را نشان دادم تا حداقل توانسته باشم، با گوش دادن به حرفهایش، اندکی از دردهای او را کاسته باشم و زخمهایش را التیام بخشیده باشم. به فکر فرو رفته بود؛ شاید آینده را در ذهن خودش تجسم میکرد؛ آیندهای که در باور او، تاریک بود و مبهم.
به مقصد رسیدیم. از موترش پیاده شدم و او را در دنیای خیالش تنها گذاشتم.
26 دسامبر 2024
11 ژانویه 2025
31 ژانویه 2025
9 نوامبر 2024